پول ندارید؛ برج بخرید!
پول ندارید؛ برج بخرید!
شما می توانید هر روز صبحانه تان را رو به پنجره ای صرف کنید که نمای زیبایی از شمال شهر تهران مقابلتان باشد و البته در روزهای پاک سال با نمایی از قله دماوند آب پرتقالتان را مزمزه کنید.
البته باز هم ممکن است شما کسی باشید که صبحانه تان سیگار و چایی شده و هر روزتان را با این فکر شروع کنید که چطور، چگونه ، چرا و با کدام قانون و حساب باید چندین برابر درآمد کنونی تان را بپردازید تا «شاید» از حداقل فضای مکانی که بتوان به آن «خانه» گفت ، نه به عنوان مالک البته ، بهره ببرید.
ما 140متر بالاتر از سطح زمین هستیم. ساختمان های «آ.اس.پ» زیر پایمان است. ورود و خروج خودروها از تونل رسالت ، کوه های شمال تهران ، آپارتمان ها، آدم ها، خانه ها و...همه و همه را از طبقه 46می بینیم.
کارشناس فروش ، مرا هم به چشم یک خریدار می بیند و مثل فروشنده ها از جزئیات امکانات و مزیت های برج می گوید: «طراحی برج برگرفته از برج های فرانسوی است و به همین دلیل واحدها ، راهروهای زیادی دارند، اتاق مهمان ، پذیرایی ، آشپزخانه که اپن (Open)نیست و...بال A، بهترین منظره (View)را دارد که رو به شمال شهر است.»
«این واحد چند متریه؟»
«434متره ، از طبقه اول تا 43، هر طبقه شامل 4واحده و از 44تا 47هم 2واحدی میشه...»
***
مرد می نشیند رو به رویم ، اصرار دارد که باید با خبرنگار روزنامه حرف بزند.
کلافه است: «من تا همین پارسال با هر بدبختی که بود، داشتم با ماهی 120هزار تومان اجاره و 6میلیون پول پیش زندگی می کردم.»
دست هایش را در هوا تکان می دهد: «چهار راه لشکر، محله بدی نبود، حالا می گوید 250هزار تومان کرایه.»
با 250دستش به هوا می رود بالا: «گفتم لابد می خواهد بیرونمون کنه ، گفتم پا میشم ، رفتم دنبال خونه.»
انگشت اشاره را نشانه می رود سمت من:« خانم ، شما صاحبخونه ای؟»
توضیح می دهم که من هم باید 5میلیون به پول پیش خانه اضافه کنم.
صدایش بلندتر می شود: «خیلی خوب ، درد کشیده ، طبیبه ، خانم هر جا که فکر کنی رفتم ، همه جا همین شده...»
***
راهنمایی ام می کند به اتاقی 21متری که سرویس بهداشتی کوچکی هم کنارش دارد. «واحدهای 434متری اتاق سرایدار هم داره ، تشریف بیارین داخل ببینین.»
3طبقه پارکینگ ، دو تا زمین تنیس ، زمین بسکتبال ، 2تا استخر و سونا، رستوران و...این ها را که با انگشت می شمارد، اشاره می کند، به آسانسور، آسانسورش هر ثانیه یک طبقه بالا می رود، یعنی از طبقه همکف تا طبقه 56 که آخرین طبقه است ، حدود یک دقیقه طول می کشد. واحد کوچک تر ندارید؟ چرا اتفاقا سوئیت های 42متری داشتیم که همش فروخته شده ، 43واحد سوئیت بود.
یکی از واحدهای طبقه 39را برای دیدن مشتری ها مبله کرده اند.« مبله شده اش را ببینید تا بفهمید این برج چه مزایایی دارد.» می گویم چایتان سرد شد.
***
«خانم من الان یک ماهه توی این بنگاه ها و خیابان ها سرگردانم ، دیگه غذا خوردن یادم رفته...توی خیابان پیروزی ، 60متری را نشان می دهد که 14میلیون رهن و اجاره ، آخر من یک کارگر با دو تا بچه ، واقعا از کجا بیارم که باید 2، 3برابر پارسال کرایه بدم؟»
یک جرعه چایش را می خورد: «مگه حقوق من توی این مدت چقدر زیاد شده که باید چند برابرش را کرایه خونه بدم ؟»
***
می رویم طبقه 48، توضیح می دهد که 11واحد پنت هاوس تریپلکس دارد که به رغم این که 60درصد واحدهای برج به فروش رفته ، اما واحدهای پنت هاوس هنوز فروخته نشده است.
«قیمت هر متراژ در طبقه اول 2میلیون و 500هزار تومان است که به ازای هر طبقه 70هزار تومان به قیمت هر متر اضافه می شود که در طبقات بالایی قیمت هر متر به 6میلیون تا 6میلیون و 200هزار تومان می رسد.»
واحد تریپلکسی که به من نشان می دهد حدود 450متر است ، سه طبقه دارد و دارای یک آسانسور شیشه ای خصوصی است که بین 3طبقه آن جابه جا می شود.»
می پرسم: «یک واحد پنت هاوس تریپلکس حدودا چقدر می شود؟»
تراس پنت هاوس را نشانم می دهد، اشاره می کند به باغچه ای که فضایش را در ارتفاع 160متری شهر تهران تعبیه کرده اند، کمی فکر می کند و می گوید: «2میلیارد و 500میلیون تومان.»
***
مرد صفحه روزنامه را برمی دارد و خودش را باد می زند: «توجه می کنی خانم؟ آخه کجای دنیا، در طول یک سال قیمت اجاره و خرید خانه چند برابر می شود؟ آخه من هرچه فکر می کنم، چیزی به ذهنم نمی رسد، دزدی کنم؟»
سرش را بالا می برد و گردنش را باد می زند: «آخه کارگر جماعت که گردنشان از مو باریک تر است ، حداقل یک فکری برای ما بکنند. حتی کسانی که بالای شهر هم زندگی می کردند حالا آمدند سمت پایین شهر خانه بگیرند، دیگر ما باید چه کنیم ؟ خدا می داند.»
***
می پرسم وضعیت فروش برج چطور است ، فهرست واحدها را نشانم می دهد: «واحدهایی که با رنگ زرد مشخص شده ، فروخته شده اند، روزی 50تا مشتری می آید و 60درصد واحدها هم به فروش رسیده ، واحدهای بال Cکه رو به جنوب شهر هستند، کمتر از بال های Aو Bفروخته شده.»
***
مرد عصبی است ، دستش را می برد لای موها: «خانم ، به من می گویند، با 6میلیون تومان رهن و اجاره 200تومانی نمی توانی یک خانه یکخوابه اجاره کنی ، جاهایی هم که با این مبلغ می شود خانه پیدا کرد، محیط خیلی خوبی ندارند، تربیت بچه ها برایم مهم است ، یعنی همه مثل من هستند؟ یا من این قدر بدشانسی آورده ام ؟ بقیه چطور خانه اجاره می کنند؟»
***
کارشناس فروش برج می گوید: «البته برج نشینی ، سلیقه ای است ، خیلی ها برج دوست ندارند.» می پرسم ، خریدارانتان چه کسانی بوده اند؟
«اول پزشکان ، بعد مهندسان ، معدن داران ، کارخانه داران و بازاری ها.»
***
می گویم: «حالا باز بگردید، شاید بتوانید جایی را پیدا کنید.»
صدایش بلند می شود: «نه خانم ، اگر پیدا می شد توی این یک ماه باید پیدا می شد، یک آشنایی در هشتگرد داریم ، می گه بیا اونجا می تونی با این پول آپارتمان پیدا کنی.»
عرق پیشانی اش را پاک می کند: «اگر بریم هشتگرد باید 4.5صبح از خونه بزنم بیرون ، 10تا 11شب هم می رسم خونه.»
***
می پرسم سرمایه گذار این برج بخش خصوصی است؟
کارشناس فروش ، کاتالوگ و سی دی برج را می دهد دستم ؛ نه خانم ، این برج مثل برج میلاد یک پروژه دولتی است، ولی کاربری اش متفاوت است.
«یعنی بخش خصوصی دخالتی نداشته؟»
اسامی سرمایه گذاران دولتی پروژه را نام برد: «این پروژه ، سهامی عام است ، مدیریتش نیمه خصوصی است ، اما به طور کلی یک پروژه دولتی محسوب می شود.»
***
حرف های آخر را انگار با خودش مرور می کند: «می تونم توی کرج یا هشتگرد با این پول خونه پیدا کنم ، ولی دیگه بچه هام فقط جمعه ها منو می بینن.»
***
کارشناس فروش قانعم می کند که برج بین المللی تهران با سرمایه دولتی ساخته شده است: «یک چنین پروژه هایی باعث افتخار کشور است.»
***
مرد اشاره می کند به روزنامه: «دولت این گرانی ها را نمی تونه کنترل کنه؟ شاید دولتمردان نمی دونن وضع گرانی ها تا این حد رسیده؟»
***
کارشناس فروش می گوید: «بعد از این پروژه نوبت برج عرفان است ، منطقه 22، روبه روی مجتمع بابایی؟ آنجا را بلدین؟»
برج را که ترک می کنم ، احساس خوبی ندارم ، سرم سنگین شده است. به سرمایه گذاری دولتی می اندیشم و مرتب از خودم می پرسم سرمایه گذاری برای کدام قشر، توده مردم یا...؟
منبع: جام جم