اشکواره های حضرت علی اصغر علیه السلام

مصائب طفل شیرخوار کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشکواره های حضرت علی اصغر علیه السلام

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
 

مصائب طفل شیرخوار کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام

(1)
تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده
لطف دستان تو را باب مداوا کرده
نفس حضرت عیسای مسیحا دم را
در دم کالبد کوچک تو جا کرده
هر کجا حرف شفا هست در این آبادی
پر قنداقه ی تو کار خودش را کرده
ظرف شش ماه ، تو چه با برکت دل بردی
ویژگیی که  فقط عمر تو پیدا کرده
روی دستان رباب آی تو نازل شد
علیِ اکبر ، اگر روزی لیلا کرده
اشک درباره ی تو ، عرش نشینم کرده
این همان کرب و بلاییست که امضا کرده
پر پرواز تو آنقدر تو را بالا برد
مادرت را به سرت غرق تماشا کرده
مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود ؟
تیر در پاسخ یک معصیت ناکرده !!!

مجتبی کرمی

***

(2)

"تنت به ناز طبیبان نیازمند" شده    "وجود نازکت آزرده ی گزند" شده
رسید کوفه به جایی که پایه ی ظلمش   به سهم خواهی از این شیر خوار بند شده
به روی دست ، پدر می دهد تو را از دست  پدر دوباره پسر داد و ارجمند شده
تو آخرین نفر از لشکری و بعد از تو میان لشکر دشمن بگو بخند شده
تو را به نیت قلب حسین تیر زدند     اگر چه زخم تن او هزار و اند شده
فشار مادرت افتاد تا سرت افتاد     ...و هر چه شوری دریاست آب قند شده!
 فقط به جرم "علی "بودن است اینگونه   هر آنچه را که مقاتل نوشته اند شده
علی اکبر و سقا و قاسم و... حالا     کسان تو هدف هرچه ناکسند شده
اگر که "خون خدا" زاده ای بنابراین تمام خون تو سمت خدا بلند شده

مظاهر کثیری نژاد

***

(3)

چِقَدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگِ این حرمله ی پست نیفتی پسرم
با وجودیكه رویِ ناقه و در زنجیرم
دلم از دور به تو هست نیفتی پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نیزه دارِ تو بود مست نیفتی پسرم
در سفر شانه به شانه شده ای با عباس
به تو حالا نرسد دست نیفتی پسرم
كاش با روسریِ غارتیِ من قَدری
روی نی دورِ تو می بست نیفتی پسرم
بیشتر جایِ خودت را سرِ نِی محكم كن
سفرِ شام به پیش است نیفتی پسرم
نیزه خم می شد اگر، با دلِ صد چاك علی
می گرفتم ز سر و صورتِ تو خاك علی

 

علیرضا شریف

***

(4)

تو و تاول و گرمی آفتاب
من و فکر دلشوره های رباب
لبت تا به هم تا به هم می خورد
تمامی لشگر به هم می خورد
زبان بسته ای یا ادب کرده ای
بمیرم برایت که تب کرده ای
زدم بوسه بر صورتت جمع شد
چرا اینقدر صورتت جمع شد
به دستان بابا عرق کرده ای
به جای عمو آب آورده ای
نفسهات هر لحظه کم می شود
سرت بر سر شانه خم می شود
به چاک لبت خشک شد خون تو
چرا مانده خون زیر ناخون تو
چرا گردن مادرت زخمی است
و یا گونه ی مادرت زخمی است
به لبهای خشکت زبان میزنی
زبان را به سقف دهان میزنی
تو گفتی و گهواره جنبان شدی
شنیدی که رفتم رجز خوان شدی
تو گفتی:که اهل حرم نیستی
تو شیری کم از اکبرم نیستی
پدر روی دوشت علم می کشم
عمو نیست، بار حرم می کشم
اگر پلکهایم تکان می خورد
زمین بر سر آسمان می خورد
مگر بعد عباس علمدار نیست
برایم به میدان زدن کار نیست
دَمِ دوٌم ذوالفقار علیست
دلت قرص باشد کنار علیست
خیال تو راحت از این کار زار
که من آمدم تا در آرم دمار
کمی صبر کن تا كه من پر كنم
کجا هست خیبر که خیبر کنم
تو گفتی و گهواره جنبان شدی
شنیدی که رفتم رجز خوان شدی
ببین دست غربت به زانو زدم
و خیلی برای لبت رو زدم
چه ها با تو این تیر ولگرد کرد
تمام سرت تا تنت درد کرد
نیاورده همراه خود شیر را
رها کن پر ساقه ی تیر را
تو را روی این سینه خواباند و ماند
تو را گرد خود تیر پیچاند و ماند
علی آرزویم بر آورده ای
سه دندان شیری در آورده ای
چنان ضربه ای روی حلقت نشاند
که یک لحظه گفتم سرت را پراند
شنیدم صدایی،دهانت شکست
گلو پیچ خورد استخوانت شکست
فقط از تو بیرون پَرِ تیر بود
تمام تو قدِ سرِ تیر بود
تو را بعد از این خنجر نی زنند
تو را با لهد بر سرِ نی زنند

حسن لطفی

***

(5)

گهواره نیست جای من و گریه های من    قنداقه نیست جای من و دست و پای من
من قول می دهم که ز خود راضی اَت کنم بهتر ز خنده نیست رجز ، از برای من
لبخند می زنم به تو وقت شهادتم    تا سر زند ز حرمله تیر بلای من
باید دَمارِ تیر سه شعبه در آورم     زان پس رباب نغمه کند لای لای من
کاری کنم که هلهله ها بی اثر شود ذبح عظیم می شود این ماجرای من
باید به روی دست تو  من  دست و پا زنم    تا سرفراز گردی از این ادعای من
حیرت زده کنم هم این سپاه را  احیاگرِ غدیرِ علی کربلای من
بالای دست حضرت سلطان فدا شدن    یعنی رسیدن به لقای خدای من
حتی اگر به نیز دشمن رود سرم عالم خبر شوند از این ابتلای من
تا روز حشر من سند غربتت شوم برپا کنند عالم و آدم عزای من

محمود ژولیده



 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت