زن من_شوهرمن
زن من _شوهر من
ازدواج نوعي قرارداد براي يگانگي زيستي – رواني و اجتماعي طرفين است. در ازدواج هر يك از همسران، ديگري را زن من يا شوهر من مينامد يا ميگويد من زن او هستم يا شوهر او هستم، يعني نوعي تملك عاطفي و رواني در ازدواج وجود دارد كه لازمه آن است و در نتيجه آن را از روابط ديگر نظير دوستي، عشق و محبت متمايز ميكند. رابطه زناشويي پيوندي است عاطفي ليكن در زمينه دين، قانون و عرف قابل تعريف است.
پايداري ازدواج وابسته به تداوم اجزاي آن است، خدشه در هر يك از اين اجزا سبب سست شدن و احياناً گسيختگي پيوند زناشويي ميشود.
حتي اگر ازدواج بر مبناي عشق هم صورت نگرفته باشد اما انتظار ميرود با توجه به هماهنگي اوليهاي كه موجب ازدواج شده است نوعي دوستي و مودت و انس و الفت بين زن و شوهر پس از ازدواج پديد آيد كه آنان را به يكديگر بيشتر متعهد ميكند.
بيتوجهي به تعهدات گوناگوني كه ازدواج ايجاد ميكند، از جمله تعهد عاطفي و اخلاقي و شرعي و عرفي كه بيوفايي به همسر در همه اين زمينهها قابل تعريف است، موجب سرخوردگي و احساس شكست در ديگري ميشود.
حتي اگر ازدواج بر مبناي عشق هم صورت نگرفته باشد اما انتظار ميرود با توجه به هماهنگي اوليهاي كه موجب ازدواج شده است نوعي دوستي و مودت و انس و الفت بين زن و شوهر پس از ازدواج پديد آيد كه آنان را به يكديگر بيشتر متعهد ميكند.
زن يا شوهري كه مورد بيوفايي قرار گرفته است، در آن واحد احساسات گوناگوني پيدا ميكند كه همه آنها ناخوشايند است. او احساس خشم ميكند، احساس ميكند طرد شده است و اين طرد شدن به معني بيارزشي است، بنابراين احساسي را كه فكر ميكند شريك زندگي به او دارد در خود درونسازي ميكند يعني شخصاً هم خود را بيارزش ميپندارد.
از آنجا كه خشم نسبت به همسر كه منبع محبت و اعتماد براي او بوده است هنوز هم براي او ناپذيرفتني است، به علت اين خشم خود را مقصر و گناهكار هم ميبيند. مجموعه اين احساسات به شكل نوع ويژهاي از افسردگي كه بيشتر مانند سوگواري براي فقدان چيزي با ارزش است ، در ميآيد. آن چيز با ارزش، احساس دوستي و اعتماد بود كه ديگر از سوي وي نسبت به شريك خطا كار وجود ندارد. اكنون اگر هم او زندگي زناشويي را ادامه دهد به صورت طلاق عاطفي است.
اگر هم رابطه زيستي و اجتماعي هنوز هم بين آنان حفظ شود اما بهترين جزء ازدواج كه رابطه عاطفي باشد از دست رفته است. اين عشق و عاطفه كه چون سپري ازدواج را در برابر دشواريها و ناملايمات حفظ ميكرد اكنون وجود ندارد بنابراين از اين پس هر دشواري و مانع جزيي، تداوم مييابد، روي هم جمع ميشود و ديواري بين زن و مرد ايجاد ميكند كه بر رابطه زيستي و اجتماعي آنان هم اثر گذارد و زن و شوهر را از ديگر جهات هم جدا ميكند.
زن و شوهري كه به ياري اعتماد و دوستي هم نيرو ميگرفتند و مشكلات زندگي را به هيج ميانگاشتند، از اين پس همه نيروي خود را بايد صرف حل تعارضهاي زناشويي كنند. ديگر نيرويي براي آنان نميماند. خسته و افسرده و دلتنگ ميشوند. شريك بيوفا افسرده و نادم است و ميكوشد آب رفته را به جوي باز آرد اما به گفته انوري:
گيرم كه آب رفته به جوي باز آيد
ماهي مرده را چه سود كند
ريشه بسياري از طلاقها، بيوفايي شريك زندگي است و اين خطايي است كه نه از سوي زن و نه از سوي مرد بخشوده نميشود هر چند بكوشند چنين كنند. تنها راه، پيشگيري است.
بخش خانواده ايراني تبيان
منبع : ايران
مقالات مرتبط :