تبیان، دستیار زندگی
) علی علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید: «لیجتمع فی قلبك الافتقار الی الناس والاستغنا عنهم»؛ باید در قلبت دو حالت «احتیاج به مردم» و «استغنا از مردم» جمع شود. «فیكون افتقارك علیهم فی لین كلامك و حسن وجهك»؛ با داشتن روحیه ن...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علائم مومنان در كلام حضرت علی علیه السلام (2)


علی علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید:

«لیجتمع فی قلبك الافتقار الی الناس والاستغنا عنهم»؛ باید در قلبت دو حالت «احتیاج به مردم» و «استغنا از مردم» جمع شود.

«فیكون افتقارك علیهم فی لین كلامك و حسن وجهك»؛ با داشتن روحیه نیازمندی، كلامت نرم و رویت گشاده می‌شود.

همان طور كه انسان اگر از كسی چیزی بخواهد و احساس احتیاج كند، هم سخنش نرم می‌شود و هم چهره‌اش باز و شكفته می‌شود. همچنین است اگر در دلت استغنا از ناس هم باشد، زیرا:

«فی نزاحه عرضك و بقا عزك»؛ آبرویت وعزتت را حفظ كنی .

در این روایت، جنبه‌های اجتماعی مورد نظر است. اما در بُعد معنوی امام باقرعلیه السلام می‌فرماید:

«ثلاثة هن فخر المومن و زینة فی الدنیا والاخرة» ؛ سه چیز افتخار و زینت مومن در دنیا و آخرت است.

«الصلوة فی آخر اللیل» ؛ نماز در آخر شب؛

«و یأسه مما فی ایدك الناس» ؛ مایوس بودن از آنچه در دست مردم است. كنایه از استغنا از مردم است؛

«و ولایة الامام من آل محمد» (1) ؛ و پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام.

حال تصور شود آنچه در دست دیگران است، در اختیار كسی باشد، چه فایده‌ای برای شخص به بار می‌آورد اهل دنیا همه همتشان این است كه بهتر بخورند و شهوترانی كنند و یك حیوان تمام عیار شوند. اما مومن چگونه است مومن دنیا را مزرعه‌ای برای جهان دیگر می‌داند. امام حسین علیه السلام فرمودند:

«ابن آدم انك لم تزل فی دم عمرك منذ سقطت من بطن امك» ؛ ای فرزند آدم، از روزی كه از بطن مادر خارج شده‌ای، عمرت در حال نزول و سقوط است .

«فخذ مما فی یدیك لا بین یدیك فان المومن یتزود» ؛ مومن در این دنیا برای سفرش زاد و راحله تهیه می‌كند.

اما كافر چه سرنوشتی دارد.

«فو الكافر یتمتع» ؛ پس كافر در كشتزار طبیعت می‌چرد.

البته مومن و كافر هر دو، از دنیا بهره‌مند می‌شوند اما نگرش این دو، به دنیا مختلف است.

از نظر مومن دنیا ابزار برای تحصیل آخرت است اما كافر به دنیا به عنوان هدف و غایت می‌نگرد.

«ولا یصرف اللعب حكمة» ؛ مومن از كارهای بیهوده دوری می‌گزیند، به دلیل بینش حكیمانه‌ای كه دارد.

این معنا در صورتی است كه حكم را به معنی حكمت بگیریم. اما می‌توان آن را به معنای قضاوت هم گرفت . یعنی امور دنیوی قضاوت‌های وی را تغییر نمی‌دهد. مومن به حق حكم می‌كند و دنیا او را از حق بازنمی‌دارد.

«ولا یطلع الجاهل علمه» ؛ و مرد نادان به دانشش پی نبرد. این معنا در روایتی دیگر آمده است:

«كلم الناس علی قدر عقولهم» (2) ؛ با مردم به مقدار فهمشان تكلم كنید.

سیره انبیا و اولیا این بود كه وضع مخاطب را در گفتن حقایق در نظر می‌گرفتند، چون در غیر این صورت، هم علم ضایع می‌شد و هم مخاطب. كسی كه قابلیت و ظرفیت ندارد، ممكن است با شنیدن حقیقت به گمراهی و ضلالت بیفتد. برخی در این روایت، جاهل را به كسی كه علمش اندك است، اطلاق كرده‌اند. بعضی هم غرض از جاهل را در این روایت، مخالفان ائمه علیهم السلام گرفته‌اند و مسئله «تقیه» را مطرح كرده‌اند.

البته معنای دوم بعید است و مراد همان معنای اول است.

«قوال عمال عالم حازم» ؛ بسیار گوینده عمل كننده است، دانشمندی دوراندیش است.

در اینجا به نسبت میان قول و عمل در مومن اشاره شده است. آنچه را كه از نیكی می‌گوید، خود به آن عامل است. «حزم» به معنی دوراندیشی و هوشیاری است. مومن حساب شده كار می‌كند. مومن آن نیست كه تسبیحی در دست بگیرد و برود و گوشه‌ای بنشیند و ذكر بگوید. مومن در روایات چنین توصیف نشده است. این چنین كسی، تنبل است و فریب شیطان را خورده است.

«لا بفحاش ولا بطیاش» ؛ ناسزاگو و سبك نیست .

فحش به معنای از حد گذراندن بدی است. «فحش» یعنی بدی زیاد كرد، و وقتی به كلام و الفاظ تعلق می‌گیرد به معنای بدزبانی است .

«طیاش» به انسان سبكی گویند كه قدرت تصمیم‌گیری در امور ندارد. این معنا خیلی ظریف است. آدم طیاش همواره در تردید و دودلی است. اما مومن فكر می‌كند. تدبیر به خرج می‌دهد و تصمیم می‌گیرد. برخی از افرادی كه دائما در مسائل ریز و درشت زندگی استخاره می‌كنند، مصداق این حالت هستند.

«وصول فی غیر عنف» ؛ مومن معاشرتی است بدون زحمت .

وصول به كسی گویند كه زیاد معاشرت می‌كند اما در معاشرت مراقب است كه افراد را در زحمت و تعب نیندازد.

اصولا در باب صله ارحام، بهترین صله رحم، دستگیری از ارحام است والا رفتن و مزاحمت «صله» نیست. امام رضا علیه السلام فرموده‌اند:

«صل رحمك و لو بشربة من الماء» (3) ؛ صله ارحام كن اگر چه به دادن شربتی از آب .

«و افضل ما توصل به الرحم كف الاذی عنها» (4) ؛ و با فضیلت‌ترین چیزی كه با آن می‌توان صله رحم كرد، این است كه ارحام را آزار ندهی .

«بدول فی غیر سرف» ؛ اهل بذل و بخشش است بدون آنكه به اسراف دچار شود.

برای روشن شدن روایت، توضیح مطلبی ضروری است. به بخل كه «اقتار» هم گفته می‌شود، نقطه مقابل اسراف است. بخل، صفت شخصی است كه در جایی كه واجب است مصرف كند، نمی‌كند. اسراف مصرف مواهب الهی است در جایی كه لازم و شایسته نیست .

حد وسط اسراف و اقتار، جود و سخاوت است. سخاوت ملكه انسانی است كه مواهب الهی را در جایی كه لازم است و سزوار، خرج می‌كند.

بعضی فكر می‌كنند كسی كه بریز و بپاش دارد، انسان سخاوتمندی است. در حالی كه چنین نیست و برای تشخیص سخاوت از اسراف باید موقعیت، موارد، مقدار و ضرورت مصرف ملحوظ گردد. امام هشتم علیه السلام در ضمن روایتی فرموده‌اند كه انسان به كمال ایمان نمی‌رسد مگر آن كه در وی سه خصلت باشد:

«التفقه فی الدین» ؛ دین شناس باشد.

«و حسن التقدیر فی المعیشة» ؛ در معیشت و زندگیش، اهل اندازه‌گیری باشد.

«والصبر علی الرزایا» (5) ؛ در گرفتاری‌ها صابر باشد. حال ممكن است سئوال شود كه موارد مصرف و محل شایسته برای انفاق كجاست پاسخ را باید از فقه جویا شد. و ابتدا باید از واجب النفقه شروع كرد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

«صاحب النعمة یجب ان یوسع علی عیاله» ؛ كسی كه خداوند به وی نعمت مادی داده واجب است كه بر خانواده‌اش وسعت و توسعه دهد.

این وجوب، وجوب استحبابی است. متاسفانه، برخی به نام ریاضت و خودسازی بر خانواده خود تنگ می‌گیرند. مقدس بازی‌ها گاهی به چنین انحرافاتی منجر می‌شود. آدمی نمی‌فهمد كه دارد به سوی جهنم سیر می‌كند. گاهی هم بعضی فقط خود و خانواده‌شان را می‌بینند و از دیگران غافلند، این هم درست نیست. باید در انفاق، هر كس به وضع مالی خویش نظر كند و مطابق با درآمدش انفاق كند.

«لا بختال ولا بغدار» ؛ نیرنگ باز و حیله گر نیست .

«ختل» در لغت، زشت‌ترین حیله‌ها را گویند. «ختال» هم به معنی فریب دادن است. اهل لغت می‌گویند «ختل رعت الصید»؛ یعنی گرگ پنهان شد تا فریب دهد. معنی روایت این است كه مومن نسبت به مومنان، مكر و حیله نمی‌كند.

«غدار» هم نیست. غدار به معنی پیمان شكن است. پیمان شكنی هم ریشه در حیله و مكر دارد. البته مكر كردن در جنگ واجب است و مومن باید زیرك باشد. در تاریخ نوشته‌اند وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی بود، عبیدالله به عیادت هانی آمد. هانی به مسلم گفت از پشت پرده بیرون بیا و عبیدالله را به قتل برسان .

عبیدالله آمد و رفت و مسلم او را نكشت. وقتی مورد اعتراض واقع شد، فرمود، ما در صحنه جنگ نبودیم و من این عمل را با مروت سازگار ندانستم . به تعبیر ما، این كار نامردی بود.

«ولا یقتفی اثرا ولا یخیف بشرا» ؛ مومن در جستجوی عیوب مردم نیست و بر هیچ كس ستم نكند.

كسانی كه عیب‌جو هستند از نظر روایات، از ایمان خارج می‌شوند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

«ادنی ما یخرج به الرجل من الایمان ان یواخی الرجل علی دینه فیحصی علیه عتراته و زلاته لیعنفه بها یوما ما» (6) ؛ نزدیك‌ترین كاری كه شخص را از ایمان خارج می‌كند نزدیكی شخص به مومن برای جستجو از عیوب ایشان است، برای آن كه مدرك و مستندی از ایشان برای كوبیدنش داشته باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده‌اند:

«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یخلص الایمان الی قلبه لا تزموا المسلمین» ؛ ای كسانی كه به زبان اسلام آورده‌اید و در قلبتان وارد نشده است، مسلمان‌ها را مذمت نكنید.

«ولا تتبعوا عوراتهم» ؛ و لغزش‌های آنها را جستجو نكنید.

«فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته یفضحه ولو فی بیته» (7) ؛ هر كسی جستجو كند عیوب دیگران را، خداوند جستجو می‌كند عیوب او را و كسی را كه خدا جستجو كند عیوبش را، رسوایش می‌گرداند اگر چه در درون خانه‌اش باشد.

«رفیق بالخلق» ؛ با نرمی برخورد می‌كند. روحیه نرم دارد و با خلق با لطافت برخورد می‌كند.

مومن دشمن ساز نیست. غلظت و خشونت ندارد. در «وسایل الشیعه» در باب «مدارا با مردم»، روایاتی بسیاری در این باب موجود است. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند:

«مداراه الناس نصف الایمان» (8) ؛ مدارا كردن با مردم نیمی از ایمان است.

در روایت «ناس» كه عام است و اختصاص به مسلمان و مومن ندارد آمده:

«الرفق بهم نصف العیش» (9) ؛ برخورد نرم با مردم نصف زندگی است. در این روایت به زیبایی، هم به جنبه معنوی وهم مادی، اشاره شده است. هم نصف ایمان تامین می‌شود هم نصف معیشت دنیوی . در نقطه مقابل فرموده‌اند:

«الانقباض من الناس مكسبة للعدواة» (10) ؛ تنگ نظری با مردم وسیله كسب دشمنی است .

این روایات با آنچه قرآن در نسبت ارتباط مومن با مومنان، منافقان و كفار مطرح می‌كند منافاتی ندارد. این روایات از بُعد اخلاقی مدنظر است و آیاتی همچون؛ «اشداء علی الكفار رحما بینهم» ، مصداق مسائل حقوقی است. مثلا اگر در مسئله‌ای حقوقی، طرف تو مومن باشد با رفق و محبت و گذشت و اگر كافر بود، با غلظت و خشونت برخورد كن .

«ساع فی الارض» ؛ كوشش كننده است در زمین .

مومن اهل كار و تلاش است. دلبستگی مومن به خدا وی را از كار بازنمی‌دارد. برعكس، ایمان، انسان را به تلاش وامی‌دارد. از طرفی مومن خودخواه نیست و صرفا برای خود تلاش نمی‌كند، بلكه برای جامعه می‌كوشد. در جمله بعد به این مطلب اشاره می‌فرمایند:

«عون للضعیف، غوث للملهوف» ؛ كمك كار ضعیف و پناه بی‌كسان است.

«ولا یهتك سترا ولا یكشف سرا» ؛ مومن پرده در نیست و اسرار مردم را افشا نمی‌كند.

«ستر» به معنی پرده و هتك به معنای دریدن است. مومن نه پرده را می‌درد و نه پرده را بالا می‌زند. مسئله «هتك» در روابط اجتماعی موضوعی با اهمیت است. گاهی به قصد اصلاح ناخواسته، افساد می‌كنند. مكرر گفته‌ام كه محور تربیت، پرده‌داری است نه پرده‌دری .

خلق مومن، خلق الله است. خدای تعالی پرده‌در نیست و مومن كه با حق تعالی پیوند خورده است، متصف به صفات اوست، بنابر این پرده‌دری نمی‌كند.

مومن، «ستارالعیوب» است نه «كشّاف العیوب». در روایتی با سندی بسیار عالی، شخصی به امام صادق علیه السلام عرض كرد: «عورة المومن علی المومن حرام» ؛ عورت مومن بر مومن حرام است .

حضرت فرمود: بله . از حضرت سئوال كرد مقصودتان از عورت پایین تنه است؟

قال «لیس حیث تَذهب فِكرُك» فرمودند آن طور که فكر کردی نیست. سپس حضرت فرمودند: مقصودم از حرمت عورت مومن، حرمت افشای اسرار مومن است .

خوار كردن مومن، آدمی را از ولایت خداوند خارج و در سایه ولایت شیطان قرار می‌دهد. مفضل می‌گوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمودند:

«من روی علی مومن روایة یرید بها شینه و هدم مروته من اعین الناس، اخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان»؛ اگر كسی از مومنین چیزی نقل كند كه وی را خوار و سبك و پیش مردم كوچك كند، خداوند او را از ولایت خویش خارج می‌كند و در ولایت شیطان قرار می‌دهد.

یعنی، تو لیاقت نداری كه من خدا حاكم بر تو باشم . جالب است بدانیم كه شیطان هم وی را نمی‌پذیرد.

«فلا یقبله الشیطان.» (11)

گاهی مسئله عیب هم در كار نیست. مومنی است كه اهل یك سنخ عبادات است و نمی‌خواهد دیگران بفهمند.«اضاعة السّر» مطلق است.در روایتی امام كاظم علیه السلام فرمودند:

«المجالسُ بالامانات» (12) ؛ مجالس خصوصی در حكم امانات است.

یعنی اگر در مجلسی چند نفر مومن سخن خصوصی با یكدیگر می‌گفتند، نقل آن صحیح نیست .

مومن خیر برادرش را می‌گوید و سّرش را مستور می‌كند. یعنی مومن اصولا خوبی‌های مومن را می‌بیند و زشتی‌ها را می‌پوشاند. در روایات متعدد آمده است كه خداوند عملی را از مومن می‌نگرد و به ملائكه مباهات می‌كند اما هیچ گاه در برابر عمل زشت مومن، فرشته‌ها را خبر نمی‌كند كه بیایید نگاه كنید.

«كثیر البلوی، قلیل الشكوی» ؛ ابتلائات مومن زیاد است ولی شكایت و گلایه‌اش كم است.

«ان رای خیرا ذكره و ان عاین شرا ستره» ؛ اگر عمل خیر و پسندیده‌ای را ببینید آن را متذكر می‌شود، اما كارهای زشت و ناپسند را بازگو نمی‌كند.

«یستر العیب و یحفظ الغیب» ؛ عیب را می‌پوشاند و حفظ غیب می‌كند.

به اعتقاد من، حفظ غیب این است كه در غیاب مومن، بیشتر احترامش را حفظ می‌كند.

«یقیل العثرة» (13) ؛ خطاها را نادیده می‌گیرد.

«اقاله» به معنای برگرداندن است. در فقه، در باب بیع، می‌فرمایند طرفین می‌توانند معامله را اقاله كنند، یعنی معامله را به هم بزنند. در اینجا امیرالمومنین علیه السلام جنبه اخلاقی بدان داده‌اند. می‌فرمایند اگر خطایی نسبت به مومن شد، اقاله می‌كند یعنی نادیده می‌گیرد. انگار چیزی نشده و وضع به حال اول خود است.

«و یغفر الزلة» ؛ پوزش پذیر است.

مومن نه تنها خطاها را اقاله می‌كند كه اگر شخصی عذرخواست، فورا می‌پذیرد. در وصایای پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «من لم یقبل من متنصل عذرا صادقا كان او كاذبا. لم ینل شفاعتی» (14) ؛ اگر كسی عذرخواهی كسی را چه راست و چه دروغ نپذیرد، شفاعت من شامل حالش نمی‌شود.

چه رابطه‌ای میان شفاعت و پذیرش عذر در این دنیا است .

انسان در این عالم باید نمونه‌ای از صفات و افعال الهی را نشان بدهد. بزرگی از وارستگان به من می‌فرمود فلانی من هر شش ماه یك بار، تمام كسانی را كه به من بدی كرده‌اند اما من نمی‌دانم، عفو می‌كنم .

یك وقت بحث عذرخواهی است كه غالبا این چنین است اما مطلب آن بزرگ، فوق این مطلب است. افرادی به انسان تعدی كرده‌اند و برای عذرخواهی هم نیامده‌اند لكن او همه شان را بخشیده است. اما چه نفعی عاید اولیاء از عذرخواهی می‌شود.

این افراد قادرند روز قیامت سخن بگویند. زبان حالشان این است كه خدایا من كه بنده بودم، گذشت كردم تو هم كه خالق من هستی از من بگذر. یعنی یك نمونه از صفات الهی را در عالم بارز كرده است و لذا حق تعالی درخواستش را رد نمی‌فرماید.

«لا یطلع علی نصح فیذره ولا یدع جنح حیف فیصلحه» ؛ به نصیحتی آگاه نشود كه آن را رها كند و هیچ كجروی را اصلاح نكرده نگذارد.

معنای دیگر این است كه ممكن است اصلا جرمی از مومن صادر نشود تا محتاج اصلاح شود.

«امین رصین تقی نقی زكی رضی یقبل العذر» ؛ امین با وفا، پرهیزكار پاكدامن، بی‌عیب، پسندیده نسبت به مردم و خدا و عذرپذیر است.

مومن در جامعه به گونه‌ای رفتار می‌كند كه مردم به او اعتماد می‌كنند. «رصین» است یعنی، در همه چیز یا در امانت داریش محكم است. تقی است و از آلودگی‌ها مبراست. نقی است. چه بسا نقی اشاره به ذمائم اخلاقی است. نه تنها تقی است یعنی، افعالش به معصیت آلوده نیست كه ملكاتش نیز آلوده به نفسانیات نیست. یعنی، اهل كبر و حقد و حسد و رذایل اخلاقی نیست .

«زكی» است یعنی، اهل تزكیه نفس است. در دو صفت تقی و نقی جنبه سلبی مطرح است و در دو صفت بعد، جنبه اثباتی است. تزكیه نفس، مومن را رشد می‌دهد. راضی است یعنی، رضایت خالق را جلب كرده است و مرضی است یعنی، هم خالق از او راضی است و هم خلق .

وفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیم كه در طریقت ما كافری است رنجیدن

مومن مطلب بالاتری می‌جوید. نه تنها نمی‌رنجد بلكه همواره خشنود است .

«رضی الله عنهم و رضوا عنه» آنقدر دلش با محبوب وابسته است كه از تادیب محبوب، لذت می‌برد.

به تعبیر آن عارف بزرگ:

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشكست لیلی

او با اولیاء سر و كار دارد و آنها را هدف گیری كرده است. اگر چه این وادی، وادی دیگری است كه بهتر است مكتوم بماند.

«و یجمل الذكر» ؛ مومن در وقت یادآوری مومن، زیبا توصیف می‌كند.

مومن آنگاه كه می‌خواهد دیگران را توصیف كند، زیبا و آراسته وصف می‌كند.

«و یحسن بالناس الظن» ؛ گمانش به دیگران نیك است.

سوء ظن، بیماری است. بدگمان‌ها معیوب‌اند، در جامعه‌ای كه صلاح بر فساد غلبه دارد اگر كسی به برادر یا خواهر مومنش بدگمان شود این شخص بیمار روحی است. منشا سوءظن، جبن و حقارت نفس است. به دلیل ضعف نفس، شیطان در روح ضعیف نفوذ و او را وسوسه كرده و خواطر شیطانی را به او القا می‌كند.

مومن اهل حسن ظن به دیگران است و اجازه نمی‌دهد شیطان در زوایای روحش لانه كند.

دو جمله‌ای كه مولا فرمودند كاملا به یكدیگر مربوطند. آنگاه كه یادآور دیگران است، با زیبایی یادآوری می‌كند و گمان نیك به دیگران دارد. وقتی كه مومن در روابط اجتماعی از برادر یا خواهر مومنش ذكر جمیل داشت، پیوندهای اجتماعی وثیق و محكم می‌شود. اصولا مومن مقید و متعهد است كه پیوندهای اجتماعی مومنان را تحكیم بخشد.

از نظر زبانی، خوب وصف می‌كند و از نظر درونی حسن ظن دارد. اساسی‌ترین عامل حفظ هر جامعه حسن اعتماد عمومی است. ریشه این حفظ در حسن ظن است. به دلیل حسن ظن، اعتماد می‌كنیم و اگر اعتماد نباشد، در جامعه از هم می‌گسلد، مومن باید به روابط اجتماعی استحكام ببخشد و مسائلی همچون ذكر جمیل نمونه‌ای از ایجاد حسن اعتماد عمومی است .

پی‌نوشت‌ها:

1ـ غررالحکم، ج 1، ص 145.

2ـ غررالحکم، ج 1، ص 176 .

3ـ غررالحکم، ج 4، ص 30 .

4ـ غررالحکم، ج 5، ص 387 .

5 ـ جامع الاخبار، ص 35 .

6 ـ غرر الحكم، ج 1، ص 356 .

7 ـ وسایل الشیعه، ج 9، ص 90.

8 ـ سوره آل عمران، آیه 129.

9ـ سوره انشقاق، آیه 6 .

10ـ بحار الانوار، ج 72 ، صص 110 تا 112.

11ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 521 .

12ـ نسخه بحارالانوار، «لاینكی» .

13ـ میزان الحكمه، ج 5، ص 552 به نقل از بحار، ج 69، ص 408 .

14- بحارالانوار، ج 73، ص 170.

منبع:

برگرفته از كتاب «كیش پارسایان»، درس‌هایی از آیة الله مجتبی تهرانی

لینک مقالات مرتبط :

- روابط اجتماعی امیرالمومنین علیه السلام

- شیوه های تبلیغی امیرالمومنین علیه السلام

- راز محبوبیت علی علیه السلام

- امام علی علیه السلام و نهج البلاغه در ترازوی قضاوت دیگران

- پنج گوهر علوی "شرحی بر حكمت 82 نهج البلاغه"

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.