لقب ها و منصب هاى اجتماعى سيّد رضى

«بهاءالدّوله ديلمى» در سال 388 سيّد رضى را به «شريف اجلّ» ملقّب گردانيد و در سال 392 لقب «ذوالمنقبتين» گرفت و در سال 398 به «رضى ذوالحسبين» ملقّب گرديد و در سال 401 «بهاءالدّوله» فرمان داد در همه سخنرانى ها و مكاتبات از سيّد رضى با لقب «شريف اجلّ» نام ببرند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سيّد رضى در سال 380 در حالى كه بيش از 21 سال نداشت توسط «الطائع بالله» خليفه عبّاسى رياست طالبيين، سرپرستى حاجيان (اميرالحاج) و سرپرستى ديوان مظالم را عهده دار شد، تا آن كه در 16 محرم سال 403 به ولايت و سرپرستى طالبيين در همه بلاد منصوب گرديد و به عنوان «نقيب النقبا» خوانده شد. («نقابت» منصبى بود مردمى كه خواه ناخواه به شخصيّت ممتاز و محبوب و عالم و باتقوا تعلّق مى گرفت و مردم به طور طبيعى به دور او گرد مى آمدند و سرپرستى او را پذيرا بودند و خلفا و سلاطين هم براى كسب وجهه بدان حكم مى دادند، صاحب اين منصب عهده دار اين امور بود.)

سيّد مرتضى برادر سيّد رضى از اندوه فراوان بر جنازه او حضور نيافت و در نمازش حاضر نشد و حتّى نتوانست به تابوت برادر عزيز و بزرگوارش نگاه كند، همچنان با نارحتى فراوان به سوى قبر امام موسى بن جعفر (عليه السلام) حركت كرد و براى تخفيف امواج سنگين غم و اندوه، مدّتى در كنار قبر امام هفتم نشست. شعراى بسيارى پس از مرگ، برايش مرثيه سرودند كه جلوتر از همه برادرش سيّدمرتضى بود.(عمده آنچه درباره زندگى و شخصيّت سيّد رضى آمد از كتاب الغدير، ج 4 از ص 181 تا 211 گرفته شده است، همچنين از كتب شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، عبقرية الشريف الرضى، سفينة البحار و يادنامه علاّمه شريف رضى نيز استفاده شده است.)


سيّد رضى همچنان با كفايت و شايستگى خويش مناصب اجتماعى را يك به يك به دست آورد تا آن جا كه در زمان القادربالله، خليفه عبّاسى، سرپرستى حرمين شريفين نيز به وى سپرده شد.
شايد نياز به شرح نداشته باشد كه توجّه دستگاه خلافت به مرحوم سيّد رضى و سپردن اين گونه مناصب به آن بزرگوار، به خاطر نفوذ فوق العاده اى بود كه در ميان بنى هاشم و علويّين داشت و بزرگ و معتمد آنها محسوب مى شد. لذا دستگاه خلافت براى اداره اين بيوتات شريفه راهى جز اين نداشت كه امثال سيّد رضى را برگزيند. 

سيّد رضى از نگاه ديگران

دانشمندان زيادى درباره سيّد رضى سخن گفته اند كه ما كلمات برخى از آنان را نقل مى كنيم:
1ـ «ثعالبى» كه معاصر وى بوده است درباره اش گفته است:
«او امروز روشن فكرترين مردم عصر و شريفترين سادات عراق است و گذشته از اصلات نسب و حسب، به ادب آشكار و فضل كامل آراسته است...».
2ـ «ابن جوزى» در المنتظم مى گويد:
«رضى بزرگِ طالبين در بغداد بود، وى قرآن را در مدّت كمى بعد از آن كه سنّش از سى گذشته بود حفظ كرد و فقه را نيز، به طور عميق و قوى شناخت و فرا گرفت، او دانشمندى فاضل، شاعرى زبردست، داراى همّت عالى و متديّن بود. نقل است كه وى روزى تكّه پشمى را از زنى خريد به پنج درهم. چون آن را به خانه برد و گشود در وى نوشته اى را به خط «ابى على بن مقلّه» يافت، پس به دلاّل گفت تا زن را حاضر كند، چون زن حاضر گشت به وى گفت من در آن قطعه پشمى كه از شما خريدم، نوشته اى به خطّ ابن مقلّه يافتم. اكنون اختيار با شماست كه اگر بخواهى اين كاغذ را بگير و يا قيمت آن را دريافت كن. زن پول را گرفت و براى سيّد رضى دعا كرد و برگشت. همچنين سيّد رضى داراى جود و سخاوت فراوان نيز بود».
3ـ از معاصران، دكتر «زكى مبارك» دانشمند معروف مصرى كه خود نويسنده اى چيره دست و مؤلّفى پرقدرت است مى نويسد:
«بدون گفتگو سيّد رضى يك نويسنده بزرگ است. ولى روش او در اسلوب كار روش علمى است نه فنى، هر چند در برخى از موارد نوشته هايش جنبه فنّى به خود مى گيرد».
در جاى ديگر مى گويد: «وقتى شعر سيّد رضى را پشت سر مى گذاريم و به نثر و نوشته هاى او باز مى گرديم، مى بينيم وى شخصيّت ديگرى است. مى بينيم او دانشمندى است كه نوشته هاى علمى وى گواهى مىدهد كه از مفاخر ادباست. مردى است كه با روشى عطرآگين از ادبيات بلند، در علوم لغوى و شرعى چيز مى نويسد».
وى در جاى ديگر از كتاب خود مى نويسد: «اگر همه آثار قلمى سيّد رضى باقى مى ماند، آن وقت مى توانستيم بگوييم كه او در ميان همه مؤلّفان بزرگ، نويسنده اى بى همتاست و داراى مقام بلندى در نويسندگى است». (عبقريّة الشّريف الرضى، ج 1، ص 204 و 205. ) 

وفات سيّد رضى

سيّد رضى در ششم محرم سال 406 ـ پس از 47 سال زندگى ـ چشم از جهان فروبست، به هنگام وفاتش وزيران، بزرگان، قاضيان و ديگر شخصيت هاى مهم، از هر طبقه اى پياده و پابرهنه در منزل او حاضر شدند و در خانه اش كه در محله «كرخ» قرار داشت مراسم فوق العاده اى برگزار شد.

از معاصران، دكتر «زكى مبارك» دانشمند معروف مصرى كه خود نويسنده اى چيره دست و مؤلّفى پرقدرت است مى نويسد:

«بدون گفتگو سيّد رضى يك نويسنده بزرگ است. ولى روش او در اسلوب كار روش علمى است نه فنى، هر چند در برخى از موارد نوشته هايش جنبه فنّى به خود مى گيرد».

بنابر نقل بسيارى از مورّخان بدن شريفش را به كربلا منتقل ساختند و او را در كنار قبر پدرش دفن نمودند و آن چنان كه از تاريخ برمى آيد قبر او از آغاز در حائر مقدّس امام حسين (عليه السلام) معروف و مشهور بوده است.
سيّد مرتضى برادر سيّد رضى از اندوه فراوان بر جنازه او حضور نيافت و در نمازش حاضر نشد و حتّى نتوانست به تابوت برادر عزيز و بزرگوارش نگاه كند، همچنان با نارحتى فراوان به سوى قبر امام موسى بن جعفر (عليه السلام) حركت كرد و براى تخفيف امواج سنگين غم و اندوه، مدّتى در كنار قبر امام هفتم نشست. شعراى بسيارى پس از مرگ، برايش مرثيه سرودند كه جلوتر از همه برادرش سيّدمرتضى بود. (عمده آنچه درباره زندگى و شخصيّت سيّد رضى آمد از كتاب الغدير، ج 4 از ص 181 تا 211 گرفته شده است، همچنين از كتب شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، عبقرية الشريف الرضى، سفينة البحار و يادنامه علاّمه شريف رضى نيز استفاده شده است.) 

منبع:
کتاب پیام امام؛ نوشته آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان


در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت