تابوت آرام بخش
تابوت آرامش بخش!
واژه "سکينه"از ريشه «سكن» به معناى استقرار و ثبات در برابر حركت است[1] و به آرامش روان آدمى و رفع نگرانى، اضطراب و تشويش از او رهنمون مىشود.[2]
واژه سكينه، شش بار در قرآن به كار رفته است و برخى از اشتقاقات آن نيز معناى آرامش را در خود دارد.
جرجانى در تعريف اصطلاحى سكينه مىگويد: نورى در قلب انسان است كه در مواجهه با امور غيبى، به انسان ثبات و آرامش مىبخشد.[3] ابن قيّم از آن به صورت موهبتى غير اكتسابى از جانب خداوند به بندگان ويژهاش هنگام نگرانى و هراس دلهايشان ياد مىكند كه تقويت ايمان و افزايش يقين و ثبات نظر را درپى دارد.[4]
برخى نيز سكينه را همان نيروى عقل دانستهاند.[5]
خواجه عبدالله انصارى با اختصاص بابى در منازل السائرين به تبيين مراتب و مقامات سكينه پرداخته است.[6]
قرآن در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى يهود از نزول سكينه خويش در تابوت بنى اسرائيل به صورت نشانه پادشاهى او ياد مىكند: «إِنَّ ءايَةَ مُلكِه أَن يَأتِيَكُم التّابُوتُ فِيه سَكينَةٌ مِن رَّبِّكُم». (بقره/ 2، 248)
مفسّران در تفسير اين آيه، آراى گوناگونى را بيان كردهاند[7] كه بسيارى از آنها جنبه افسانهاى دارد.[8]
طبرسى به تفسيرى معقول از سكينه گراييده، آن را نوعى آرامش روحى و روانى مىشمرد كه با مشاهده آن تابوت، دلهاى بنى اسرائيل را در بر مىگرفت.[9]
علاّمه طباطبايى پس از نقل برخى از آن اقوال، آنها را قابل تأويل شمرده، منظور از سكينه را در اين آيه، روحى الهى مىداند كه به قلب انسان، آرامش و به جان آدمى، استقرار و ثبات مىبخشد. اين روح الهى، مرتبهاى از كمالات نفس انسانى و جلوهاى از روح ايمان است؛[10] از اين روى خداوند در ديگر آيات، از سكينه به روح تعبير كرده است: «أُولـلـِكَ كَتَبَ فِى قُلوبِهِمُ الإيمنَ و أيَّدَهُم بِرُوح مِنه». (مجادله/58، 22)[11]
اين تفسير در برخى از روايات امامان معصوم(عليهم السلام)به چشم مىخورد؛[12]
برخى مفسّران معاصر بر اساس تحليل پيشگفته به تأويل اين دسته از روايات پرداختهاند.[13]
علاّمه طباطبايى، تفسير مورد نظر خويش را در ذيل ديگر آيات سكينه نيز به گونهاى ديگر بيان مىكند.
در اين سرى آيات، از نزول سكينه الهى بر قلب پيامبر و مؤمنان هنگام سختى و دشوارىهاى تبليغ دين ياد شده است:«هُوَ الّذِى أَنزَلَ السَّكِينةَ فِى قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادُوا ايمناً مَعَ إِيمَـنِهِم...» . (فتح/48،4) هر انسانى در زندگى به نيرويى روحى و روانى براى حركت و فعّاليّتهاى خويش نيازمند است.
خداوند به جاى نيروى نخوت و تعصّب جاهلى، مؤمنان را از نيروى آرامش خويش برخوردار ساخته كه تقواى روح و روان از پيامدهاى آن است:«إذ جَعَلَ الّذِينَ كَفَروُا فِى قُلوبِهمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجهِليَّةِ فَأنزَلَاللّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسولِهوعَلَىالمُؤمِنينَ وأَلزمَهُم كَلِمةَ التَّقوى....» (فتح/48،26) سكينه الهى در ماجراى هجرت پيامبر از مكّه هنگام پناه بردن به غارى در اطراف شهر، بر قلب پيامبر فرود آمده ولشكريان غيبى خدا به يارى او برخاستند و بدين وسيله، سرانجام،كلمهايمانبركلمه كفر پيروز شد. «إِلاَّ تَنصُروهُ فَقَدنَصَرَهاللّهُ إذ أَخرَجَهُ الَّذينَ كَفرُوا... إِذ يَقُولُلِصحِبِه لاتَحزَن إِنَّاللّهَ مَعَنا فأنزل اللّه سَكِينتَهُ عَلَيه وأَيَّدَهبِجُنودلَّم تَرَوها وجَعَلَ كَلِمةَ الّذِينَ كَفرُواالسُّفلى و كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ العُليَا....» (توبه/9،40)[14]
در صلح حديبيه نيز كه مسلمانان بدون سلاح و تجهيزات به اميد زيارت خانه خدا به سوى مكّه روان شده بودند، ناگاه اميد خود را برباد رفته ديدند و افزون بر احساس خطر جانى، درباره درستى وعدههاى پيامبر نيز در دلهاى برخى از ايشان ترديد پديد آمد. در اين هنگام، پيامبر براى ايجاد همگرايى ميان مسلمانان و تقويت روحيّه آنها دستور داد همگى زير درختى با ايشان بيعت كنند. مؤمنان از اين فرمان پيامبر اطاعت كردند؛ آنگاه خداوند، آرامشى را از جانب خويش بر قلب ايشان نازل كرد و بدين وسيله، پيروزى نزديكى (فتح خيبر يا فتح مكّه) را برايشان به ارمغان آورد: «لَقَد رَضِىَ اللّهُ عَنِ المُؤمنينَ إذ يُبايِعونَك تَحتَ الشَّجَرةِ فَعَلمَ ما فِى قُلوُبِهِم فَأنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم و أثبهُم فَتحاً قَريباً.» (فتح/48،18)[15]
قرآن در ماجراى انتخاب طالوت به پادشاهى يهود از نزول سكينه خويش در تابوت بنى اسرائيل به صورت نشانه پادشاهى او ياد مىكند
خداوند در جنگ حنين نيز همانند بسيارى ديگر از موقعيّتهاى دشوار صدر اسلام هنگام فرار مسلمانان، سكينه خويش را بر پيامبر و مؤمنان فرو فرستاد و نيروهايى غيبى را به يارى ايشان بر انگيخت و بدين وسيله، كافران را با وجود فراوانى تعدادشان به شكست كشاند: «لَقَد نَصَرَكُم اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثيرة و يَومَ حُنين إِذ أعجَبتكُم كَثرتُكُم فَلَم تُغنِ عَنكُم شَيئاً و ضاقَت عَلَيكُمُ الأرضُ بِما رَحُبَت ثُمّ وَلّيتُم مُدبِرِينَ * ثُمّ أنزَلَ اللّهُ سَكينتَهُ عَلى رَسولِه و عَلىالمُؤمِنينَ و أنزَل جُنوداً لَم تَروهَا....» (توبه/9،25 و 26)[16]
انتساب سكينه در آيات متعدّدى به خداوند و پيوند آن با ايمان و تقوا در اين آيات، نشان دهنده معناى خاصّى از اين اصطلاح قرآنى است. علاّمه طباطبايى با توجّه به اين نكته، سكينه را حالتى الهى و نوع ويژهاى از آرامش مىشمرد كه فقط بر دلهاى پاك و جانهاى پرهيزگار فرود آمده و همواره تثبيت ايمان و افزايش روح تقوا را در پى داشته است و در نتيجه فقط به افراد ويژهاى در مراحل بالاى ايمان اختصاص دارد.[17]
___________________
[1] العين، ص382؛ مفردات، ص417؛ التحقيق، ج5، ص163. «سَكَن».
[2] لسان العرب، ج6، ص312؛ معجم الفروق، ص280؛ الميزان، ج2، ص289.
[3] التعريفات، ص159.
[4] مدارج السالكين، ج2، ص523 و 524.
[5] مفردات، ص417. «سكن».
[6] منازل السائرين، ج 1، ص 83 ـ 85.
[7] قرطبى، ج3، ص162؛ وجوه القرآن، ص130؛ الوجوه و النظائر، ج1، ص451.
[8] مفردات، 417.
[9] مجمع البيان، ج2، ص614.
[10] الميزان، ج2، ص289.
[11] همان، ص290.
[12] الكافى، ج2، ص15؛ البرهان، ج1، ص509؛ بحارالانوار، ج66، ص177 و 178.
[13] الفرقان، ج2، ص169 و 170.
[14] نمونه، ج7، ص419 ـ 422.
[15] قرطبى، ج16، ص181 ـ 183؛ مدارج السالكين، ج3، ص524.
[16] الميزان، ج9، ص222 ـ 227.
[17] همان، ص224 ـ 229.
تنظيم براي تبيان: شکوري