وظیفه نویسنده پاسخ به توقعات مخاطبان نیست!
وظیفه نویسنده پاسخ به توقعات مخاطبان نیست!
محمدرضا بایرامی گفت: نویسنده پیش از هر چیز به ادبیات و خودش تعهد دارد و پاسخ به نیازهای عوامانه را نمیتواند جزو اولویتهای کاری خود بپندارد.
محمدرضا بایرامی در گفتگویی با اشاره به برخی اظهارنظرها مبنی بر بیتفاوتی ادبیات به ویژه ادبیات نوجوان امروز به مخاطب خود گفت:
من معتقدم وظیفه نویسنده این نیست که به توقعات مخاطبانش پاسخ دهد، یعنی کار ادبیات این نیست که به دنبال نظرات و خواستههای مخاطبانش برود و سعی کند آنها را برآورده کند. اگر مخاطب او امروز به داستانهای علمی ـ تخیلی علاقه دارد و فردا به داستانهای جادوگری اهمیت میدهد و پس فردا به چیز دیگری، وظیفه نویسنده و ادبیات این نیست که به این خواستهها توجه نشان دهد و به دنبال برآورده کردن آنها برود.
من فکر میکنم نویسنده نمیتواند و نباید خودش را با مخاطب همراه کند و لقمه مورد علاقه او را به وی تقدیم کند. نویسنده باید به سمت مخاطب حرکت کند، ولی این حرکت تا اندازهای است که با او ارتباط برقرار کند و بکشاندش به جایگاهی که خودش در آن ایستاده، به آن اعتقاد دارد و برایش برنامهریزی کرده است.
سیطره ادبیات بُنجل و نازل در ایران این روزها سلائق مخاطبان را هم تحت تاثیر قرار داده است و این توقع را ایجاد کرده که نویسنده باید تنها در راستای خواست مخاطبش حرکت کند. اما سئوال این است که اگر این ماجرا رخ دهد دیگر فرق میان نویسنده واقعی با سایر نویسندگان بازاری چیست؟ نسخه بدل آنهاست؟
نویسنده باید مخاطبش را درک کند، او را دست کم نگیرد و شعور او را باور کند، اما بیش از این گاهی حرفهایی زده میشود که فکر میکنم سطحینگری است. برخی که دائم میگویند مخاطب نوجوان در ادبیات نوجوان امروز دست کم گرفته شده، اما من حس میکنم سطح درک مخاطب به ویژه مخاطب نوجوان از سوی این افراد بسیار دست پایین گرفته میشود و قدرت حس و درک نوجوان را نادیده میگیرند. من اینکه ادبیات بخواهد برای مخاطب خودش جنس جور کند را دون شان ادبیات میدانم.
گاهی گفته میشود مخاطب نوجوان امروز داستان انقلاب و یا دفاع مقدس را کم میخواند، شاید این حرف صحیح باشد، اما این ضعف به خود موضوع انقلاب و دفاع مقدس برنمیگردد، بلکه اصل ماجرا این است که میان مخاطب و این نوع از ادبیات رابطه خوبی برقرار نمیشود. مخاطب وقتی حس میکند که راوی با وی صادق نیست و اسیر برخی مطالب کلی، روزنامهای و تشریفاتی شده است، از این ادبیات زده شده و در نتیجه میان او و ادبیات فاصله میافتد.
ادبیات امروز ما گاهی صادق نیست و البته گاهی امکان صادق بودن ندارد. خیلیها دوست دارند این ادبیات تصاویر و کلیشههایی که از یک موضوع در جامعه ساخته شده را خدشهدار نکند و همانها را دائما بازگو کند، این باعث تکرار و در نتیجه ایجاد فاصله میان مخاطب و راوی میشود.
برای ایجاد ارتباط میان مخاطب و ادبیات، کشف و شهود نویسنده ارجح برهر موضوع دیگری است. نقل درست یک واقعه به شکل گزارشی و روزنامهای، مثل یک عکس یادگاری، اصلا هنر نیست و باعث ایجاد ارتباط میان نویسنده و مخاطب نمیشود. اصل ماجرا همان کشف و شهود شخصی نویسنده است که وقتی درست حاصل شد، تازه حرف از نحوه بیان او به میان میآید و اصالت پیدا میکند.
بحث من اصلا ارزشگذاری نیست، ولی معتقدم نویسنده ابتدا بر همه چیز به ادبیات و خودش تعهد دارد و پاسخ به نیازهای عوامانه را نمیتواند جزو اولویتهای خود بپندارد، اما نکته اینجاست که وقتی صحبت از این «خود» میکنیم، یک امر خنثی و در خلاء مانده را نمی گوییم، بلکه این «خود» نماینده قشری است که آن را در درون نویسنده ساخته است.
نویسنده نوجوان برهمین اساس بر نوجوانانی که این «خود» را ساخته تعهد پیدا میکند و خودش را به جای آنها میگذارد تا به خلق اثری نائل شود و برای نویسنده بزرگسال هم وضع به همین منوال است، اما وقتی با این روبرو میشویم که نویسنده باید ببیند برآیند نظرات مخاطب چیست و بخواهد آن را برآورده کند، او خالق آثار بازاری میشود. آثاری که شاید از سکه نیفتد، اما هیچ درک عمیقی به مخاطب نمیدهد.
تاکید دارم که ادبیات در مبنای اول باید بر اساس معیارهای مشخصی قابلیت نامیده شدن به ادبیات را در خود به وجود آورد. اگر این اتفاق رخ ندهد وارد حیطه دیگری میشود که قابل ارزشگذاری فنی ادبی نیست و من این عرصه را نمیپسندم.
ادبیات ما در سراشیبی قرار گرفته است، این به خاطر نازل بودن آثار است، نه به خاطر نوع کتابهایی که چاپ میشود البته این سیر نزولی متاسفانه مختص ادبیات نیست. من نویسنده در تنهایی خودم به کتاب هایی که قدیم خوانده ام برمی گردم یعنی بیشتر ما کتابهای قدیم را دوره می کنیم ولی کتابهای جدید نمی خوانیم. من چون یک وقتهایی با اسم مستعار نقد فیلم مینوشتم، یادم می آید که در دهه فلان، فیلمی را به نمایش گذاشتند که آنقدر نازل بود که همه به آن ایراد گرفتند، من جمله خود من. الان فیلم های جدید را که نگاه میکنم با این همه امکانات و چه و چه، میبینم اصلاً جلو نرفته است یا حتی میبینم چقدر شبیه است.
فضای عمومی هم در این مسیر بی تاثیر نیست. در فضای عمومی و غالب، وقتی کار جدی انجام میدهیم و نتیجه نمیگیرد پس احتمالاً سعی میکنیم همان کار نازل را انجام دهیم که کم خرجتر و کم زحمتتر است اما کار جدی دردسرهایی خواهد داشت ولی یک کار نازل دردسری نخواهد داشت. ضمن اینکه مکمل هایی هم در کنار ادبیات میتواند قرار بگیرد یعنی به کمک ادبیات بیاید اما امروز خود آنها هم، به جای اینکه به جریان ادبیات کشور کمک کنند در حال تخریب آن هستند.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: خبرگزاری مهر، خبرآنلاین