یک سنجاق قفلی نامریی

دیروز عصر تلویزیون نگاه می کردم. یادم افتاد که همین برنامه را خیلی سال پیش دیده بودم. از خودم پرسیدم، خیلی سال پیش کی بود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک سنجاق قفلی نامریی

دیروز عصر تلویزیون نگاه می کردم. یادم افتاد که همین برنامه را خیلی سال پیش دیده بودم. از خودم پرسیدم، خیلی سال پیش کی بود؟ اگر دور است، پس چرا من فکر می کنم این همه نزدیک است؟

فردا هم که برسد، فکر می کنم چه قدر زود رسید و کی دیروز تمام شد. در فاصله یک چشم به هم زدن همه چیز می گذرد. بعد فکر کردم انگار همه ی زمان ها به هم با یک سنجاق قفلی نامرئی چین داده شده اند و وصل شده اند.

فردا هم به امروز و دیروز چین خواهد خورد و سال بعد و بعدترش هم همین طور؛ اما سرعت این سنجاق قفلی خیلی زیاد است. خدا کند که در بین چین هایش گیر نکنیم.

 

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:هدهد (مژگان بابامرندی)

مطالب مرتبط:

گناه در محضر خدا

بنی آدم اعضای یکدیگرند...

باران رحمت

حجرالاسود

بزرگترین حکمت

من و بادبادک‌ها

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت