بایدها و نباید های ادبیات کودک و نوجوان
بایدها و نباید های ادبیات کودک و نوجوان
نشست آسیب شناسی ادبیات کودک و نوجوان با حضور رودابه حمزه ای و احمد عربلو در تبیان - قسمت اول
رودابه حمزه ای شاعر کودک و نوجوان معتقد است: بزرگسالان نمی توانند نقش کاملی در ضعف فرهنگ سازی برای مطالعه داشته باشند. متهم ردیف اول در این مساله، مولفان آثار ادبی کودک و نوجوان هستند و متهم بعدی جامعه است.
هجدهم تیر مصادف است با روز ادبیات کودک و نوجوان، در آستانه این روز پای صحبت های دو نویسنده و شاعر باسابقه کشورمان در حوزه شعر و داستان کودکان و نوجوانان نشستیم تا دغدغه ها و آسیب های این حوزه را از زیان آنان بشنویم.
رودابه حمزه ای شاعر کودک و نوجوان که سابقه همکاری با مطبوعات و صدا وسیما را نیز در تجربه کاری خود دارد به همراه احمد عربلو نویسنده و داستان نویس در حوزه کودک و نوجوان، ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مهمان تبیان بودند.
***
گناه کم کاری خود را به گردن فضای مجازی می اندازیم
بهتر است بحث را از اینجا شروع کنیم که آیا کودکان و نوجوانان با هجوم رسانه های مختلف و سرگرمی های متنوع باز هم نیازی به خواندن کتاب قرار دارند؟اصلا می شود انتظار داشت این گروه سنی میل و رغبتی به ادبیات مکتوب نشان دهند؟
رودابه حمزه ای: همانطور که می دانید، کودک از ابتدای شروع زندگی وارد مقوله ادبیات خانواده می شود. ولی معتقدم سواد با کتاب حاصل می شود. همیشه افرادی را می بینیم که برخی کلمات را اشتباه بیان می کنند، چرا که طرز درست نوشته شدن کلمه را نمی دانند. فکر می کنم کتاب همیشه جایگاه خود را دارد و سواد از طریق دیدن کلمات منتقل می شود. یکی دیگر از دلایلی که می گویم کتاب جای خود را دارد، این است که کتاب از جنس طبیعت است و تماس داشتن با آن به انسان لذت می دهد.
احمد عربلو: فکر می کنم چند سالی است که رسانه ها به سمت کودکان کشورمان هجوم آورده اند و این 10 سال تجربه، نشان داده که کتاب جایگاه خود را حفظ کرده است. خود ما با آن که به فضای گسترده ای در اینترنت دسترسی داریم، اما کتاب جای خود را دارد و توانسته بدنه خود را حفظ کند. اساسا مطالعه کتاب در ذات آدم ها ست. یعنی فضای مجازی و ... نمی شناسد. ممکن است چند ساعت در روز با رایانه کار کنم، اما برای آن که به روز باشم، کتابی بر می دارم و مطالعه می کنم. لذت خواندن کتاب از جنس دیگری است و فضا هم، فضای دیگری است. کتاب را می توان در هر شرایطی و هر جایی مطالعه کرد.
قدیم ها که بچه بودیم، پایین محله های ما، باغ و بوستان بود و به آنجا می رفتیم و در آن فضا کتاب می خواندیم. گویی فضای سبز بیشتر ما را جذب می کرد. امروز هم فکر می کنم کتاب جایگاه خود را حفظ کرده است. دوستانی که اشاره می کنند به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هم معتقدم درست نیست و کتاب و این امکانات موازی هم حرکت می کنند. این که شاعر درباره کتاب گفته «من یار مهربانم» درست است. هیچ وقت ما با مانیتور رایانه نمی توانیم چنین ارتباطی برقرار کنیم.
البته معتقدم مشکل سخت افزار داریم. امکان چاپ کتاب خوب و بالا بردن تیراژ را نداریم. به همین دلیل مشکلات کتاب را به گردن فضای مجازی می اندازیم. ناشرمان فعال نیست و مشکل مالی دارد. همه این ها باعث می شود تیراژها افت کند. یادم هست که سال 68 در انتشارات «برگ» کتاب های کودک را با تیراژ 20 هزار تا به فروش می رساندند. بخشی از مسائل اقتصادی هم بر روی صنعت نشر آوار شده است. بخشی از ناشران هم تنها به دنبال سود هستند و خیلی برای چاپ کتاب ، وقت و انرژی نمی گذارند. گاهی گناه کم کاری خودمان را به گردن فضای مجازی می اندازیم. در حالی که بخش زیادی از کودکان وارد فضای مجازی نشده اند.
عربلو: گناه کم کاری خود را به گردن فضای مجازی می اندازیم
اما شاید بتوانیم به طور غیرمستقیم فضای مجازی را مقصر بدانیم. به این صورت که به قدری بزرگسالان درگیر سرگرمی های جدید و گوشی ها و تبلت ها و فضای مجازی هستند که کودکان خود و نیازهای آن ها را فراموش کرده اند.
عربلو: علت این که تیراژ کم است و بچه های ما کتاب نمی خوانند خیلی زیاد است و البته ما هم مقصر هستیم. تعارف نداریم. همه ما سرگرم خودمان شده ایم و فراموش کرده ایم که نیاز کودک چیست که به کتاب برسد. متاسفانه این گونه شده ایم و بخشی از مشکل ، مشکل ما ست و باید دید که کی وقت گذاشته ایم که به اینترنت برویم و کتاب مناسب را پیدا کنیم و به کودک کادو بدهیم. این گونه نیست و انواع پوشاک و وسایل سرگرمی را برای کودکان تهیه می کنیم، اما هیچ گاه به فکر خرید کتاب برای بچه ها نمی افتیم. ساعت ها در بوتیک می گردیم تا لباس مناسب برای کودکان بخریم، اما اغلب ما هیچگاه به فکر این نیستیم که کتاب هدیه دهیم.
من در زمان کودکی، شاید در یک روز بیش از 10 بار به کیوسک محلمان که مجلات و کتاب می فروخت سر می زدم تا کیهان بچه ها بخرم و آن را می گرفتم و گوشه خلوتی پیدا می کردم و داستان ها را با لذت می خواندم. کسی این چیزها را به ما یاد نداده بود، اما والدین هم آنقدر درگیر نبودند که این چیزها را فراموش کنند. ما هم مقصر هستیم و این ها باید ریشه یابی شود. خوب است که در جلسات نقد و بررسی ادبیات کودک و نوجوان، روانشناس و جامعه شناس هم حضور داشته باشد و بررسی شود که چرا ما انقدر از کتاب دور شده ایم.
خانم حمزه ای شما هم معتقدید که والدین این دوره، دغدغه جدی کتاب ندارند؟ آیا می توان گفت نگاهی که در بین والدین نسل قدیم بود و انگیزه ای که آن ها به کودکانشان می دادند، در نسل جدید وجود ندارد.
حمزه ای: حدود 27 سال است که برای کودکان کار می کنم و مادر و مادربزرگ هم هستم و با توجه به چنین تجربه ای، هنوز هم مقصر را خانواده نمی دانم. خانواده ها پیرو جامعه ای هستند که به آن ها خوراک می دهد. اگر من امروز سریال گروه الف عالی در تلویزیون پخش کنم، وقت مطالعه را گرفته ام؛ حال این که این سریال، بتواند به اندازه مطالعه، به مردم اطلاعات بدهد مهم است. اگر نتواند، یک آسیب اجتماعی است.
بزرگسالان نمی توانند نقش کاملی در ضعف فرهنگ سازی برای مطالعه داشته باشند. به نظر من متهم ردیف اول در این مساله خود مولفان آثار ادبی کودک و نوجوان هستند و بعد از آن جامعه متهم است. من به عنوان یک شاعر برخی حقوق انسانی را ندارم. در حالی که در بسیاری از کشورها، می بینیم که نویسنده حقوق اجتماعی دارد. من باید تابع قرار داد ناشر باشم که هر چه به من گفت بپذیرم، چرا که هیچ قانونی از من حمایت نمی کند. وقتی من خودم یک آدم حمایت شده نباشم، چطور می توانم کودکان را حمایت و هدایت کنم.
من از سال 57 وارد جامعه شده ام و هنوز هم آن جامعه را در تصورم دارم. در حالی که جامعه امروز و آسیب های آن جامعه متفاوت است و به کودکان باید درباره آسیب ها هشدار بدهیم. اگر من به عنوان شاعر و نویسنده کودک و نوجوان، امروز قلم در دست گرفته ام و رسالتی بر عهده دارم که کار کنم. باید آسیب های جامعه ام را بشناسم و آینده ام را تصور کنم. نسل سوم ما از بین رفته اند و هیچ کس نمی خواهد به این موضوع اعتراف کند. این نسل با ناآگاهی وارد جامعه شده اند. اگر جوانی در جامعه دچار مشکل شود، نخستین مقصر، شاعر و نویسنده کودک و نوجوان است که به او آگاهی نداده است.
حمزه ای: متاسفانه همه کارهای ما، ترجمه است و نوجوانان هم به سراغ این آثار می روند
آیا وظیفه ادبیات کودک و نوجوان است که آموزش های این چنینی به کودکان و نوجوانان بدهد؟ پس وظیفه سرگرمی که ادبیات کودک بر عهده دارد چه می شود؟
آیا وظیفه ادبیات کودک و نوجوان است که آموزش های این چنینی به کودکان و نوجوانان بدهد؟ پس وظیفه سرگرمی که ادبیات کودک بر عهده دارد چه می شود؟
حمزه ای: اگر بتوانیم بخش سرگرمی، آموزشی و آگاهی بخشی را در آثارمان همراه کنیم، می تواند موثر باشد. در واقع رسالت هنر در همین است که شما بتوانید به گونه ای پیامتان را به مخاطب منتقل کنید که او متوجه آن نشود و غیرمستقیم و دور از ذهن باشد. ما در برنامه های تلویزیونی این کار را می کردیم. البته باید دغدغه هم داشته باشیم. متاسفانه خیلی از پرچمداران ادبیات کودک کشورمان، چشمهایشان را بر روی واقعیت ها بسته اند و نمی خواهند خودشان را به روز کنند. وقتی من به روز نباشم، چطور فرزندم مرا قبول خواهد داشت. من باید تلاش کنم که از نسل امروز عقب نمانم. متاسفانه بسیاری از نویسندگان به شکل سنتی کار می کنند و تغییری در رویه کاریشان نمی دهند. من به عنوان کسی که می نویسم، تلاش می کنم هم بچه ها را به دین متمایل کنم و هم آن ها را از دین خسته نکنم.
عربلو: لازم است این نکته را یادآوری کنم که ادبیات کودک و نوجوان ما، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شدت پیشرفت کرده و نویسنده های زیادی در این زمینه کار می کنند. تنوع در کارهایمان خیلی زیاد شده است. با تمام جو بسته ای که در جهان علیه ایران ایجاد شده، اما می بینیم که نویسنده ها و تصویرگران کودک ما در فستیوال ها و جایزه های جهانی می درخشند. اما ما به دنبال حرکت به سمت کمال هستیم و می گوییم حیف است مملکتی با این غنای ادبی، در همین حد بماند و به همین دلیل در این میزگرد آسیب ها را بیان می کنیم.
در رابطه با اهمیت مضمون و آموزش در ادبیات، باید بین ادبیات کودک و نوجوان تفکیک قائل شویم. در ادبیات کودک خیلی مستقیم گویی نداریم. دنیای کودک، دنیای تخیل، سرگرمی و تصویر و رویاپردازی است. شما می توانید از یک مگس قصه ای بسازید که بچه با تخیل خود، وارد زندگی این حشره شود. یادم هست وقتی کودک بودم، مادربزرگم طوری برایم داستان تعریف کرده بود که احساس می کردم مورچه هم زندگی مانند ما دارد و برای خانواده اش آذوقه می برد و هنوز هم به دلیل تاثیری که آن داستان ها بر رویم گذاشته بود، نمی توانم مورچه را بکشم.
کودک دنیای زیبا و پر از تخیلی دارد و آنجا نمی توانیم خیلی از مسائل جدی حرف بزنیم. اما برای نوجوان می توانیم واقعیت ها را بگوییم. البته این هم نقد درستی است که ما برای بچه هایمان واقعیت های زندگی را نگفته ایم و کودکانمان با ذهنیت نادرستی وارد جامعه می شوند. این وظیفه ادبیات، قصه، داستان و شعر است که این کار را انجام دهد.
نویسنده های ما تنبل شده اند و گوشه خانه می نشینند و با مخاطبشان ارتباطی ندارند. همچنین نویسنده های ما مطالعه روانشناسی کودک ندارند. این ها باعث می شود از واقعیت های جامعه دور شویم و نتوانیم به درستی برای مخاطبانمان بنویسیم. کتاب خوب و ماندگار دیگر تولید نمی شود و این هم البته علت دارد.
نویسنده ای که درگیر نگارش کتابی است که پس از چندین ماه ناشر بخواهد حق و حقوق ناچیزی به او بدهد، مسلما برای اثرش از جان و دل مایه نمی گذارد. ما نویسنده های زیادی داریم و اگر بخواهیم لیست کنیم، باید ماهی چند شاهکار خلق شود، اما متاسفانه همه کارهای ما، ترجمه است و نوجوانان هم به سراغ این آثار می روند؛ چرا که نویسندگان برجسته جهان، جامعه شان را شناخته اند و آثاری نوشته اند که مخاطب به سراغ آن ها می رود.
کشور ما در حوزه ادبیات عامیانه و بومی سابقه کمی ندارد. همین ادبیات هم گاهی می تواند تبدیل به داستان های جدید و خوبی شود؟ اما به نظر می رسد نویسنده ها به دنبال خلاقیت های اینچنینی نمی روند و از این ظرفیت های داخلی استفاده نمی کنند؟
عربلو: متاسفانه در داستان نویسی به تکرار رسیده ایم. نویسنده های جوان و با استعدادی هم هستند که به آن ها بها داده نمی شود و در واقع اسامی نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان به 10 نفر خلاصه شده است. نویسنده های خلاق بسیاری در کشور وجود دارند که باید به آن ها توجه شود. نویسنده تربیت نمی کنیم.
خاطره ای از آقای رحماندوست دارم که تا به حال بارها آن را تعریف کرده ام. من در دوران نوجوانی در کارگاه چیپس سازی کار می کردم و نصف بیشتر وقتم را سر کار می رفتم و شرایط سختی در کارگاه داشتم. در همان دوران، قصه ای برای آقای مصطفی رحماندوست در مرکز آفرینش های ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فرستادم و ایشان هم بعد از آن که اثر را خوانده بود، با پیکانی که آن دوران داشت، به محل کار من آمد و از من دعوت به کار کرد.
این گونه آدم ها امروز نیستند، در شهرستان ها استعدادهای بسیاری هست، اما به سراغشان نرفته ایم. طنزنویسان بسیاری داریم، اما نمی رویم این استعدادها را شناسایی کنیم. البته نویسنده ها هم باید حمایت شوند. من سال دوم نظری بودم که وارد عرصه داستان نویسی شدم و در مجلات رشد می نوشتم و تا حالا کار کرده ام، اما حقوق اندکی می گیرم و وقتی می بینم که یک مدیر به اندازه حقوق کل فعالیت سال های عمرم، ماهانه درآمد دارد، دلسرد می شوم. این مسائل بر روی نویسنده تاثیر می گذارد.
این ها همه به هم ربط دارد و مانند دانه های پازل است. همه ما به نوعی مقصر هستیم. اگر کتاب خوب در بازار موجود باشد، کودک می خواند. همچنین اگر وضعیت اقتصادی نویسنده و ناشر مساعد باشد، بهتر کار می کند. مسوولان باید به مقوله فرهنگ بهتر و جدی تر نگاه کنند. فرهنگ همه چیز را می سازد.
ادامه دارد...