زنده شدن دوباره

که در هر داستان، خواننده مخاطب از یک زوایه‌ی خاص به این هستی می‌نگرد که مترجم با هوش‌مندی قابل ستایش، این مجموعه را جمع آوری کرده و در پیشانی آن هم نوشته که « …. همگی [این‌ها] یک وجه مشترک دارند: ساده‌اند» (ص 6) ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زنده شدن دوباره

نقد و بررسي مجموعه داستان خوبيِ خدا

    

1) اثر هنري يعني اين‌که مخاطبي هم هست، که مي‌خواهد تأثير بپذيرد. اثر هنري در واقع، يکي از بروز و ظهورهاي هستي است که از مجرايي هنرمند، به‌وجود مي‌آيد. و وجود آن يعني ارتباط و تأثير بر موجودات ديگر.

 

2) از اين رهگذر، ارتباط و تأثير، زماني محقق مي‌‌شود که اثر و موثر بتوانند همديگر را دريابند. در اين مقوله، ارتباط به اين معناست که خواننده و يا مخاطب بتوانند با يک اثر هنري [اعم ازشعر، داستان، نقاشي ….] ارتباط برقرار کنند. و بعد از اين ارتباط، فرآيند لذت و تأثيرپذيري حاصل مي‌شود. يکي از موانع تأثير و لذت و حتي ارتباط، پيچيدگي و اغلاق بيش از حد يک اثر است. زياد ديده مي‌شود يک اثري توليد مي‌شود که خواننده عادي که هيچ، مخاطب حرفه‌اي نيز نمي‌تواند با آن ارتباط برقرار کند.

در نتيجه آن اثر عقيم مي‌ماند و از اهداف خودش دور مي‌افتد. از اين رهگذر، يک اثر هنري، هرچه واضح‌تر و ساده‌تر باشد موفق‌تر و مؤثرتر است. چه‌بسا داستان‌هايي نوشته مي‌شود و نويسنده با ادا و اطوارهاي روشنفکر مأبانه‌ي خودش، مخاطب‌هايش را از دست مي‌دهد و هيچ کس نمي‌تواند با آن هم‌زبان شود. وقتي که بي‌توجهي و بي‌اقبالي مخاطب را مي‌بيند، آن را متهم به نفهمي و ناداني مي‌کند. بعد خودش شروع مي‌کند به توضيح دادن اثرش که اين اثر، از فلان تکنيک يا فرم استفاده کرده و خواننده بايد فلان کتاب را بخواند و بفهمد. يکي از حرف‌هاي رايجي که امروز، از زبان اين قبيل آدم‌ها [نويسنده‌ها] جاري مي‌شود اين است که اين اثر، مدرن يا پست‌مدرن است و شما نمي‌فهميد.

راقم اين سطور بر آن نيست که داستانِ سطحي و مبتذل را ترويج کند و از آن گونه‌ي ادبي که آسيب‌هاي بدي ادبيات و هنر عامه‌پسند است دفاع کند. بلکه بر اين باور است که يک اثر هنري، بايد به گونه‌اي از فرم و تکنيک استفاده کند که آن فرم‌ها و تفکيک‌ها مخلِ وضوح و سادگي اثر هنري نشوند و از اين طريق، مخاطب بتواند با اثر هنري مذکور ارتباط برقرار کند بلکه احساس هم‌ذاتي و هم‌زيستي و هم‌زباني با آن اثر در مخاطب ايجاد شود.

اگر ابهام يا لايه‌هاي زيرين هم در آن اثر وجود دارد، بعد از سطح يا روبناي دقيق و ساده‌ي اثر به آن‌جا واصل شود؛ چون آن کسي که داستان مطالعه مي‌کند در واقع يک نوع عالمي را در اين هستي تجربه مي‌کند. اگر آن عالم دري براي ورود نداشته باشد، او نمي‌تواند نحوه‌ي ضرورت وجودي خودش را در آن عالم پيدا کند و در نتيجه از خوانش اثر باز مي‌ماند و آن را دور مي‌اندازد. اصل اساسي هنر، ارتباط، فهم، تطابق و لذت است که اين زنجيره، اگر تکميل نگردد و خللي در آن به‌وجود بيايد، اثر، هنر بودن خودش را از دست مي‌دهد.

به خاطر اين بيماري، مايک [همان پسر جوان] ايمان خودش نسبت به خدا را از دست داده. لينگ که به شدت گرايشات مذهبي دارد با القاي اميد و مفاهيم ديني، تا آخر دوره بيماري، باعث مي‌شود که پسر جوان ايمانش را دوباره به دست آورد.

3) مجموعه‌ي «خوبي خدا» مجموعه‌اي است متشکل از نه داستان. در واقع نه عالم، يا نه فضاي متفاوت از اين هستي؛ که در هر داستان، خواننده مخاطب از يک زوايه‌ي خاص به اين هستي مي‌نگرد که مترجم با هوش‌مندي قابل ستايش، اين مجموعه را جمع آوري کرده و در پيشاني آن هم نوشته که « …. همگي [اين‌ها] يک وجه مشترک دارند: ساده‌اند» (ص 6)

وقتي که داستان‌ها را شروع مي‌کني، داستان‌ها اين ظرفيت و استعداد را دارند که تا آخر خواننده را به دنبال‌شان بکشانند و به او اجازه ندهند داستان‌ها را رها کند و مشغول چيز ديگري شود. يعني علاوه بر اين‌که در هر کدام از داستان‌ها عناصر و مؤلفه‌هاي داستاني در حد اعلا رعايت شده، هر کدام از آن‌ها يک نوع نگاه فلسفي و هستي‌شناسانه‌اي نيز به خواننده القا‌ء مي‌کند و مخاطب نيز لذت فوق‌العاده‌اي از اثر مي‌برد. همه‌ي اين خصوصيت‌ها را مي‌توان در سادگي آن‌ها خلاصه کرد.

 

نويسنده در اول کتاب، معرفيي اجمالي از هر نه نويسنده ارائه داده که تقريباً همه آن‌ها در داستان‌نويسي آمريکا سهمي دارند، به‌خصوص «ريموند کارور» که در ادبيات جهان سهم به‌سزايي دارد. بعد از معرفي اجمالي داستان‌ها فقط به تعدادي از آن‌ها اشارتي مي‌کنيم که بقيه را خود خواننده‌ي محترم دنبال کند.

داستان‌ها عبارتند از:

  1. 1) تو گرو بگذار، من پس مي‌گيرم/ شرمن الکسي
  2. 2) شيريني عسلي/ هاروکي موراکامي
  3. 3) تعميرکار / پرسيولا راوِرت
  4. 4) فلاسينگو / اليزابت کمپر فرنج
  5. 5) کارم داشتي زنگ بزن/ ريموند کارور
  6. 6) زنبورها، بخش اول/ الکساندر همن
  7. 7) خوبي خدا / مارجوري کمپر
  8. 8) جناب آقاي رئيس‌جمهور / گيب هادسون
  9. 9) جهنم – بهشت / چومپا لاهيري

 

داستانِ «خوبي خدا» نوشته‌ي مارجوري کمپر

اگر اين مقاله، فقط درباره‌ي اين داستان نوشته مي‌شد، ارزشش را داشت؛ چرا که اين داستان، يکي از معدود‌داستان‌هايي است که در عالمِ مدرن، به رابطه‌ي انسان و خدا مي‌پردازد. در واقع، داستانِ ديني است. از آن‌جايي که در عالمِ مدرن خداوند جايگاه خودش را از دست داده و در تفکر و فرهنگ غربي، انسان خودبين جاي خدا را گرفته، نوشتن و توليد کردن داستان‌هايي از اين سنخ يک نوع خرق عادت به حساب مي‌آيد. در حقيقت، وجود اين نوع داستان‌ها فضايي را ايجاد مي‌کند که در آن مي‌توان به وجود خداوند و نقش آن در زندگي بشري انديشيد. و بشر امروزي به‌شدت نياز به اين‌چنين عالم‌هايي دارد تا بتواند باري ديگر به رابطه‌ي خود و خدا فکر کند. و خاطره‌هاي از دست‌رفته‌اش را دوباره بيابد.

 

در داستان خوبي خدا، دختر جوان و مهاجري به نام لينگ تان پرستار خانگي است. يک روز او را براي نگه‌داري جوان شانزده‌ساله‌اي مي‌برند که بيماري لاعلاج دارد. به خاطر اين بيماري، مايک [همان پسر جوان] ايمان خودش نسبت به خدا را از دست داده. لينگ که به شدت گرايشات مذهبي دارد با القاي اميد و مفاهيم ديني، تا آخر دوره بيماري، باعث مي‌شود که پسر جوان ايمانش را دوباره به دست آورد. اين داستان، در واقع ظرفيت يک رمان را دارد و حتي مي‌شود گفت که به لحاظ محتوايي، يک رمان است؛ چرا که در داستان کوتاه، فقط لحظه‌ها يا «آن» هاي يک شخصيت را در يک زمان به ثبت مي‌رسانند. حال آن که در رمان تحول شخصيت رخ مي‌دهد و شخصي از حالي به حال ديگر در‌ مي‌آيد. اين از لحاظ ساختاري شايد اشکالي بر داستان باشد ولي نويسنده با زيرکي و تمهيدات داستاني از عهده‌ي اين کار برآمده به طوري که خواننده حرفه‌اي هم احساس کمبود و نقش در داستان نمي‌کند.

 

و اين ايمان را جوري، پله پله، نويسنده و خانم لينک تانِ مهاجر – که زبان آن جماعت را هم نمي‌تواند به خوبي تکلم کند – در جان مايک تزريق مي‌کند که او نيز متوجه نمي‌شود. اين داستان را گفتيم ديني است به خاطر اين‌که از تمهيدات دين استفاده کرده‌ است؛ چرا که بر تحول و ايمان‌آوري يک شخص به هيچ وجه در داستان از استدلال عقلاني مدرن استفاده نمي‌شود بلکه داستان به‌گونه‌اي پيش مي‌رود که مايکِ جوان، با اين‌که بدن خودش را از دست مي‌دهد خودش را مي‌يابد. از طرف ديگر وجود کتابِ مقدس در اين داستان، يکي از پيشنهادهاي جدي نويسنده است براي نوشتن داستان‌هاي ديني. وقتي لينگ براي مايک از کتاب ايوب مي‌خواند و او را از اوضاع و احوال و مريضي ايوب آگاه مي‌سازد، شراره‌هاي اميد در وجودش شعله مي‌کشد و او که قبل از اين کتب فلسفي زيادي را مطالعه کرده يا ديگران برايش خوانده‌اند و روز به روز ايمان و اميد و هويت و انسانيت خود را از دست داده، با ورود خانم لينگ ايمان وارد قلبش مي‌شود و مؤمنانه به استقبال مرگ مي‌شتابد.


مجموعه داستان نويسندگان معاصر آمريکا، ترجمه امير مهدي حقيقت، چاپ دوم، 1385. 

نشريه فيروزه

تنظيم : بخش ادبيات تبيان

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت