در امتداد حادثه
در امتداد حادثه
آخرین شعر نیمایی استاد محمد قهرمان با مقدمه امیریاسفندقه
خراسان همیشه شاعرپرور و هنرآموز بوده است. این سنت را نه تنها در عصر فردوسی و سامانیان که حتی در روزگار معاصر هم میتوان دید. محمد قهرمان یکی از همین شاعران بود. او که سالهای ابتدایی شاعری و فعالیتهای ادبیاش را با نامدارانی چون اخوان ثالث و ادیب نیشابوری آغاز کرد، در سالهای اخیر یکی از محورهای اصلی شعر خراسان ولی اینبار برای شاعران جوان بود.
قهرمان نه تنها در غزل آن هم به شیوه هندی طبعآزمایی کرد، بلکه به سراغ شعر نیمایی هم رفت؛ حیطهای که بیشتر به نام دوست و یار همیشگیاش، مهدی اخوان ثالث رقم خورده بود تا محمد قهرمان. اما در رهگذر سالها شاعری و همنشینی با اخوان، سرودههایی از قهرمان بر جای مانده که گاه همانند غزلیاتش استخواندار و استواراند. یکی از آخرین سرودههای قهرمان که از او به یادگار مانده، قطعهای نیمایی با عنوان «در امتداد حادثه...» است، شعری که استادی شاعر را به نمایش میگذارد.
مرتضی امیری اسفندقه که بارها به جلسات شعری قهرمان رفته و حتی اخیراً در غزلی او را «صائب زمانه» خوانده است، مقدمهای بر این قطعه شعر نیمایی قهرمان نوشته است. او در ابتدا به دیرینگی دوستی قهرمان و اخوان و بعد از آن راه و سیاق شعریشان اشاره میکند و در نهایت با ارائه «در امتداد حادثه...» توانادستی قهرمان در شعر نیمایی را بیان میکند.
مشروح این مقدمه به شرح ذیل است:
سرآمدانی که سرودههای آنها سرمشق صحیح شعر است
«در اینکه اخوان و قهرمان دو یار دیرینه بودهاند، هیچ تردیدی نیست و در اینکه هر دو در آغاز، نیمایی میسرودند نیز تردیدی بر جای نمانده است. بیخلاف، بر همه اهل کلمه و کلام نیز روشن است که این دو یار همکلاسی، این دو قریحه سرشار و آزاده و نژاده هم در آغاز، راهشان از چشمانداز پیکره شعرپارسی جدا میشود؛ تاآنجا که: «اینک، این دم بر دو راهی، من به راهی تو به راهی»
اخوان را چشمانداز درههای یوش هوایی میکند و قهرمان را غزل طرز نو با خود میبرد. دوستی این دو قریحه همچنان صمیمیتر از پیش، قدیمیتر و قدیمیتر میشود، اما هیچیک نمیتواند بر دیگری تأثیر بگذارد، نه قهرمان نیمایی میشود و نه اخوان طرزی. همه میبینند و میدانند که آنچه نیمایی سرود، تمام و کامل سرود و بهترین چشماندازهای این قالب را به رخ کشید و به میراث شعر پارسی افزود با آثاری چون «کتیبه»، «شهریار شهر سنگستان»، «نماز»، «چاووشی»، «آنگاه پس از تندر»، «حالت»، «سبز» و ... و اینکه غزل طرز را نگریست و گریست زیباترین و سرشارترین نمونه این غزل را در عصر امواج رنگین، پیش چشم قرار داد با غزلهای بینامی که مطلع کامل عیار آنها هم خود نام آن غزلهاست.
مطالعی همچون:
«در ره صبح سوختم بس که چراغ دیده را
دیدم و درنیافتم سرزدن سپیده را»
«از خاطر عزیزان گردون سترد ما را
هر کس به یاد ما بود از یاد برد ما را»
«در کفه دو دستم امشب دو جام بگذار
ای ساقی سبکدست سنگ تمام بگذار»
و بیتهایی همچون:
«هرگز گرسنهچشمی من کم نمیشود
با چشم اگر چه میخورمت سیر نیستم»
«میبوسمت ز دور به تکرار اما نه ده، نه بیست که صدبار
دارم دلی زعشق تو سرشار و از هر چه غیر یاد تو خالی»
«ما دست اگر دهیم به دست هم از آسمان گذشتنمان سهل است
من شوق پر کشیدن یک فریاد، تو قامت کشیده یک آهی»
و باز همچون:
«چشمم کشیده راه و چه اشکی آماده نثار تو دارد
هم طعنه زن به هرچه روانی هم صافتر ز هر چه زلالی»
تا آنجا که در «روی جاده ابریشم شعر» به چشم میآید، جادهای کاملاً تازه و تر، تازهتر.
محمد قهرمان در اسلوب طرز نو تا آنجا پیش رفته است که صاحب سبک فردی در چنین طرزی است، سبک قهرمان. سبکی که در گستره سبک هندی یا اصفهانی که همان و همین طرز است، کاملاً خاص و بلاخص است.
باری و آری که آن دو یار همکلاسی مهدی اخوان ثالث و محمد قهرمان، هر دو گرچه در دو قطب کاملاً مخالف هم از حیث پیکره قرار گرفتهاند، اما نه تنها دوستی آنها از هم نگسیخت که هر دو در آن دو حوزه مخالف، سرآمد شدند. سرآمدانی که سرودههای آنها سرمشق صحیح و صریح شعر است در این حوزه.
اخوان با همه هوش و حواس نیما را شناخت و شناساند و باغچهای بین خراسان و مازندران سبز کرد و قهرمان با تمام حس و هوش غزل طرز نو را شناخت و شناساند و کرتها و کاریزهای سبز و لبریز و سیراب بین خراسان و اصفهان و تبریز و هند آباد کرد. خانهباغهای مطمئن و آباد که اینک سرپناه ما است.
این که دو دوست با دو قریحه لبریز، در دو حوزه کاملاً متفاوت و حتی مخالف هم فعال هستند و هم با هم دوست هستند، هیچ نمیتواند باشد جز آزادی و آزادگی تمام. در تماشای این آزادی و آزادگی اخوان گاه نگاهی به غزل، که قهرمان او در آنجا است میکند و قهرمان نیز نگاهی گاه به شعر نیمایی دارد که اخوان او در آن میزید.
نیمایی قرن یازدهم
مقایسه کتبی این دو استاد رفیق روا نیست، این قدر است که نیماییهای قهرمان با اینکه او شاعر نیمایی نیست (هر چند از آغاز بوده است و سپس آن را رها کرده) با این نگاه که سکانداری همچون اخوان داشته، در زمره زیباترین شعرهای نیمایی است. نیمایی شعرهای نابی است که یک شاعر اسلوب طرز نو به دست داده است. شاعری که در اسلوب طرز نو، فرید عصر است، و نه مگر طرز نو، نیمایی روزگار خود است، نیمایی قرن یازده.
نیماییهای محمد قهرمان در کنار آن همه غزل ناب طرز نو او، بی احتساب غزلهای «روی جاده ابریشم شعر» که اسلوب آنها کاملاً خاص است و با همه آثار محمد قهرمان متفاوت است و شایسته است تا در فصلی خاص شناخته و شناسانده شود، در زمره زیباترین نیماییهای عصر حاضر است.
چگونه توانسته است آرام بگیرد و نیمایی نسراید؟
شیوه موسیقی بیرونی نیماییهای محمد قهرمان از بس درستی و راستی در مشقهای رازینه و نازینه موسیقی شعر نیمایی است. شنای طبع نازنین و رازنین قهرمان در بحور مضارع و رمل به روی امواج نیمایی، سخت آموزنده و گدازنده است. گاه که در نیماییهای قهرمان فرو میروی تا آنجا که نمیتوانی برآیی از بس عمق و صمیمیت و سیالی، با خود میاندیشی طبعی که چنین رها در عمق درههای یوش نفس تازه میکند، بینفس برگردانی، حتی کوتاه! چگونه و چون توانسته است آرام بگیرد و نیمایی نسراید و یا کم و اندک بسراید؟
قهرمان دید و دانست که دوست بهتر از جانش این اسلوب را بشکوه و با معنی در جان و دل دارد؛ تا آنجا که از آن برتر اندیشه بر نگذرد. او دانست و دید که خرقه و ردا و شولا و عبا و چوخا و تشریف شعر نیمایی هم بر شانه و دوش اخوان برازنده بالا و والا است.
شناخت ناب قهرمان از اسلوب نیمایی، غزلهای او را در گستره طرز نو به سبک و شیوه خاص و تازه سوق داد. سبکی که غزل طرز نو را به رخ میکشد و از جان و جنمی نیمایی نیست، مایهور است. این شیوه و شگرد در غزلهای «روی جاده ابریشم شعر» کاملاً عریان و بیپرده است که از چشمانداز موسیقی بیرونی که در سرتا سر عصر قهرمان بیسابقه است و از چشمانداز موسیقی درونی و معنوی غزل او .
بررسی این دقیقه ناب، بر عهده آموزگاران شعر پارسی است. آنچه که در این مجال یادآوری میشود، خود همه این است که قهرمان و اخوان این دو یار دیرینه، این دو استاد کامل و تمام دو اسلوب شناخته شده شعر پارسی که هر دو نواند و تازهاند و غیر منتظره - اسلوب طرز نو و اسلوب نیمایی - ما را به مرور کلام و مرامی برتر دعوت میکند.
هواخوریهای قهرمان زیر آسمان دست و دلباز شعر نیمایی
قهرمان، اخوان را دوست میداشت تا جان و دل و تا استخوان و پوست. نیماییهای او هواخوریهای عزیز و ارجمند اوست در زیر آسمان دست و دلباز شعر نیمایی؛ آسمانی که اخوان آن را تنگ در آغوش داشت با آن شعرهای سخت و ستوارش . اگر روزی آموزگاری بررسی شعرهای استاد محمد قهرمان را از این زاویه و منظر که گفته آمد، در دستور کار خویش قرار دهد از حاصل عمر و دهه 40 تا «روی جاده ابریشم شعر» و دهه 90 حتماً به ابریشمکاریهای غزلهای استاد قهرمان خواهد رسید و آنگاه آن را به همگان نشان خواهد داد.
قهرمان به ما یادآوری کرد که با همه عشق و ارادتی که به قالب کهن شعر پارسی دارد، آنقدر آزاد است و بیتعصب که شعر نیمایی را تا حد سرایش به رخ بکشد و بپذیرد و اخوان نیز یادآورمان شد که با همه خاطرخواهیاش به قالب نو شعر پارسی مرسوم به نیمایی آن قدر آزاده است که شعر کهن را تا آخرین نفسهای عمرش پاس بدارد و سرانجام هر دو با هم یاد آور شدند- یکی در مقام استادی طرز نو و دیگری در مرتبه ممتاز استادی قالب نیمایی که نوترین است- که قالب هیچ و هرگز نمیتواند مهم باشد مگر برای آنها که قالبی میزیند و قالبیتر میمیرند.
با این سر سخن که به اطناب نیز انجامید، آخرین نیمایی استاد محمد قهرمان را برای خوانش و کسب دانش اسلوب شعر نیمایی مینگریم، نیمایی عزیزی در بحر مضارع. این شعر نیمایی- با این توجه که اگر استاد شعر نیمایی دیگری نسروده باشند شعری که اکنون در دست من نیست- گویا آخرین شعر نیمایی استاد است.
«در امتداد حادثه...»؛ آخرین شعر نیمایی قهرمان
آخرین شعری که استاد در این اسلوب سروده و پسندیده و مقبول نظر او افتاده و آن را در دفتر خویش ثبت کرده است و نسخه از آن را نیز به دستخط نازنین و عاشق خویش برای من فرستاده است تا به مجموعه عزیز «روی جاده ابریشم شعر» بیافزایمش که من نیز چنین کردهام، اما اینک خوشتر است که این شعر عزیز پیش از چاپ در آن کتاب مغتنم با دستخط مبارک استاد در صحیفهای به رۆیت برسد.
تاریخ شعر 10 / 4 / 1391 است؛ یعنی درست روز تولد استاد که به همت و همراهی و رایزنی تلاشگران کنگره صائب و آموزگاران ادب پارسی در سه شنبه10 /4 / 1392 به عنوان روز صائب تبریزی در تاریخ و تقویم فرهنگی ایران زمین ثبت شد. و راستی که چه روزی بهتر از این روز. روز 10 تیر روز تولد استادمحمد قهرمان، شاعری که مراقب طرز نو و سبک هندی بود تا نمایش آن سبک در عصر حاضر. شاعری که بیشترین قدم و قلم را در گستره این سبک زده بود و اگر او نبود معلوم نبود سرنوشت طرز نو به کجاها میانجامید؛ همچنان که اگر اخوان نبود معلوم نبود شعر نیمایی که طرز نو روزگار ما است چه بلایی بر سر و تهاش! میآمد.
نیز گفته شود که روز سه شنبه در تاریخ انجمنهای ادبی ایران زمین فراموش ناشدنی است. رسم سهشنبه استاد قهرمان با 50 سال سابقه که تا آخرین روزها با استاد همراه بود و او را وانگذاشت. از روز سه شنبهای که در جوار حکیم فردوسی و در کناریاران قدیمی و صمیمیاش آرام و قرار گرفت تا روز سه شنبهای که در نخستین کنگره صائب تبریزی روز 10 تیرماه که روز تولد اوست به نام روز «میرزا بابا صائب تبریزی» ثبت و ضبط شد و تا سه شنبهای که چهلم او بود. خود فرموده است:
«انگورم و ز حبس خمم هیچ باک نیست
یک چله چون گذشت می ناب میشوم»
و اما شعر نیمایی استاد محمد قهرمان با نام "در امتداد حادثه . . . "
«در امتداد حادثه ...
در امتداد حادثه میرفتیم.
شاید،
نیروی ناشناختهای، ما را
میبرد.
اما کدامیک ز من و تو
در پیش بود از آن دگری، آیا؟
و آن کس -چه من، چه تو -
چون گام سست کرد، رسیدیم ما به هم.
یک چند اگر که هیچ نمیگفتیم
چون شرممان شکست،
باران حرف بود که یکریز
میریخت
دلهای گرفته بود و تمامی نداشت حرف.
***
هم را ندیده سیر،
آن روزها چو برق گذشتند ...
***
گویم به خود، دریغ!
تکراریند اگر چه همه روزهای ما،
تکرار روزهای عزیزی که رفتهاند
در وهم نیز نمیگنجد!
***
ای سرو پایدار!
آن قمریام که عشق تو دارد مرا اسیر.
سر سبز باش و از سر من سایه وا مگیر!»
بخش ادبیات تبیان
منبع: تسنیم