مثنوی عاشقان
مثنوی عاشقان
بیا عاشقی را رعایت كنیم
ز یاران عاشق حكایت كنیم
از آن ها كه خونین سفر كرده اند
سفر بر مدار خطر كرده اند
از آن ها كه خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود
عزای كهنسال را عید كرد
شب تیره را غرق خورشید كرد
حكایت كنیم از تباری شگفت
كه كوبید درهم، حصاری شگفت
از آن ها كه پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان
كه از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی كه بی پا و سر می كنند
چنین نغمه عشق سر می كنند:
«هلا منكر جان و جانان ما
بزن زخم انكار بر جان ما
اگر دشنه آذین كنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، این مرهم عاشق است
كه بی زخم مردن غم عاشق است
بیار آتش كینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم كنیم
به رسم شهیدان تكلم كنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله هایی كه در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می كشند
تن از خاك تا لامكان می كشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سكوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت كنیم
كه آلاله ها را حمایت كنیم
حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
زنده یاد سید حسن حسینی
لینک: