انسانی که به هدایت تن دهد خوفی و حزنی ندارد/ هدایت از ناحیه خداست
انسانی که به هدایت تن دهد خوفی و حزنی ندارد/ هدایت از ناحیه خداست
تبیان به نقل از گزارش خبرگزاری مهر، متن درس تفسیر قرآن آیت الله قرهی آیه در شرح و تفسیر آیه ۳۸ سوره بقره از نظر می گذرد؛
هدایت، فقط از ناحیه خداست
«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»[۱]
بیان کردیم: پروردگار عالم، هدایت را مختصّ به خودش قرار داد و «مِّنِّی هُدًی»فرمود. هر چه غیر از پروردگار عالم باشد، ضلالت و گمراهی است و هدایت مختصّ به ذوالجلال و الاکرام است، «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی».
بعد اشاره کردیم: اتّفاقاً پروردگار عالم در آیات الهی اش بالصّراحه این مطلب را تبیین می فرمایند، از جمله آیه ۳۰ سوره اعراف که فرمودند: آن ها که اطاعت خدا را می کنند، در هدایت هستند و دیگر مابقی در گمراهی هستند، «فَریقاً هَدی وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون ». فکر کردند که این شیاطین، آن ها را به راه راست هدایت می کنند، در حالی که اشتباه کردند. گروهی هدایت یافته هستند و گروهی هم پیرو شیطان و ثابت در گمراهی شده اند. چون خدا را کنار گذاشتند و شیاطین را به عنوان اولیاء اتّخاذ کردند.
شیاطین را هم به صورت جمع بیان کرده، چون هر کس غیر خدایی کاری انجام دهد، خودش یک نوع شیطان است. هز عملی مِن دون الله، شیطانی می شود.
گمان می کردند که شیاطین آن ها را به راه راست هدایت می کنند و خودشان هدایت شده هستند. یک دلیل این تصوّر آن ها، این است که شیاطین، با جنگ های نرم جلو می آیند و طوری جلوه می دهند که می گویند: این راه، راه هدایت است و این گونه انسان را گرفتار می کنند و به عنوان هدایت، او را فریب می دهند.
لذا امثال این آیات را بیان کردیم که هدایت تنها از ناحیه ی خداست.
بعثت انبیاء؛ دومین هدایت خدا بعد از عقل
در مورد عقل به عنوان هادی نیز اشاراتی داشتیم، دیگر این که پروردگار عالم می فرمایند: انبیاء به عنوان هادی هستند. در سوره ی نحل، آیه ۳۶ می فرماید:«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبین »، به تحقیق تعلّق دارد محقّق می گردد (لام، تحقیقیّه و تعلّق بر سر قد تحقیقیّه) که ما رسولانی در هر امّت مبعوث کردیم که به خلق، اعلام کنند که خدای یکتا را بپرستید و عبد خدا شوید و از بت ها و طغیان گران دوری کنید. پس خدا بعضی از مردم را هدایت کرد؛ یعنی این مطلب را پذیرفتند و خدا هم دستشان را گرفت و برد و گروه دیگر هم در ضلالت و گمراهی، ثابت قدم ماندند. پس به تحقیق شما ای عقلاء در زمین سیر کنید، پس به تحقیق نگاه کنید که عاقبت تکذیب کنندگان چه شد و نهایت امرشان به کجا رسید؟!
در سوره نمل می فرماید: «طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبین هُدیً وَ بُشْری لِلْمُوْمِنین »، منتها هدایت گرش برای چه کسانی است؟ برای مومنین است. با این که قرآن، هدی للناس است، امّا واقعاً آن کسانی که هدایت و بشارت از قرآن می گیرند، مومنین و آن ها هستند که ایمان می آورند.
در این جا پروردگار عالم می فرماید که این هدایت من، از ناحیه رسولان است و من، مردم را یله و رها نکردم. همان طور که فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی »، شما همگی به زمین هبوط می کنید، امّا من شما را یله و رها نمی کنم. این که یله و رها نمی کنم، یعنی انبیاء را برای شما می فرستم، آن ها هم به شما تذکار می دهند که خدا را عبادت کنید و از طاغوت، دوری بجویید. امّا برخی پذیرفتند و برخی خیر (فَمَن تَبِعَ هُدَایَ نیز در این جا معلوم می شود). حالا شما ببینید این هایی که نپذیرفتند و تکذیب کردند، عاقبت کارشان به کجا کشید.
فراعنه را ببینید. گاهی پروردگار عالم مخصوص می خواهد خودشان را در مومیایی قرار بدهند که برای زمان ما بمانند و ما ببینیم، «فاعتبروا یا اولی الابصار».
حالا پروردگار عالم می فرماید: شما در زمین سیر کنید، یکی، دو جا نیست، چند جا ببینید، کاخ مدائن را ببینید چه شد، این اهرام ثلاثه مصر را ببینید، آن فراعنه که حتّی «أنا ربّکم الأعلی» می گفتند، کجا رفتند و نهایت کارشان به کجا ختم شد و ... . بر روی زمین سیر کنید و این ها را نگاه کنید.
پس پروردگار عالم می فرماید: دومین هدایت از طریق انبیاء است.
جدال بدون علم و هادی الهی، و هدایت به سمت عذاب!
پروردگار عالم، جدالی را که بدون هادی الهی است، غیر علمی می داند و به هدایتی در آن قائل نیست. در آیه ۸ سوره ی حج می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیر»، این ها جدال می کنند، منتها علمی ندارند و طبیعی است که هدایتی هم نخواهند داشت. پروردگار عالم می فرماید: این برای آن جاست که تصوّر یک عدّه این است که خیلی عالمانه می گویند: مگر می شود ما بمیریم و دوباره زنده شویم؟! این حرف ها چیست؟! ما این ها را باور نداریم.
در آیه سوم همین سوره حجّ نیز فرمود: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرید، این ها از روی نادانی در مورد خدا جدال می کنند و علمی هم ندارند و از هر شیطان گمراه کننده، پیروی می کنند.
جالب است که فرمود: یتبع کلّ شیطان و نفرمود: یتبع الشیطان؛ هر زمانی به حالتی می آیند، مثلاً امروز با تکنولوژی می آیند و می گویند: شما چرا در این عصر تکنولوژی، این حرف ها را می زنید؟! پروردگار عالم می فرماید: این ها شیطان هستند. نفرمود: یک شیطان داریم، فرمود: این ها به دنبال هر شیطان رانده شده ای می روند. با بحث هایی چون تجدّد و ... جلو می آیند، سواد را علم جلوه می دهند و اعلان می کنند: دنیا این طور است و ... . پروردگار عالم می فرماید: این ها شیطان هستند و برخی از مردم به دنبال این شیاطین می روند که وسوسه شان می کنند، وسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور النّاس، من الجنّة و النّاس که بیان کردیم: معمولاً برای ما، از ناس هستند، شیطان های ناس. با یک تیپ قشنگ، با چند ساختمان قشنگ، با دو حرف قشنگ، ولی مردم را به سمت لجن زار گناه و نفهمی و ... می برند. حتّی نمی آیند مناظره کنند و فقط با جدال، مطالب خود را تبیین می کنند.
کما این که پروردگار عالم در آیه بعدی فرمود: کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیر، فرض و لازم شده که هر کس شیطان را دوست و ولیّ خود قرار دهد، معلوم است که شیطان او را گمراه می کنند و او را به عذاب دوزخ هدایت می کند. هدایت او، هدایت به گمراهی، پلشتی ها، زشتی ها و نهایتاً عذاب او هست. هدایت او به سمت به کمال رسیدن انسان، به سمت رشد انسان و رسیدن او به مقام أحسن تقویمش «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، به سمت خلیفه شدن انسان «إنی جاعل فی الارض خلیفة» و ... نیست. بلکه یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیر.
پروردگار عالم می فرماید: این ها بدون علم، مجادله می کنند و هدایت و کتابی آشکار ندارند. معلوم می شود هر چیزی غیر علم باشد، هدایت نیست. جالب است که پروردگار عالم در آیه ی ۳ و ۸ می فرماید: بغیر علم، چون آن ها می خواهند ظاهر علمی به مجادله های خود بدهند، امّا خداوند می فرماید: این ها اصلاً علم نیست. این ها سواد است و در اصل چنین افرادی هیچ چیزی را متوجّه نمی شوند و این ها، علم بما هو علم نیست.
پس هدایت از ناحیه خداست و یکی از آن هم این است که از طریق انبیاء به وجود می آید.
کتاب نیز از هادیان الهی است
در آیه ای دیگر خداوند خود قرآن و کتب را هادی می داند. پروردگار عالم یک جا خودش و تبعیّت از آرمان های خودش را در مرحله ی أولی به عنوان هادی می داند. در جایی دیگر انبیاء را هادی می داند و حال نیز کتاب. البته همین انبیاء و کتب هم باز به خودش برمی گردند. چون فرمود: و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا، این هایی که فرستادم، به سمت امر ما هدایت می کنند. لذا هم کتاب و هم نبی، هر دو به خودش برمی گردند.
در سوره نمل می فرماید: «طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبین هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنین »، منتها هدایت گرش برای چه کسانی است؟ برای مؤمنین است. با این که قرآن، هدی للناس است، امّا واقعاً آن کسانی که هدایت و بشارت از قرآن می گیرند، مؤمنین و آن ها هستند که ایمان می آورند.
در ادامه نیز مانند ابتدای سوره بقره که بعد از الم، ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتّقین، الذین ...، خصوصیّات متّقین را ذکر می کند، در این جا نیز همان خصوصیّات را برای مؤمنین آورده و می فرماید: الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون .
جالب این است که اتّفاقاً پروردگار عالم باز اشاره می کند و می فرماید: آن هایی که با خدا مخالفت می کنند به تعبیر امروزی ها کلاسی می گذارند، إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُون ، ما اعمال آن هایی را که به آخرت ایمان ندارند، در نظرشان جلوه می دهیم و این ها به طور کلّی مغرور و گمراه می شوند.
به هر حال دنیا دارند، زیبایی ها دارند، قدرت دارند و به همین خاطر تصوّر می کنند که همه چیز خودشان هستند. خداوند در این آیه می فرماید: زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ ، اتّفاقاً ما این کار را کردیم. همان که فرمود: و أمهلهم رویدا، این ها را مهلت دادیم و به حال خودشان رها کردیم. در این جا هم می فرماید: کاری کردیم که این ها فکر کردند اعمالشان، اعمال خوبی است. اتّفاقاً به مؤمنین و افرادی که به انبیاء و کتب الهی ایمان می آورند، می گویند: شما عقب افتاده و فقرا هستید و ... و خودشان را انسان های برجسته می دانند.
در حالی که متّقین این گونه نیستند، می دانید متّقین اعمال الهی انجام می دهند، گناه نمی کنند، امّا هیچ متّقی در عالم خودش را حتّی از گناهکار برتر نمی داند(این هم کد اخلاقی و هم راه زندگی است). به عملش عجب نمی گیرد. اتّفاقاً می ترسد و می گوید: ای بسا او خوب شد و من یک موقع خدای ناکرده وسط راه بریدم و سقوط کردم. خصوصیّت مؤمنین و متّقین عالم این است که هیچ موقع نمی گویند: من که مسجدی هستم، من که پای منبر و مهدیه می روم، من که دائم یاد آقا جان، حضرت حجّت هستم، ساعت به ساعت اسم آقا را می آورم، یک دعای سلامتی که گفتیم هر ساعت بخوانیم، می خوانم و ... . اصلاً مؤمنین این طور نیستند و می گویند: این ها را براساس وظیفه و تکلیف انجام می دهیم، امّا مغرور به این ها نیستیم.
لذا خداوند در این جا می فرماید: خصوصیّت افرادی که تابع شیاطین هستند، این است که ما اعمالشان را برایشان زینت می دهیم. طوری که خودشان را برتر از دیگران و تافته جدا بافته می دانند. در حالی که متّقین عالم تواضع و خضوع دارند و حتّی امکان دارد که مذنب را نصیحت کنند، امّا ته دلشان می گویند: بیچاره! نکند یک موقع تو این طور گرفتار شوی. او برود و تو بمانی و گریه می کنند. لذا در روایات شریفه در مباحث اخلاق داریم که مذنب را شماتت نکنید.
امّا آن ها برعکس خود را برتر و باکلاس تر از دیگران می بینند، زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُون. ما اعمالشان را زینت دادیم و آن ها دیگر کور هستند و نمی بینند و هیچ چیزی متوجّه نمی شود و گمراهِ گمراه هستند.
پس یکی از مطالب هدایت، همین تبعیّت از کتاب است. آن ها به عناوین مختلف جدال می کنند و ژستی می گیرند و می گویند: ما تا حکمت چیزی را ندانیم، نمی پذیریم. در حالی که باید به آن ها گفت: تو محدودی، مگر چقدر حکمت می دانی؟! مثلاً تعابیری داریم که پیامبر می فرمایند: دست هایتان را بشویید که شیاطین ورود پیدا نکنند. معلوم است که شیطان یعنی میکروب. امّا اگر حضرت در آن زمان میکروب را می فرمودند، کسی متوجّه نمی شد. به عنوان شیطان نام بردند که متوجّه شوند. شیطان یعنی آنچه که به انسان ضرر می زند و إلّا نام شیطان، ابلیس بود. لذا این هم که به صورت جمع می آورد و شیاطین می فرماید، از این باب است که این ها ضرر می زنند، لذا فرمود: من الجنّة و النّاس. ای بسا ناسی باشد که به انسان ضرر می زند. نفس خود شیطان ضررزننده هست، حضرت هم این گونه می فرمایند تا متوجّه شوند. یا این که فرمودند: در کاسه لب شکسته آب نخورید، چون شیطان بر روی آن نشسته است. بعضی که به غرب رفتند و به ظاهر سوادار شدند، مسخره کردند و گفتند: این ها چه حرفی است، علم پیشرفت کرده و ...، بعداً معلوم شد آب، هوا و خاک امکان میکروب زایی و حتّی بحث سرطان روده و ریه را هم به دنبال دارد که همان شیطان است. این ها را به سخره می گیرند، امّا خودشان ادّعا می کنند. در حالی که مؤمنین و متّقین، مطیع محض کتاب الله می شوند. پس یکی از راه های هدایت، کتاب الله است.
منتها انسان از قبل واقعاً چه می فهمید که حیوانات حرف می زنند و با هم ارتباط برقرار می کنند؟ امروز این ظاهر علم که سواد هست، به این رسید و پروردگار عالم می فرماید: حضرت سلیمان و حتّی آن هایی که یک مقدار از علم در دستشان بود، علم صحبت با پرندگان را داشتند. یا وقتی لشگر حضرت سلیمان داشت رد می شد، خداوند می فرماید: قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُون ، مورچه ای وقتی جلال و جبروت سپاه را دید، گفت: به خانه هایتان بروید که سلیمان و سپاهش شما را له نکنند، این ها آدم های بی شعوری هستند و متوجّه نیستند. یعنی حیوان خودش را باشعور می دانست. می گفت: این ها هیچی نمی فهمند. فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها ، حضرت سلیمان از گفته ی آن مورچه خنده اش گرفت. معلوم می شود که آن مورچه، ملکه بوده و امروزه معلوم شده که مورچه ها هم مانند زنبورها ملکه دارند و فرماندهی در دست ملکه است. آن موقع پروردگار عالم در قرآن بیان کرده که این ملکه بود، چون می فرماید: «قالت نملة»، «قولها»، نه «قال نمل». حالا در آن زمان کسی باور می کرد که بتوان زبان حیوانات را فهمید. امّا امروزه می گویند: حیوانات هم با هم حرف می زنند.
حتّی خیلی جالب است در مقاله ای که اخیراً خواندم، بیان کرده بود: وقتی فرزندان انسان ها به دنیا می آیند، براساس زبان هایی که در کشورها دارند، نوع صدا زدنشان فرق می کند. به صورت ظاهر حالت همه، یکی است و همه دارند یک طور گریه می کنند، امّا محقّقین تحقیق کردند و می گویند: تفاوت دارد و براساس نوع حرف زدن مادر، گریه نوزادان هم تفاوت دارد.
جالب تر این است که حتّی مرغ هایی که چینی هستند و از جای دیگر آمدند، با مرغ های که ایرانی هستند هم صدایشان فرق می کنند. به صورت ظاهر همه دارند قد قد می کنند، امّا باز هم تفاوت دارد و این را امروز فهمیدند.
پس کتاب الله، هدایت است. آن ها که متّقی هستند هدایت را می گیرند. امّا آن هایی که ادّعا می کنند ما حکمتش را نمی دانیم و ...، در ضلالت می مانند، چون پیشرفت علم به تدریج خیلی از موارد را نشان می دهد. چند نمونه محضر مبارکتان بیان کردم که بدانیم پیشرفت علم، برخی از مطالب را به ما نشان می دهد. من بارها بیان کردم که اگر دویست سال پیش می گفتند: پاره های آهن به هم می چسبد و در آسمان می رود و آدم ها هم در آن می نشینند، به انسان می خندیدند و اگر دانشمندی می گفت، دانشمندان دیگر به او می گفتند: این را جای دیگر نگو، تو را به سخره می گیرند و می گویند: این آدم خیلی درس خوانده، سیم ها روی هم افتاده و قاطی کرده! مگر می شود جاذبه زمین یک پر کاه را می گیرد، تو داری می گویی: پاره های آهن به هم می چسبند و آدم ها هم در آن می نشینند و بعد در آسمان می روند و آن را از جایی به جای دیگر می بری، قربان تخیّلت بروم! ماشاءالله عجب قوّه خیال قوی ای داری! امّا امروز معمّا حل شده و دیگر تمام شده است.
این که انسان تصوّر کند که من حکمتش را نمی دانم و یک ژست عالمانه به خود بگیرد، صحیح نیست؛ چون بارها بیان کردم که ما مخلوقیم، فعل فاعلیم، مفعولیم و آنچه مخلوق است، محدود است. چه می فهمیم طیّ الارض، علمی است؟! بعد بالاتر در زمان امام زمان، طیّ الجوّ می شود، از کراتی به کرات دیگر، با همین جسم، امّا علمی است، بدون این که ابزاری بخواهد. حتّی انسان می تواند ابزار را هم بردارد و با همین جسمش کاری انجام دهد، مانند این که مومیایی می کنند و جسم می ماند. این ها علم است، ولی بشر چه می داند.
لذا پروردگار عالم می فرماید: این ها علم ندارند، فقط سواد دارند و ادّعا می کنند که در ضلالت هستند، نه هدایت.
عالم اختیار و تبعیّت از هدایت، از ناحیه خود انسان ها
با توجّه به عبارت فَمَن تَبِعَ هُدَایَ که در آیه ی مورد بحثمان آمده، خود انسان باید به دنبال هدایت برود و تبعیّت کند. خداوند این عالم را عالم اختیار قرار داده است. خلقت ما عالم جبر است. خودمان نمی دانستیم که کداممان مؤنّث، مذکّر هستیم. ما ژن هایمان در آن عالم خلق شده، در عالم ذر بودیم، در انتخاب کوتاهی وبلندی قد، درشتی و ریزی چشم ها، رنگ چشم ها و ... دخالتی نداشتیم. گاهی ژنی، ژن غالب می شود و یک باره می بینی یک چیزی در ما می آید و ... . همه ی ژن ها هم در ما موجودیّت دارد. همه ی رنگ ها هم در وجود ما موجودیّت دارد. منتها این که الآن هست، ژن غالب است و استثنائی هم هست که گاهی اتّفاقی می افتد و ناگهانی آن طور می شود و إلّا موجودیّت دارد. پس این بعد جسمی ما هست. بعد روحی ما هم همین طور است. از آن جا خلق شدیم، جبر است. ولی در این جا که آمدیم، عالم اختیار قرار داد. دیگر زوری نمی شود کسی را هدایت کرد. فقط بشیراً و نذیراً است.
در آیه ۳۷ سوره ی نحل، بعد از این که بیان فرمود: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبین »، می فرماید:«إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرین ». ای رسول ما! اگر چه بسیار حریص و مشتاق هدایت خلق هستی، کما این که در جای دیگر فرمود: إنّک لعلی خلق عظیم و یا این که فرمود: لعلّک باخع نفسک ألّا یکونوا مؤمنین. تو داری به حقیقت خودت را به هلاکت می اندازی که چرا این ها ایمان نمی آورند، بس است دیگر.
در این جا هم خداوند می فرماید: تو حریص و مشتاق هستی که آن ها هدایت شوند. چون این مطلب، یکی از خصوصیّات پیامبر هست که در جای دیگری فرموند: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم ... . علّت این هم که منافقین را که در اطرافش بودند، رسوا نکرد با این که می دانست «و ممن حولکم من الاعراب منافقون»؛ همین بود که می فرمود: شاید این ها آدم شوند و برگردند. این قدر حریص بر هدایت دیگران بود، وجود نازنین پیامبر عظیم الشّأن، رحمت للعالمین بود.
خداوند می فرماید: تو حریص هستی که این ها برگردند، امّا در کار این ها برگشتی نیست و درست نمی شوند، تو نمی خواهد خودت را به هلاکت بیاندازی. در این جا هم می فرماید: تو حریص هستی که این ها را به هدایت بکشانی و مشتاق به هدایت خلقی، امّا بدان خدا گمراهان را بعد از اتمام حجّتش هدایت نخواهد کرد و یاور و ناصری هم برایشان نخواهد بود.
حجّت چیست؟ این که فرمود: من خودم هادی هستم، عقل درونی را هم که گفتیم، البته هنوز راجع به آن بحث داریم، بعد فرمود: کتاب و انبیاء هم هادی هستند. سه حجّت و دلیل و برهان آوردیم. اگر نخواستند، دیگر هدایت نمی شوند.
پس معلوم می شود در آیه مورد بحث که فرمود: فَمَن تَبِعَ هُدَایَ، پس به تحقیق آن کسی که تبعیّت کرد از هدایت گرانی که من می فرستم (چون هدایت متعلّق به من است)، به تحقیق دیگر نه خوفی دارند و نه حزنی. معلوم می شود عالم اختیار است. بشیراً و نذیراً است و هر طوری خودتان خواستید انتخاب می کنید. مسجد هست، هدایت هست، انبیاء بودند، ائمّه بودند، اولیاء خدا هم هستند که مطالب را بیان کردند، حالا اگر شما گوش ندهید، دیگر خودتان می دانید.
پروردگار عالم می فرماید: حبیب من! این طور نیست که حالا تو برای هدایت حریص باشی و آن ها هدایت شوند. چون خدا یک قاعده قرار داده است، قاعده ای که تبعیّت باید از ناحیه ی خود انسان ها باشد. این نکته ی مهمّی است و إلّا دیگر بالاتر از پیامبر که کسی را نداریم، خورشید نبوّت دارد مستقیم می تابد، کنارش افرادی مانند اوّلی و دومی هم بودند! وقتی خودشان نخواهند هدایت شوند، نمی شوند. مگر ابوجهل و ابی لهب نبودند، یک عموی پیامبر مانند ابی لهب، این طور گرفتار می شود، یکی هم عموی پیامبر حمزه سید الشهداست. هر دو عموی پیامبر هستند، امّا یکی می خواهد و هدایت را تبعیّت می کند. خدا هادی می فرستد، نبی می فرستد، او می خواهد و تبعیّت می کند، این نمی خواهد و تازه لجاجت می کند. قرآن هم برایش آیه می آید، تبّت یدا ابی لهب و تب. خدا با کسی تعارف هم ندارد، می خواهد با پیامبر بستگی داشته باشد یا نداشته باشد. در کار خدا این موارد ملاک نیست. یک راه، راه هدایت است و مابقی، ضلالت و گمراهی است. یک نور است و مابقی ظلمات است،اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ . یک قاعده است. حالا باید دید هر کس خودش به کدام سمت می رود.
پس اگر کسی اطاعت نکرد، خودش گرفتار می شود، کما این که در سوره ی اعراف هم خداوند فرموده: قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حین ، شما خودتان با خودتان دشمنی می کنید.
همان طور که بیان شد، خداوند در آیه ۳۰ سوره ی اعراف می فرماید: «فَریقاً هَدی وَ فَریقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ ... »، در آیات بالایی آن نیز بالصّراحه می فرماید که مواظب باشید فریب نخورید، یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ ، مواظب باشید که شیطان، شما را فریب ندهد، لا یَفْتِنَنَّکُمُ. فتنه یعنی جنگ نرم؛ یعنی طوری جلو می آید که شما متوجّه نمی شوید. امروز طور دیگری می آید. دیروز به پدر ما أبانا آدم گفت: اگر از میوه ی این درخت بخوری، همیشگی هستی، پروردگار عالم هم قبل از آن، به او انذار داده بود که مواظب باش که شیطان تو را فریب ندهد و گرفتار نکند و شما دو نفر را از این جنّت اخراج نکند.
در این جا بالصّراحه می فرماید: یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُون، مواظب باشید که شیطان شما را هم مانند پدرتان گرفتار نکند. گرفتاری او هم انواع مختلف دارد، یکی این است که در آیه ی بعدی فرمود: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا، یکی هم از طریق جدال بدون علم و هدایت و کتاب در مورد خداوند است «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیر» که همه چیز را از خودشان می تراشند.
پس تبعیّت مِن ناحیة الله نیست، تبعیّت از ناحیه انسان است. خدا بنا نیست ما را به اجبار تابع کند و إلّا اگر آن طور بود که خدا هیچ چیزی را در راه هدایت ما قرار نمی داد و شیطان را می برد و ... . خداوند اختیار داده تا ببیند ما چه می کنیم و إلّا اصلاً چیزی به نام الهامات فجور و تقوا در ما نبود. ما هم مثل ملائکة الله می شدیم، آن وقت دیگر شرافتی نداشتیم که پروردگار عالم بخواهد بیان بفرماید که أحسن تقویم، ما هستیم. یا این که می فرماید: إنّی جاعل فی الارض خلیفة، ما هستیم. این که خودش به خودش به واسطه ی خلقت ما می فرماید: تبارک الله احسن الخالقین. اتّفاقاً در ما جمع ضدّین یعنی فجور و تقوا را قرار داد تا ما در اختیار باشیم. بارها بیان کردم که فجور، جمع و تقوا، مفرد است.
خداوند بعد از این که به ما اختیار داده، فرموده: شما را یله و رها هم نمی کنم، هادی هم می فرستم، هادی های من هم سه گانه هستند، اوّل هادی درونی شماست که عقل است. بعد هم انبیاء هستند و بعد هم کتب است. باز هم شما را یله و رها نمی گذارم. برای انبیاء دیگر حواریون بود که ادامه دهند. برای شما هم ائمّه را قرار می دهیم. در زمان غیبت هم علماء را قرار می دهیم که حتّی فرمودند: أفضل أو کأفضل من علماء بنی اسرائیل هستند. اگر تبعیّت کنید، برنده اید و إلّا خودتان گرفتار می شوید.
پس کسی هم به اجبار نمی تواند هدایت شود. انبیاء فقط بشیر و نذیر هستند. در ادامه انبیاء هم همین طور است و بشیر و نذیر می باشند و این طور نیست که کسی را به اجبار هدایت کرد. منتها با تعابیری مانند افلا تعقلون، افلا تتفکرون و ...، به ما گوشزد می کند که باید یک مقدار تعقّل و تفکّر و مواظبت کرد. معلوم است گاهی هوی و هوس و دنیاطلبی و جلوات دنیا نمی گذارد. گاهی هم می داند که حقّ و هدایت چیست ولی به واسطه این که فعلاً دارد این ظواهر را می بیند، تبعیّت نمی کند. هر چند مرگ را هم دارد در کنارش می بیند. یعنی من تا دیروز دیدم که پدرم، مادرم، بستگان و همسایه هایم بودند و امروز دیگر نیستند. پس یک روزی هم خودت نیستی، همه این ها دارد به یک یک ما همین را می گوید. عکس و فیلم پدرت را می بینی که جوان بود و ...، امّا امروز می بینی که محاسنش سفید شده، موهایش قبلاً پرپشت بود، امّا الآن ریخته و ... . پس این ها را داری می بینی و برای تو هم هست.
امّا این جلوات و ظواهر دنیا عجیب است، اگر انسان تقوا نداشته باشد و خودش را به دست اولیاء خدا نسپارد، همین می شود. ظواهر دنیا، انسان را فریب می دهد، مِلک، مغازه، قدرت، عنوان، میز، ریاست و ... فریب می دهد. به شمال و دریا می رویم، به جای آن که با دیدن این جلوات بگوییم: خلق الخلائق بقدرته، این ها را خدا خلق کرده، تازه طغیان می کنیم و به گناه می افتیم. فریب می خوریم. به جای این که بگوییم: این ها از عظمت خداست که یک جا جنگل درست کرده، یک جا صحرا، یک جا دریا، یک جا بیابان و ... . البته این ها در مقابل قدرت نمایی خدا که حتّی به گفتن کن فیکون هم نیازی ندارد، هیچ است. بارها بیان کردم: اراده ذاتیّه احدیّت، خودش این ها را می سازد و این کن فیکون هم برای این است که ما متوجّه شویم و إلّا خدا کن فیکون هم نمی خواهد.
خدا به این زیبایی خلقت کرده و به انسان، چیزی به نام تفکّر و عقل و ذهن داده است. علم می تواند پیشرفت کند، ظواهر علمی جلو برود و ... . ما قبل کجا بودیم و الآن کجا هستیم؟! امّا حیوانات همان گونه که بودند، هستند، شیر و فیل همان هستند که قبلاً بودند، چیزی اختراع نکردند، چیزی نساختند. پروردگار عالم به ما قدرت بیان را داد، علمّه البیان و مطالب دیگر. امّا انسان فکر می کند خودش است و می گوید: نه، این بیان برای من است. فرمود: علمّه البیان، برای تو نیست. چون متوجّه نمی شود، یک مدّت هم خداوند به او قدرت می دهد و رشد جسمی او هم بالا می رود و صعود دارد، فکر می کند همیشه این قدرت و قوّت و جوانی و رشد و زیبایی هست، امّا با همه ی هیکل ورزشکاری داشتن، یک روزی می افتد. یکی را می بینی که حالش خوب است، یک باره سکته می کند، بعد به او می گویند: کبد تو هم فلان بوده و ... . او تعجّب می کند که همیشه در حال چکاب و آزمایش و ... بوده، امّا ... .
لذا انسان مغرور است، متوجّه نمی شود و تن به هدایت نمی دهد. شیطان این جلوات را جلوی او می آورد و او فکر می کند اعمالش خیلی هم خوب است زیّنّا لهم اعمالهم، می گوید: این ها همه فکر من بوده، ماشین، دفتر، ریاست و ... . انسان فقط این ها را می بیند و گرفتار می شود و تن به هدایت نمی دهد.
اگر به هدایت تن دهد که دیگر خوفی و حزنی ندارد؛ چون فرمود: فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ. حالا اینکه چرا خوف و حزن را فرموده، به فضل الهی بیان خواهیم کرد.
بارها بیان کردم، هر ساعت یک دعای سلامتی برای آقا جان حضرت حجّت بخوانید. برای این ساعت با هم بخوانیم که فراموش نکنیم: «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ، حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فیها طَویلاً». اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر.
منبع:
خبرگزاری مهر