فرانسویان دلبسته رمان گوتیکاند
فرانسویان دلبسته رمان گوتیکاند
روابط سیاسی و نظامی فرانسه و انگلستان در پایان قرن هجدهم بسیار پرتنش بود. علی رغم این خصومت، بده بستان ادبی ادامه داشت، به ویژه پس از صادرات انبوه رمان گوتیک انگلیسی به آن سوی آبراههی مانش، حتی شکوفا هم شد. این نوع ادبی قریب پنجاه سال، تا 1830 یا حدودا تا آن تاریخ، بازار کتاب را به سیطره خود درآورد و تاثیری ماندگار بر زیباییشناسی فرانسوی گذاشت. رمان گوتیک، پس از یک دوره آغازین ترجمه منظم که عمدتا بین سالهای 1790 تا 1800 رخ داد، رفتهرفته بر ذوق و سلیقه فرانسوی، به ویژه در دوره بازگشت ادبی (بین 30- 1815) ، اثر گذاشت. مترجمان این رمانها نقشی مهم اما دوپهلو ایفا کردند. آنها کار خود را با واردات متونی از نویسندگانی چون ویلیام گادوین، آن رادکلیف، ماتیو گرگوری لوئیس و مری شلی آغاز کردند، اما اندکاندک به اقتباس و تحریف این نوع ادبی مبادرت ورزیدند. این پدیده را میتوان از دو دیدگاه مورد بررسی قرار داد. ما صلاح دانستهایم که به عوامل جامعهشناختی نپردازیم: نگرش ناشران و عموم خوانندگان، یا تاریخ طبع و نشر و تجدید چاپ داستانهای مشهور و غیرمشهور (75-363: 1978 Levy ) به جای آن، ما به نگرش مترجمان و شیوههای ترجمه آنها توجه خواهیم کرد تا جایگاه و نقش ترجمه را در آن دوره روشن سازیم.
دلایل دلبستگی آغازین فرانسه به رمان گوتیک هرچه باشد، این نوع ادبی در زمانی که باب روز بود به کرات در آن کشور به چاپ رسید. فاصله زمانی بین متون اصلی انگلیسی و ترجمههای فرانسوی آنها با گذشت زمان کمتر و کمتر میشد. دو ترجمه “راهب” اثر ام. جی. لوئیس در مدتی کمتر از یک سال پس از متن اصلی در 1797 چاپ شدند، و “ایتالیایی” (1797) اثر آن رادکلیف و “لئون مقدس” (1799) اثر ویلیام گادوین در همان سال انتشار متنهای اصلی ترجمه شدند. برخی از آثار پرفروش را ناشران رقیب با ترجمههای مختلف به چاپ رساندند: برای مثال، “کلیب ویلیامز” اثر گادوین بین سالهای 1795 تا 1797 سه بار ترجمه شد، “برادرکشی” اثر آنا ماریا مکنزی با دو ترجمه متفاوت در سالهای 1798 و 1799 به چاپ رسید، و “راهب” و “ایتالیایی” هرکدام دو بار در 1797 ترجمه شدند.
این فعالیت پرشور ترجمه را نمیتوان تنها به مسایل تجاری نسبت داد. عوامل دیگری-از نظر عقیدتی یا روانشناختی-نیز دخیل بودند. متون خارجی وارداتی دربردارندهی ارزشهای ظریف و دقیقی چون تضاد کلیسای انگلستان با کاتولیکگرایی هوادار پاپ بود که به تمایلات ضدکشیشی در فرانسه دامن میزد. خشونت شیطانی و دغدغههای ماورای طبیعی و هراسآمیز این رمانها نیز مردم را از توجه به تنشهای سیاسی آن دوره باز میداشت. رمان گوتیک هم عنان قوه تخیل را با بیبندوباری رها میکرد و هم مانع تعالی آن میشد. اما ذو ق و سلیقههای جلب شده به این رمان همیشه در دو سوی آبراهه همانند نبودند؛ رمانهایی را که در فرانسه بسیار میستودند همیشه در انگلستان موفقترین داستان نبودند. برای مثال، “قلعه اترانتو” (1764) اثر والپول در انگلستان بارها تجدید چاپ شد، اما در فرانسه فقط چهار بار (1798 و 1797 و 1774 و 1767) چاپ شد. از سوی دیگر “راهب” اثر لوئیس، بیست و پنج بار در فرانسه منتشر شد، فورا برای تئاتر و اپرا از آن اقتباس کردند و مخالفت چندانی با فساد اخلاقی آن صورت نگرفت. البته، لوئیس با شاهد آوردن از الگوهای آلمانی و فرانسوی خود چون “کازوت” ، از منابع اروپایی خود قدردانی کرده بود و، خب، این کار بدون شک به فریادش رسید. در نتیجه، اثر لوئیس برای فرانسویان قابل فهمتر و مانوستر بود تا رمان “والپول” که آن را بسیار عجیب و غریب و آزاردهنده میدانستند.
از آنجایی که بازار کتاب بسیار سریع به تقاضای مردم جواب گفت، مترجمان ترغیب شدند که رویه “زیبا اما خیانتپیشه” را پیش بگیرند و برخلاف جریان ترجمه تحتاللفظی شنا کنند که در آغاز قرن نوزدهم اندکاندک میرفت که سرتاسر اروپا را فراگیرد. آنها در تغییر عناوین، حذف کل چندین صفحه و آوردن عناصر جدید برای خشنود ساختن خواننده و پیروی از سلائق متداول در آن دوره لحظهای درنگ نمیکردند. زمانی که برناردو لامار، “رکود” (85-1783) اثر سوفیالی را ترجمه میکرد برای کوتاه کردن اثر هیچ تردیدی به خود راه نمیداد و چنین استدلال میکرد که برخی از رویدادهای داستان “بیشتر عجیب و غریب هستند تا جالب توجه” . مری گی-آلار عنوان ایتالیایی اثر “آن رادکلیف” را تغییر داد، زیرا یکی از شخصیتهای اصلی آن راهبی خونآشام است، و اشاره به ایتالیا ممکن بود “توهین به کل یک ملت” تلقی شود. او ترجیح داد که نام قهرمان زن را به جای عنوان داستان به کار ببرد. چنین گمان میرفت که این تصحیحات و جرح و تعدیلها رمانها را در نظر خواننده مقبولتر میسازد. مترجمان فرانسوی پیش از انتشار متون انگلیسی عناصر و منشا خارجی آن را محو میکردند، اما همهی نشانههای غریب و خارقالعاده آنها را از بین نمیبردند. بسیاری از تغییراتی که اعمال میشد از لحاظ نظام ارزشی فرهنگ مقصد موجه جلوه میکرد. برای مثال، واژه “خدا” در رکود اثر سوفیالی به “ایزد متعال” در ترجمه فرانسوی تغییر یافته بود، اسم خاص “امبروژیو” در راهب اثر لوئیس به ژاکوبن اسپانیایی در ترجمه فرانسوی 1797 تبدیل شده بود؛ و اصطلاح “خسیس” در Melmoth چارلز رابرت ماتورین در ترجمه آزاد ژان کوهن در 1821 به “هارپاگون” (شخصیت اصلی نمایشنامه “خسیس” اثر مولیر) برگردانده شد.
مترجمان، بر اثر این بیدقتیها، شبیهسازیها، تلخیصها و افزودنها، عملا به ماموران سانسور و حک و اصلاح بدل شده بودند و، طرفه آنکه، این کارها را به تشویق و ترغیب منتقدان و مردم انجام میدادند. این جرح و تعدیلها از معیار “خواندنی ساختن” اثر فراتر میرفت: ترجمهها بایستی مناسب و منطبق با عادات خوانندگان میشدند، بایستی به آنچه که سبک “نیکو” یا “گوهر زبان” تلقی میشد دست مییافتند و بایستی از ملاکهای ادبی موجود پیروی میکردند. مترجمان در چنین اوضاع و احوالی صرفا واردکننده ارزشها نبودند؛ آنها نگهبان هنجارهای فرهنگ مقصد نیز بودند. کار آنها دست کمی از بازنویسی متون اصلی نداشت. بسیاری از فهرستنامههای کتابفروشان، در جهت هماهنگی با چنین دخل و تصرفهایی، از مترجمان با عنوان نویسنده نام میبردند. برای مثال، “فرهنگ رمانها” 12اثر آلفرد مارک (1819) از ژان کوهن به عنوان نویسنده نام میبرد، اما تمام آثاری که از او برمیشمرد ترجمه هستند و حتی یک اثر تالیفی از او ذکر نمیکند. عباراتی چون “ترجمه آزاد رمان گوتیک” یا “رمان گوتیک به تقلید از رمان انگلیسی” حاکی از خلاقیت مترجم بودند. این عبارات برای معرفی دو ترجمه فرانسوی از “بارون پیر انگلیسی” اثر کلارا ریو به کار رفتند که دو ناشر مختلف در 1787 آنها را منتشر کردند.
واردات انبوه متون تغییر شکل یافته بر شیوههای ترجمه تاثیر گذاشت. در اینجا باید بین دو پدیده تمایز قایل شویم. نخست باید دانست جلب توجه نمودن بسیار زیاد آثار خارجی این میل و گرایش را پدید آوده بود که هر چیز را به عنوان ترجمه روانه بازار کتاب کنند. در این دوره بازار شبهترجمه و حقهبازی ادبی داغ بود. نکته دوم آن است که متون انگلیسی جایگاه و منزلت خاصی در فرانسه داشتند. حوالی 1815، “اسطوره انگلستان” یک بار دیگر باب روز شد و آن وجههی مثبت جامعه انگلیسی را که حاصل تلاش فیلسوفان قرن هجدهم بود با خود به ارمغان آورد. زبان انگلیسی و دیگر محصولات فرهنگی آن سوی آبراهه مانش در میان نخبگان خواستار فراوان یافت. سه نوع رمان بریتانیایی از محبوبیت خاصی در میان خوانندگان فرانسوی برخوردار بودند: رمان احساساتی و شورانگیز، رمان گوتیک و رمان تاریخی. به کار بردن عبارات و واژههای “ترجمه شده از انگلیسی” مایه اعتبار اجتماعی شد، و انتساب دروغین متون به نویسندگان انگلیسی شوخی شیطنتآمیز باب روز بود. بارون دولاموث- لانگون، نویسنده پرکار 1815 تا 1825، برای تبلیغ آثاری که خود در 1816 و 1819 نوشته بود، به ترتیب، از نامهای رادکلیف و لوئیس استفاده کرده بود. تقلید از کشف یا جستجو برای یافتن ارزشهای خارجی مهمتر شده بود. ترجمه به اقتباس آزاد و تقلید بیمحابا بدل شده یا حلقهای بود که نویسندگان برای به دست آوردن نام و آوازه سوار میکردند. برای مثال، کنتس دوناردو به دروغ اعلام کرد که رمان سال 1818 او تقلیدی از رمان انگلیسی اثر رادکلیف است، حال آنکه این اثر رمانی بود که هیچ چیزی بدهکار هیچ کس نبود. مفهوم ترجمه چنان تغییر یافته بود که دیگر متن اصلی اهمیتی نداشت. نتیجه نهایی این فرایند چیزی به نام شبهترجمه بود، ترفند ادبی ساده و بیزحمتی که متن اصلی آن وجودی خیالی داشت و بهانهای بود برای نوشتن یا دستآویزی برای به چاپ رساندن اثر. لاموث-لانگون در مقدمهای به تاریخ 1816 حتی تا آنجا پیش میرود که شک و ناباوری خوانندگانش را مورد پذیرش اثر به عنوان ترجمه حدس میزند، و بدین وسیله اعلام میدارد که تا چه اندازه این صورتکها و نقابهای ادبی در آن زمان متداول بودهاند.
ترجمه در فاصله چند دهه، قالبهای بسیاری پیدا کرد: از ترجمه آزاد تا ترجمه محافظهکارانه، از تقلید تا تالیف به دروغ ترجمه عنوان شده. ترجمه مجدد متونی که بین انگلستان و فرانسه ردوبدل میشدند مطمئنا یکی از جالبترین پدیدههای این فرایند است. برای مثال، de Holdheim ou la vieille tour du chateau و Alexina (1813) اثر مادام بریه سنت-لئون، که ابتدا به عنوان تقلیدی از اثر انگلیسی معرفی شده بود، در 1821 توسط خانمی به نام کمپیل و با عنوان “آواره نیمه شب” به انگلیسی ترجمه شد؛ سپس این ترجمه انگلیسی توسط دووال با عنوان Spectre dans les ruines Le و Altenberg Rosed به فرانسه برگردانده شد و، طرفه آن که، آن رادکلیف به عنوان نویسنده اثر معرفی شده بود! نمونه دیگر Vathek اثر کنت ویلیام بکفورد است که در 1786 بدون نام نویسنده منتشر شد، سپس هنلی آن را به انگلیسی برگرداند و پس از آن، مجددا به فرانسه ترجمه شد و در 1819 در پاریس منتشر گردید.
در نهایت بر اثر تنوع قالبها و کثرت تبادلات ادبی، رمان گوتیک رو به ضعف و سستی نهاد و سیر قهقرایی پیمود. آثاری که در آغاز توجه خوانندگان را به خود جلب میکردند به صورت قالبی و خستهکننده درآمدند. تشویق و تحسین بیحد و حصر رمان گوتیک جای خود را به بیاعتباری، هجویه و طرد رمان گوتیک داد. برای مثال، بودلر بر کیفیت سست ترجمههای “ملموث سرگردان” اثر ماتورین در 1821 خرده گرفت و سخت از آنها عیبجویی کرد.
آیا اشتباه از مترجمان بود؟ صنعت نشر آن زمان، که بیش از پیش تحت فشار مسائل و اقتصادی بود، نقش عمدهای در به وجود آمدن چنین شرایطی داشت. آنطور که از آثار آغازین بالزاک طی سالهای 1821 تا 1826 برمیآید، ادبیات رفتهرفته به صنعت بدل میشد و هدفش تولید انبوه بود. اما، افزایش ترجمههای ناهمگون و به لحاظ کیفی نابرابر صرفا اثرات منفی بر تولید رمان فرانسه نداشته است. گرچه نتیجه کار در کوتاه مدت انتشار کتابهای متوسط بود، اما در درازمدت مسایل بهطور کامل فرق کردند. با تولید انبوه ادبیات گنجینهای غنی از موقعیتها، طرحهای داستانی و زمینههای جدید به وجود آمد که قوه تخیل خوانندگان جوانی چون تئوفیل گوتیه و ویکتور هوگو را برانگیخت و آنها را به تحرک واداشت. رمان گوتیک منبع الهام رماننویسان آینده شد. زیباییشناسی هراس، میراث به جای مانده از رمان گوتیک، در رمانتیسم فرانسوی نیز ادامه یافت.
نقش ترجمه را در انتقال عنصر هراس از رمان گوتیک به رمانتیسم فرانسوی به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت. ترجمه، بر اثر تماسهای مکرر و روزافزون فرهنگهای انگلیسی و فرانسوی، پندارها و انگارههای تازهای را فرا روی خوانندگان قرار داد و به تکامل ادبیات کمک کرد.
بخش ادبیات تبیان
منبع: مد و مه- ژان دلیسل-جودیت وودزورث/ ترجمه: خیام فولادی تالاری