رهبر 12 ساله
رهبر 12 ساله
حتماً کسی که امام امت او را رهبر خود نامید ، دارای روحیات و اخلاق برگزیده ای است . نوجوانی که در عین کمی سن ، تمام لحظات زندگی اش برای ما ، گذشتگان و آیندگان درس و هدیه ای نو را به ارمغان می آورد . اکنون در کلاس این معلم بزرگ، پای درس تلاش و ایمان می نشینیم تا از رهنمود هایش در ساختن ایرانی آباد و آزاد بهره گیریم .
خاطرات شهید محمد حسین فهمیده
- شهید فهمیده بسیار خوش برخورد و خنده رو بود و با همه با چهره ای گشاده و باز برخورد می کرد . خیلی زود با افراد می جوشید و صمیمی می شد . نسبت به همه ، به خصوص در برابر بزرگترها مودب بود و احترام می گذاشت . با برادر ( شهیدش) داوود، علاوه برروابط برادری متعارف ، رفیق نیز بود و به او احترام خاصی می گذاشت . خیلی بی غل و غش بود و در یک جمله یک رنگ و صادق . قولی را که میداد عمل می کرد و نسبت به وفای به عهد حساس بود و هرگز تخلف نمی کرد .
- در هفتمین روز رحلت مرحوم آیت الله طالقانی برای شرکت در مراسم ایشان به تهران رفته بود و در بین مراسم به دلیل فشار جمعیت و گرسنگی حالش به هم خورده و حتی تلویزیون نیز یک لحظه تصویر او را که بر دوش مردم بوده و از داخل جمعیت خارج می کنند نشان داده بود ، ولی علیرغم بدحالی صرفا به دلیل قولی که به مادرش داده بود که تا شب حتما به خانه برمی گردد به هر شکل ممکن خود را همان شب به منزل می رساند .
- محمد حسین نوجوانی کوشا و فعال بود . در خانه ، بسیاری از کارها را بر عهده داشت . از همان بچگی به گونه ای برخورد کرده بود که گویا مرد خانواده است . از خرید خانه گرفته تا ثبت نام بچه ها در مدرسه و گرفتن و جابجا کردن پرونده ها و کارهای اداری .
- او به ورزش علاقه داشت ، خصوصا فوتبال و دوچرخه سواری . رشد جسمی و بدنی خوبی داشت و نوجوانی رشید و قوی بود .
روزی فهمیده می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان هجوم آورده و قصد قتل عام آنها رادارد . او در حالی که تعدادی نارنجک به خود بسته به طرف تانکها حرکت می کند ولی تیری به پای او می خورد اما او با همین وضعیت خود را به یکی از تانکها رسانده و با استفاده از نارنجک تانک را منفجر می کند .
- به غیر از کتب درسی کتاب های دیگری نیز مطالعه می کرد و گاهی به بعضی از دوستانش کتاب هدیه می داد .
- از بین روحانیون، امام و مرحوم آیت الله طالقانی را نیز خیلی دوست داشت و در کاغذهایی که از او مانده عکس و جملات او به همراه بعضی از پیامهای حضرت امام و از جمله پیام نوروزی ایشان و همچنین شعارهای اسلامی وجود دارد که نشان دهنده توجه او به امام و روحانیت است . در واقع شیفته حضرت امام بود و می گفت :" امام هرچه اراده کند همان را انجام خواهد داد و من تسلیم او هستم " هنگام ورود امام به ایران به دلیل تصادفی که کرد نتوانست به زیارت و استقبال امام برود . به همین سبب بلافاصله پس از بهبودی در اولین فرصت به قصد زیارت امام به شهر مقدس قم رفت و بالاخره موفق به دیدار آن حضرت شد .
- به دلیل داشتن غیرت دینی خاص،هرگز زیر بار زورو ظلم نمی رفت و اصلا حاضر نبود پست و ذلیل شود .
- شجاع و نترس بود ، یک بار با وجود خطرات فراوان در هنگام تظاهرات به تفنگ یکی از سربازان در کرج گل آویزان کرده بود . از دیوار پادگانها بالا می رفت و اوضاع داخل آنها را بررسی می کرد .
- حسین دوازده ساله بود که قضایا و حوادث کردستان اتفاق افتاد و جریانات پاوه و دیگر شهرهای استان کردستان انقلابیون را فرا گرفت . او نیز که عشق انقلاب و امام در سر داشت خود را به کمیته رساند که به دلیل کمی سن او را باز گرداندند و از او و مادرش تعهد می گیرند که دیگر اجازه ندهند تا او از کرج خارج شود . اما او در حضور مادرش می گوید : خودتان را زحمت ندهید . اگر امام بگوید به هر کجا که باشد آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خود خدمت کنم . بالاخره تعهد نمی دهد و تنها مادرش تعهد را امضا می کند .
- در همان روزهای ابتدایی جنگ تصمیم می گیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی عراق بجنگد . زمزمه رفتن خود را در خانواده و بین دوستانش می اندازد . در یکی از همان روزها خود را به یکی از دوستانش می رساند و با او خداحافظی می کند .او که از خانه به بهانه گرفتن نان ، مبلغ 50 تومان گرفته بود پول را به دوستش داده و از او می خواهد که نان بخرد و به منزل آنها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا آن که مانع رفتن او نشوند و پس از سه روز آنها را مطلع کند .
- به هر نحوی که می تواند ،خود را به شهرهای جنوب می رساند و هر چه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که به خطوط درگیری می روند ، برود موفق نمی شود . این وضع ادامه پیدا می کند تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و بعد از متقاعد کردن فرمانده آنها عازم جبهه می شود . در این مدت کوتاه پس از انجام کارهای گوناگون به " حسین ریزه " مشهور می شود و پس از مدتی همراه رفیقش " محمد رضا شمس " هر دو مجروح می شوند ولی علی رغم مخالفت فرمانده با حالت مجروح دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد .
یک بار به تنهایی به میان عراقی ها میرود و لباس و اسلحه ای از عراقیها به غنیمت گرفته و برمی گردد. با این حادثه فرمانده گروه به او اجازه ماندن در جبهه را داد .
- روزی فهمیده می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان هجوم آورده و قصد قتل عام آنها رادارد . او در حالی که تعدادی نارنجک به خود بسته به طرف تانکها حرکت می کند ولی تیری به پای او می خورد اما او با همین وضعیت خود را به یکی از تانکها رسانده و با استفاده از نارنجک تانک را منفجر و خود نیز تکه تکه می شود . تانک که منفجر می شود دشمن گمان می کند حمله ای صورت گرفته و روحیه نداشته خود را می بازد و با سرعت تانکها را رها کرده و شروع به فرار می کنند .
شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
- رادیو برنامه های خود را قطع می کند و خبر شهادت نوجوان دوازده ساله ای را پخش می کند . این خبر به امام امت می رسد و ایشان در پیامی جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند :" رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید . "
ساعت نه شب که خبر فوق از رادیو پخش می شود، در حالی که خانواده مشغول خوردن شام بودند ، مادر حسین می گوید :" این حسین پسر من بوده به خدا حسین بوده " .
در روز 24/7/1359 بقایای جسد او را به همراه 24 جنازه دیگر از شهدا به تهران آوردند .
پدرش که به تنهایی پیگیر یافتن جنازه او بود پس از تلاش زیاد موفق شد جنازه او را از طریق آثار موی سر او در بهشت زهرا شناسایی کرده و او را تحویل می گیرد و تشییع پیکر پاک او با حضور خروشان مردم انقلابی صورت گرفت .
سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه ترسیم می کند:
خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. آیا طلوعت را جز از منظر این آفاق می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.
... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است
مزار شهید حسین فهمیده قطعه 24 ردیف 44 شماره 11 دربهشت زهراست که به نام موقعیت شهید فهمیده نامیده می شود. سه سال بعد داوود ، برادر بزرگتر او نیز در همان جا به صف شهدا ملحق شد .
درود خدا بر همه آنان باد .
منابع:
خبرگزاری مهر
تبیان
تنظیم برای تبیان :
بخش هنر مردان خدا