هابیل و قابیل
هابیل و قابیل
نقش ها:
1-حضرت آدم (ع)
2-حضرت حوا (س)
3-هابیل (ع)
4- قابیل
5-جبرئیل (ع)
6-هاتف
7-شیطان
آدم (علیه السلام)
زبان به حمد تو بگشایم ای رحیم غفور | |
ضیاء بخش سماوات و ارض، مطلق نور | |
ز خاک و آب به آدم وجود بخشیدی | |
شدم خلیفه تو در زمین به حکم ضرور | |
به باغ خلد مرا از کرم مکان دادی | |
ولی زکینه ی شیطان شدم ز جنت دور | |
پس از هبوط ز فرط ندامت و حرمان | |
ز آه و گریه و زاری دگر شدم رنجور |
حوّا (علیه السلام)
ایا انیس دل تائبان بی یاور | |
کریم بنده نواز ای خدا جنّ و بشر | |
شرار حیله ی شیطان بجان من افتاد | |
بسوخت خرمن امید و بخت من یکسر | |
غریب وسوسه هایش مرا بدام افکند | |
ز آستان تو هستم خجل هم از همسر | |
از آن زمان که شدم دور از بهشت برین | |
نشسته ام ز ندامت میان خاکستر |
آدم (علیه السلام)
الهی شکر نعمت چون نمایم | |
که بخشیدی تو از رحمت خطایم | |
به سیصد سال کردم گریه یا رب | |
شدم زان گریه بر بکا ملقب | |
فراق جنت و دوری ز حوا | |
غم و درد پشیمانی به یک جا |
حوا (علیه السلام)
چرا ای آدم از غم در فعانی | |
ز بحر دیده هر دم درفشانی | |
خداوند از کرم جرم تو بخشید | |
ز هر سو کوکب بختت درخشید | |
دگر این گریه و زاریت از چیست | |
چرا خون دلت از دیده جاری است |
آدم (علیه السلام)
بدان حوا به شکر نعمت دوست | |
روان سیلاب اشکم بر گل روست | |
تمرد کردم از فرمان یزدان | |
ولی او در عوض فرموده احسان | |
مرا بر پنج تن از لطف بخشید | |
دوباره کوکب بختم درخشید |
حوا (علیه السلام)
بلی ای آدم از الطاف ایزد | |
نموده مهر من مهر محمد (صلی الله علیه واله وسلم) | |
دگر مهر علی (علیه السلام) بودست و زهرا(س) | |
دگر حب حسین (علیه السلام) و هم حسن (علیه السلام) را | |
بیاد آور فرستادی به کرات | |
بنام پنج تن از شوق صلوات |
آدم (علیه السلام)
بلی دارم بیاد البته حوا | |
بحکم ایزد باری تعالی | |
تو را چون از برایم بست کابین | |
ز راه لطف مهرت کرد تعیین | |
بنام پنج تن نازل شد آیات | |
که بفرستم به جای مهر صلوات |
حوا (علیه السلام)
بگو آدم که اندر عرصه خاک | |
چو عمر ما هم بگذشت چالاک | |
که باشد بعد تو وارث به دنیا | |
نشان و نام او با من بفرما |
آدم (علیه السلام)
روم چون زین سرا با آه و شیون | |
بدان هابیل باشد وارث من | |
بر او علم نبوت را سپارم | |
امامت باشد از پروردگارم |
حوا (علیه السلام)
ز لطف کرد گارم شاد گشتم | |
دگر از رنج و غم آزاد گشتم | |
یقین دارم که هابیل از کرامت | |
بود لایق به انوار نبوت |
هابیل
سلام من به تو ای آدم صفی اله | |
امیر و هادی نوع بشر نبی اله | |
ز جود و بخشش پروردگار شادانم | |
که داده کثرت بی حد به گوسفندانم |
آدم (علیه السلام)
علیک من بتو ای نور دیده ام هابیل | |
بکن تو شکر بدرگاه کردگار جلیل | |
که شکر حق کند افزون همیشه نعمت تو | |
قبول درگه او می شود عبادت تو |
قابیل
این چه وضع زراعت و کشت است | |
دشت و صحرا به چشم من زشت است | |
هر چه گندم بخاک افشاندم | |
آب بر این زمین همی راندم | |
حاصل من نبود غیر قلیل | |
بی اثر گشت زحمت قابیل | |
این همه ریختم عرق و زجبین | |
حاصل زحتم شدست همین | |
همه ی تقصیرها بود ز خدا | |
که فراوانی ام نکرده عطا | |
می روم بهر شکوه نزد پدر | |
خسته گشتم زکار خود دیگر |
آدم (علیه السلام)
باز می آید ز ره قابیل و دارد قال و قیل | |
می زند از خشم بر دیوار و در پیوسته بیل | |
از چه ای قابیل داخل گشته ای با خلق زشت | |
هان تو را بر سر چه آمد در زمین و کار و کشت |
قابیل
ای پدر از بعد سال زحمت و کار زیاد | |
حاصل کارم همه شد پوچ و یکسر شد بباد | |
خوشه های گندم و جو خالی و بی دانه شد | |
خانه ی امید من فصل درو دیوانه شد | |
هر بلایی را که در عالم خدایت آفرید | |
بر سر من گشت نازل با غم و رنج شدید |
آدم (علیه السلام)
ای پسر در نعمت و رنج و بلا | |
شکر می یابد بدرگاه خدا | |
(شکر نعمت نعممت افزون کند | |
کفر نعمت از کفت بیرون کند) | |
رو بدرگاه خدا بنما سجود | |
تا خدا بخشد عطا بر تو ز جود | |
هم تو ای هابیل از راه نیاز | |
پیشه کن هر صبح و ظهر و شب نماز |
هابیل
خوش بود در نزد من ازو نیاز | |
جلوه های حق ببینم در نماز | |
با نماز و طاعت و ذکر و دعا | |
می کنم آئینه ی دل با صفا |
(هابیل مشغول نماز می شود)
قابیل
این چه پاسخ بود کآدم گفته باز | |
از پی نعمت بخوانم من نماز | |
از زمین و کشت خود دارم گله | |
می دهد فرمان بخوانم نافله | |
می روم اندر رکوع و هی سجود | |
تا خدا بر من دهد نعمت ز جود | |
من چسازم با چنین حال خراب | |
پس نمازم را بخوانم با شتاب | |
یک قیام و یک رکوع و یک سجود | |
یک صعود و یک نزول و یک فرود | |
بیل بردارم روم من سوی دشت | |
چون که کشت گندم من دیرگشت |
(میدود و به سوی صحرا می رود)
هابیل (نماز را به پایان می برد)
ای سزوار شکر و حمد سپاس | |
ملک الناس یا اله الناس | |
کن قبول از کرم مناجاتم | |
هم بر آور ز لطف حاجاتم | |
روح من چون جدا شود ز بدن | |
در بهشتش ده از کرم مسکن | |
دارم امید تا کنم دیدار | |
با محمد (صلی الله علیه واله وسلم وآله الاطهار) |
(هابیل نزد گوسفندانش می رود)
قابیل
زمین را می زنم بار دگر شخم | |
بپاشم از گذشته بیشتر تخم | |
دهم امسال من آبش فراوان | |
بسی گندم بروید باب دندان | |
نماز و شکر نعمت حرف مفت است | |
پدر از بهر من افسانه گفت [ه] است | |
نه می خوانم دعا و نه نمازی | |
نه بر این کارها دارم نیازی | |
نمازم آبیاری هست و با بیل | |
نماز و ذکر ارزانی به هابیل |
هابیل
خداوندا کریما کرد گارا | |
توئی معبود من پروردگارا | |
بده برکت به جمع گوسفندان | |
بکن از لطف خود نازل تو باران | |
که سبز و با صفا گردد مراتع | |
که بهر گوسفندان است نافع |
(باران می بارد)
قابیل
چه بی موقع کنون باریده باران | |
که شخم من همه گل گشت یاران | |
خدایا من نه می خوانم نمازی | |
نه دارم من به بارانت نیازی | |
زمین و شخم من را گل نمودی | |
چرا این کشت بی حاصل نمودی |
هابیل
رسد باران حق الحمدالله | |
به هنگام شفق الحمدالله | |
خدایا قدر این نعمت بدانم | |
نماز شکر تو امشب بخوانم | |
به پاس رحمت بی انتهایت | |
ندارم کار دیگر جز ثنایت |
ادامه دارد...
بخش ادبیات تبیان
منبع: اقالیم قلم (ویژهی شماره 50 و 51)