امدادهای غیبی در قرآن

آنچه می خوانید بخش دوم مشروح سخنان استاد حجت الاسلام و المسلمین قرائتی است که پیرامون موضوع امدادهای غیبی در لحظه آخر در جلسه درسهایی از قرآن، به تاریخ 16/7/1388 ایراد شده است:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امدادهاي غيبي در قرآن

اشاره:

آنچه مي خوانيد بخش دوم مشروح سخنان استاد حجت الاسلام و المسلمين قرائتي است که پيرامون موضوع "امدادهاي غيبي در لحظه آخر" در جلسه درسهايي از قرآن، به تاريخ 16/7/1388 ايراد شده است:

 

امداد و هدايت غيبي در داستان هابيل و قابيل

حضرت آدم دو تا پسر داشت، هابيل و قابيل. يكي ديگري را كشت. وقتي كشت گفت: با اين چه كنم؟ او را يك مدتي كول كرد، كشته را كول كرد، خسته شد. او را زمين گذاشت، روي زمين كشيد. فكري بود چه كند. مي‌دانيد عربي كلاغ چه مي‌شود؟ «غُراب». «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرابا» (مائده/31) خداوند يك غرابي را مبعوث كرد، يك كلاغ آمد. «يَبْحَثُ فِي الْأَرْض‏» يعني زمين را زير و رو كرد. يك چيزي را زير زمين خاك كرد. به اين الهام كرد كه همينطور كه من اين را خاك كردم، تو هم مرده‌ات را خاك كن. چند ميليارد بشر تا به حال كه دفن شدند، معلمشان چه كسي بوده است؟ كلاغ!خداوند يك كلاغ را معلم مي‌كند.

قرآن مي‌گويد: ابراهيم مكه رفت نه براي حج رفت، نه براي عمره. مي‌گويد: خدايا من زن و بچه‌ام را مكه آوردم. اما براي حج نيامدم. ‏براي عمره نيامدم! پس براي چه آمدي؟ «رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ» (ابراهيم/37) آمدم براي اقامه‌ي نماز. نماز خيلي مهمتر از حج است. حج با همه‌ي بند و بيلش قبله‌ي نماز است.

ماجراي ذبح حضرت اسماعيل به دست حضرت ابراهيم

حضرت ابراهيم تا حدود صد سالگي بچه‌دار نشد. گفت: خدايا پير شدم. بچه ندارم. خدا در صد سالگي به او بچه داد. بچه‌اش ده، سيزده ساله شد، جلويش راه مي‌رفت.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: بهترين لذت‌ها چيست؟ فرمود: بهترين لذت‌ها اين است كه پدر به قيافه‌ي بچه‌اش نگاه كند، بچه‌اش جلويش راه مي‌رود. لذت دارد. حالا ابراهيم تازه بعد از صد سال منتظر بوده حالا يك بچه‌ي 13ساله‌‌اي دارد. خدا مي‌گويد: ابراهيم بچه‌ات را بكش. ابراهيم با بچه‌اش مشورت مي‌كند. مي‌گويد: «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏» (صافات/102) رأي تو چيست؟ «فَانْظُرْ» يعني نظر بده. «ما ذا تَرى‏» رأي تو چيست؟ من مأمور شدم، تو را ذبح كنم. سرت را ببرم. «قال» قال يعني گفت. «يا أَبَتِ» اي پدر! «افْعَل‏» انجام بده. « ما تُؤْمَر» هرچه به تو امر شده انجام بده. چانه نزن. خدا گفته: ذبح كن، ذبح كن. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102) پدر جان هرچه خدا گفته: انجام بده. چه پسرهايي! چه نسلي! خدا گفته خدا حكيم است.

ما الآن گاهي وقت‌ها يك چيزي مي‌گوييم: آقا اين كار را بكن. آقا دليلش چيست؟ مگر ما دليل‌ها را مي‌دانيم. برگ انار باريك است. دليلش چيست؟ برگ انگور پهن است. دليلش چيست؟ اصلاً ما چه چيزي بلد هستيم. با چهار تا كتاب خواندن ديپلم شدند و شش تا كتاب خواندن ليسانس شدن، و فوق ليسانس شدن و آيت الله شدن و قرآن مي‌گويد: همه‌ي با سوادهاي كره‌ي زمين اندكي بيش سواد ندارند. آيه‌اش اين است. «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا» (اسرا/85) قليل را كه مي‌دانيد يعني چه؟ «إِلاَّ قَليلا» يعني فقط كم. فقط كمي اطلاعات داريد. ما چيزي بلد نيستيم.

ايمان به حکمت الهي و پيروي از دستورات خداوند

ما چيزي بلد نيستيم. ولي خدا حكيم است. خدا مي‌داند كه چشم ما از پي است. خودش ساخته است و پي اگر با آب نمك قاطي نباشد از بين مي‌رود و لذا اشك ما را شور قرار داده است. اين هم نه آب نمكي كه ما درست مي‌كنيم. ما هم ممكن است آب نمك درست كنيم، يك خرده نمك در آب بريزيم مي‌شود آب نمك. نه اين اشك با اين آب نمك فرق مي‌كند. اين اشك ما از ده ماده تركيب شده است. از ده ماده تركيب شده است. آب دهان ما شيرين است ولي نه مثل آب‌هاي ليواني كه مي‌خوريم وقتي تشنه هستيم. آب دهان ما شيريني است كه از چند ماده تركيب شده است. آن خدايي كه مي‌داند چين و چروك كند. گوش را چين و چروك كند. چون اگرگوش ما اين چين‌ها را نداشت مثل پيشاني صاف بود، صدا را مي‌فهميديم اما نمي‌دانستيم كدام طرف است. تا مي‌گفتند: آقاي قرائتي! من بايد به شش طرف نگاه كنم. اما امواج با اين چين و چروك‌ها چنان تنظيم شده كه مي‌فهميد جهت صدا از كجاست؟ خدا حكيم است. خدا اينجا پوست زيادي گذاشته است. چرا؟ براي اينكه در كارها وقتي مي‌خواهيم دستمان خم شود اينجا كم نياوريم. يك خرده پوست اضافه هست. اما اينجا پوست زيادي نگذاشته است. چرا؟ براي اينكه در عمرمان هيچ نياز نداريم دستمان از اينطرف خم شود. از اول تولد تا بعد از مرگ هيچ‌كس هيچ جاي كره‌ي زمين كاري پيدا نشده كه نياز باشد دستش از اين طرف خم شود. چون دست از اين طرف خم نمي‌شود، نه خم مي‌شود و نه اينجا زاپاس دارد. چون از اين طرف كار داريم هم خم مي‌شود و هم اينجا زاپاس گذاشته است. خدا حكيم است. خداي حكيم گفته: دو ركعت نماز بخوان. بگو: چشم!آن خدايي كه كف پاي شما را گودي قرار داد. چنين، اگر كف پاي ما صاف بود خيلي مشكل داشتيم. خيلي مشكل داشتيم. آن خدايي كه براي هواي ريه‌ي شما سه تا برنامه‌ريزي كرد. هواي غبار بايد تصفيه شود. در بيني شما مو قرار داد. هواي سرد بايد گرم شود. لوله‌هاي بيني را طوري قرار داد كه هواي سرد تا وارد ريه مي‌شود گرم شود. هواي خشك بايد مرطوب شود چون ريه مرطوب است. هواي خشك به ريه‌ي مرطوب برسد اذيّت مي‌كند. بايد اين راه هوا كه وارد مي‌شود يك كم هم مرطوب شود. يعني هواي خشك را مرطوب مي‌كند. هواي سرد را گرم مي‌كند. هواي غبار را تصفيه مي‌كند. اين بركت بيني شما است. گرچه ما در عمرمان نگفتيم: الحمدلله ما بيني داريم. نعمت‌هايي كه درعمرمان شكرش را نكرديم، خدا به ما داده است. حالا وقتي مي‌گويد: نماز بخوان، مي گويد: آقا چرا نماز بخوانم؟ گردن كلفتي براي خدا! تو از ترس پشه در پشه‌بند مي‌روي! آنوقت براي خدا شاخ و شانه مي‌كشي.

حالا... خدا مي‌گويد: ابراهيم بچه‌ات را بكش. مي‌گويد: چشم! اسماعيل مي‌خوابد، چاقو را مي‌گذارد. تا چاقو را مي‌گذارد، دقيقه‌ي نود. لحظه‌ي آخر مي‌گويد: چاقو را بردار. قصه چه بود؟ نمي‌خواستم خون او ريخته شود. مي‌خواستم ببينم تو دل مي‌كني، يا نمي‌كَني. مي‌خواستم تو دل بكني. من نمي‌خواستم خون ريخته شود. دل كندن مهم است. دل كندن مهم است.

جوشش آب زمزم در زير پاي حضرت اسماعيل

بعد از صد سال كه خداوند به حضرت ابراهيم بچه داد، خدا به ابراهيم گفت: اين بچه‌ات را ببر در بيابان‌ها بگذار و برگرد. كدام بيابان؟ بيابان مكه. مكه چند تا كوه است. نه آب است و نه گياه. برو آنجا كنار كعبه بگذار. من قرآن مي‌خوانم شما معنا كنيد. «رَبَّنا» پروردگارا، «إِني» به درستي كه من «أَسْكَنْتُ» مسكن دادم، خدايا من مسكن دادم به چه كسي «مِنْ ذُرِّيَّتي» ذريه‌ام را مسكن دادم. كجا؟ «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْع‏» وادي يعني بياباني كه «غَيْرِ ذي زَرْع» (ابراهيم/37) يعني قابل زرع، قابل زراعت نيست. خدايا بچه‌ام را در يك بياباني كه كشت نيست. آب نيست. گياه نيست. «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم‏» كنار كعبه، «رَبَّنا» براي چه؟ همه‌ي اينهايي كه مكه مي‌روند يا براي حج مي‌روند يا براي عمره.

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرابا» (مائده/31) خداوند يك غرابي را مبعوث كرد، يك كلاغ آمد. «يَبْحَثُ فِي الْأَرْض‏» يعني زمين را زير و رو كرد. يك چيزي را زير زمين خاك كرد. به اين الهام كرد كه همينطور كه من اين را خاك كردم، تو هم مرده‌ات را خاك كن. چند ميليارد بشر تا به حال كه دفن شدند، معلمشان چه كسي بوده است؟ كلاغ!

قرآن مي‌گويد: ابراهيم مكه رفت نه براي حج رفت، نه براي عمره. مي‌گويد: خدايا من زن و بچه‌ام را مكه آوردم. اما براي حج نيامدم. ‏براي عمره نيامدم! پس براي چه آمدي؟ «رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ» (ابراهيم/37) آمدم براي اقامه‌ي نماز. نماز خيلي مهمتر از حج است. حج با همه‌ي بند و بيلش قبله‌ي نماز است. حج با همه‌ي بند و بيلش قبله‌ي نماز است. 

حضرت ابراهيم بچه را گذاشت. بچه‌ي نوزاد، اسماعيل كوچك بود. نمي‌توانست راه برود. رفت! يك مادر جوان در يك بيابان با يك بچه‌ي نوزاد، تشنه شد. كنار مسجد الحرام يك خيابان سر پوشيده است 400 متر. اسمش صفا و مروه. مادر در كوه صفا دويد. ببيند يك كلاغي، پرنده‌اي، چشمه‌ي آبي، گياهي، درختي، دويد روي كوه مروه رفت. دلش آرام نگرفت. اين سعي صفا و مروه را هفت بار دويد. بعد از آنجا كه بچه نزديك بود از دنيا برود، از زير انگشت‌هاي اسماعيل آب زمزم جوشيد. آب زمزم. يعني لحظه‌ي آخر، دقيقه‌ي نود بچه‌ي نوزاد در بيابان بي آب و گياه...


تنظيم براي تبيان: شکوري

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت