ماه و پلنگ چگونه به هم می رسند؟
ماه و پلنگ چگونه به هم می رسند؟
بهانهی گنگ خوشبختی
ستارهها
به چشمهای من
چشمک میزندد
و من
چون ماه
پرغرور و خمیده
هیچ پلنگی را
یارای رسیدنم نیست. 1
ماه و پلنگ برای ادبیات کهن فارسی هیچ تداعی معنا داری ندارد اما در ادبیات معاصر مجموعه ای غنی و زیبا از داستانها ، شعرها ، ترانه ها و حتی یک نمایشنامه ، همه با عنوان " ماه و پلنگ" خودنمایی می کند . ندرتا در باره ی ارتباط این دو موجود مرموز سخن به میان آمده و سبب این تلمیحات برای مخاطب نا آشنا، مبهم است.
در جهان باستان "پلنگ" نمادی بسیار قوی و پر تکرار است. پلنگ ها نخست نماد قدرت و خشونت و جرآت،استقلال عمل و رای هستند . و افرادی که این نماد را برای خود انتخاب می کردند معتقد بودند همانند پلنگ که در تنهایی زندگی می کند و با این حال بر اطرافش مسلط است بدون نیاز به دیگران هر کاری را در نهایت قدرت می توانند انجام دهند.
در بعد اسطوره شناسی نماد "پلنگ" معنایی ثانوی و پیچیده می یابد . در اساطیر پلنگ نماد قدرت زنانه بر روی زمین است . قدرتی که با تاریکی همراه شده ( مقدس ترین و نمادین ترین پلنگ ها سیاه هستند) و با مرگ عجین است اما این مرگ به معنای نیستی نیست بلکه نوع مرموزی از مردن و دوباره در اوج قدرت زنده شدن است . پلنگ همواره مانند تصویر دست نیافتنی الهه ها و در معنای عام زنان نشانه ی قدرتی است که همانگونه که از بین می برد می تواند بسازد و همانگونه که به شدت ترسناک است به شدت دوست داشتنی هم هست. این احساس دوگانه به یک مفهوم واحد در ادبیات کهن ما بسیار دیده می شود مثلا آنجا که چشم معشوق خونریز است و یا عتابش جا فرساست و در عین حال دوری ازو هم امکان ندارد.
تصویر چنین عشق دست نیافتنیی وقتی کامل می شود که پلنگ اساطیری در زمینه ای اساطیری قرار گیرد و مجموعه ای از روابط این چنینی ایجاد شود تا ذهن افراد این خواستن و نتوانستن ، این ترس و رغبت و این دوگانگی جانکاه را به راحتی ترسیم کند. زمینه این تابلوی سراسر رمز و راز شب است و ماه در آن و پلنگی که هوس رسیدن دارد.
تصویر چنین عشق دست نیافتنیی وقتی کامل می شود که پلنگ اساطیری در زمینه ای اساطیری قرار گیرد و مجموعه ای از روابط این چنینی ایجاد شود تا ذهن افراد این خواستن و نتوانستن ، این ترس و رغبت و این دوگانگی جانکاه را به راحتی ترسیم کند. زمینه این تابلوی سراسر رمز و راز شب است و ماه در آن و پلنگی که هوس رسیدن دارد.
ماه به خودی خود در اساطیر موجودی مونث است و تمام مادینه ها در اساطیر همواره با تاریکی ، خشونت، خواستن، مکر، زیبایی راز آلود ، مرموز بودن و زایا بودن همراهند. (چشم سیاه ، گیسوی سیاه ، خال سیاه و مژگان سیاه شما را یاد چیزی نمی اندازد؟)
ماه پلنگ آسمان است و پلنگ ماه زمین . در حقیقت بین این دو نماد تفاوتی از نظر مفهوم اسطوره ای نیست اما وقتی قرار به نمایش مفاهیم این دو موجود در قالب افسانه باشد تازه کمبود ها معلوم می شود چراکه هر دو از یک جنسند و مانند دو قطب هم سوی آهن ربا اگر بخواهند هم به هم نمی رسند و این قدرت فریبنده، این زنانگی مرموز در حیات جایی تنها در خودش حبس می شود .
باید توجه کنید که منطق معمول در زندگی برای تحلیل اساطیر به کار نمی آید و مشکل ماه و پلنگ با حضور عناصر نرینه حل نمی شود . چراکه اصل این افسانه نمایش نرسیدن نهایی به قدرت مطلق و کامل برای اجزای حیات است. بیان صریح این نکته که اگر کمالی هست از آن کلیت زندگیست و نه اجزای آن و اگر اجزا خود دست به تلاش برای وصول به بالاترین ها بزنند هرگز موفق نخواهند شد . مثل پلنگی که می خواهد به ماه برسد . با این توضیح به افسانه ی کوتاه و کوچک ماه و پلنگ توجه کنید:
- افسانه ای چینی چنین است که: پلنگ های وحشی ودست نیافتنی ، همگی به یک نوع می میرند.
- هنگامی که پلنگ ها به بلوغ کامل می رسند و به هر چه خواستند رسیدند؛ بر مرتفع ترین نقطه ممکن می روند وبرای بدست آوردن آنچه تا حال طعم مرگ آفرین پنجه شان را نچشیده تلاش می کنند.آری ماه را نشانه می روند . دورخیزی می کنند و جهش..
- آنقدر برجهش های خود می افزایند که سرانجام کمرشان می شکند و ...
- افسانه ی چینی چنین است که: پلنگ های وحشی ودست نیافتنی ، همگی به یک نوع می میرند.
شاید بد نباشد یک ترانه ی " ماه و پلنگی" بخوانیم و شواهد دیگر از تقابل این دو عنصر مرموز را در مطالبی دیگر دنبال کنیم:
ماه و پلنگ از سید علی صالحی
چراغی در فلک، شعله به سوسو
پلنگ خسته را بستی به گیسو
چرا خوش خواندی از حال پریشون
که ماه گُل داده در ابرای پنهون
بنال از بخت بد، در فصل تیمار
که جای گل نشسته بوتهی خار
مگه عشق، غیر از این معنی نداره
که دائم آسمون از خون بباره
بنال دریا که دلدار مرده در خواب
پلنگ آشفته رفت و ماه، بیتاب
کجا شد دوره دلهای آرام
که اینگونه شکسته طاقِ هر بام
خدایا معنی دریا، کویره ...
بگو تا فصل ما زمزم نمیره
1- ماه و پلنگ - علی فتح اللهی
نویسنده : مریم امامی - تبیان