مدافع حريم ولايت

سالها با دل و جان و عشق سرشار به معلمي، خدمات شايسته‌اي را در حوزه تعليم و تربيت از خود بر جاي گذاشت و حاصل اين حضور چشمگير، تربيت شاگرداني ممتاز و انسانهايي برجسته در عرصه علم و سياست بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مدافع حريم ولايت

شجاع بود و غيور. مهربان و دلسوز. لحظه‌اي آرام نمي‌گرفت. از سراسر عمر خود براي اعتلاي كلمه حق و حقيقت و خدمت به مردم بهره برد.

صحبت از شخصيت والايي است كه نه به عنوان پدر، كه به عنوان يك مرشد و مربّي، حق حيات به گردن اين كمترين داشت.

سخن از مبلغ و مدافع حريم ولايت؛ مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمد شريف مهدوي شاهرودي است.


همو كه سينه‌اش مالامال از محبّت به خاندان رسالت بود. گويي خود را وقف اين شجره طيبه نموده بود.

در اين مقال به گوشه‌اي از وجود عميق و دريا گونه‌اش خواهم پرداخت تا خوانندگان محترم را با اين ولي خدا و خادم خلق آشنا كنم و نمي‌از يم حقوق بي‌ا نتهاي او را ادا نمايم.

مرحوم حجة الاسلام مهدوي شاهرودي در سال 1325 شمسي در شاهرود، مهد علم و عمل و خطه عالمان بزرگ ديده به جهان گشود.

وي را پدري بود والا و گرانسنگ كه او نيز از بيت علم و اجتهاد برخاسته بود.

مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالله مهدوي شاهرودي را مي‌گويم كه بينشي عميق و ضميري آگاه داشت. اين شخصيت ممتاز آن چنان نگاه ژرفي را دارا بود كه براي فرزند خود (مرحوم محمد شريف مهدوي) از اوان كودكي و در سن 7 سالگي معلم خصوصي زبان انگليسي اختيار كرد و هنگامي كه با بهت و تعجب فرزندش مواجه شد، به او گفت: "محمد شريف! بايد زبان انگليسي فرا بگيري تا بتواني پيام مكتب تشيع را به دنياي خارج برساني".

همزمان اين پدر آگاه و بصير، او را تشويق به حضور در جلسات ديني و مذهبي و تحصيل در حوزه علميه نمود. دوره نوجواني را در حالي آغاز كرد كه به توصيه پدر در مدرسه علميه مرحوم آية الله مجتهدي به تحصيل پرداخت.

همزمان با فراگيري دروس حوزوي، اقدام به يادگيري علوم روز نمود. در كنكور سراسري شركت كرد و توانست در رشته حقوق دانشگاه تهران با رتبه 3 پذيرفته شود و از خود كارنامه‌اي درخشان به جاي بگذارد. دروس حوزوي را تا مرحله خارج فقه و اصول پشت سر گذراند و به دست مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي به كسوت روحاني و اهل علم در آمد.

در همان سالهاي واپسين دهه چهل، در دبيرستانهاي مطرح شهر تهران به تدريس و تعليم همت گمارد. از مهمترين آن مدارس مي‌توان به مدرسه علوي و دبيرستان جعفري اشاره نمود.

كم كم با اعتماد و ارادتي كه توانست به خود جلب نمايد، اجازه سخنراني و تدريس عقايد اسلامي را در مسجد اهل سنت پيدا كرد. آنقدر در ميان آنها كه با او از نظر اعتقادي هم سنخ نبودند محبوبيت و مقبوليت پيدا كرد كه هرگاه او را در ميان خود و در جمع نمازگزاران مي‌ديدند، براي امامت نماز، او را به محراب دعوت مي‌نمودند

حكايت او با علوي و باني آن يعني علامه بزرگ حكايتي است بس شيرين و خواندني كه مجالي براي ورود به آن نيست.

سالها با دل و جان و عشق سرشار به معلمي، خدمات شايسته‌اي را در حوزه تعليم و تربيت از خود بر جاي گذاشت و حاصل اين حضور چشمگير، تربيت شاگرداني ممتاز و انسانهايي برجسته در عرصه علم و سياست بود.

جالب اينجاست كه مجلسي را با حضور پدرم شركت نمي‌كردم مگر آنكه 2 يا 3 نفر خود را از شاگردان سالهاي دور او معرفي مي‌نمودند.

هنگامي كه شاگردان ديروز خود را مي‌ديد، چنان شور و شعفي بدو دست مي‌داد كه گويي آنها را همچون فرزندان خود دوست دارد و بدانها عشق مي‌ورزد.

سالهاي تدريس رسمي او با نزديك شدن به پيروزي انقلاب اسلامي به پايان خود نزديك مي‌شد. حال او وظيفه خود را در سنگري ديگر كه گسترده‌تر از كلاس درس بود جستجو مي‌كرد.

به توصيه شهيدان بهشتي و مطهري و با حكم رهبر كبير انقلاب، نمايندگي امام (ره) را در استراليا و نيوزيلند به عهده گرفت و اين سفر و هجرت نقطه عطفي بود در زندگي نوراني او.

از همان آغازين روزهاي اقامت در كشور نيوزيلند، كمر همت بست و با حضور پُر صلابت خود، عرصه تبليغ معارف و مواريث ارزشمند مكتب اهل بيت را براي خود انتخاب نمود.

ابتدا به تنها مسجد شهر كه از آن اهل سنت بود راه يافت و به عنوان يك نمازگزار و روحاني شيعي در مجالس و نمازهاي آنان حضور مي‌يافت.

كم كم با اعتماد و ارادتي كه توانست به خود جلب نمايد، اجازه سخنراني و تدريس عقايد اسلامي را در مسجد اهل سنت پيدا كرد. آنقدر در ميان آنها كه با او از نظر اعتقادي هم سنخ نبودند محبوبيت و مقبوليت پيدا كرد كه هرگاه او را در ميان خود و در جمع نمازگزاران مي‌ديدند، براي امامت نماز، او را به محراب دعوت مي‌نمودند.

سالهاي حضور او در نيوزيلند، بركات فراواني در پي داشت. تعدادي كثير به دست او به آيين اسلام تشرف يافتند و عده‌اي هم با هدايت او به مذهب حقه تشيع در آمدند. يادم نمي‌رود كه دوست صميمي او يعني مرحوم سيد علوي كه اهل نيوزيلند بود و ابتدا سني مذهب بود، با گفتگوهاي مكرّر پدرم دچار تحير شد و نهايتاً روزي كه براي تفريح به منطقه‌اي رفته بودند، با ظرافتي خاص، اين انسان روشن ضمير را با مباني قويم مكتب اهل بيت آشناتر كرد و سرانجام اين جمله را از دوست خود يعني مرحوم سيد علوي شنيد كه: "آقاي مهدوي! چگونه بايد شيعه شوم؟ چه كاري انجام دهم؟" كه مرحوم پدرم به او شهادت بر ولايت را تلقين مي‌نمود و او از آن پس خود، مبلغي استوار و عاشقي دلداده نسبت به اهل بيت (ع) بود.

در سالهاي حضور طولاني در استراليا و نيوزيلند، سفرهاي فراواني را به اقصي نقاط جهان با هدف تبليغ و ترويج فرهنگ علوي پي گرفت.

در دانشگاههاي زيادي به ايراد سخن پرداخت، در همايش‌هاي بي‌شماري حاضر شد و از نعمت آشنايي به زبان انگليسي بيشترين و بهترين بهره را برد.

يادم هست كه در سالهاي نخستين دهه شصت، در دانشگاه سيدني، حقوق تطبيقي تدريس مي‌كرد و توانست تأثيرات مثبتي را در آشنايي دانشگاهيان با فرهنگ اسلامي و مباني حقوقي اسلام ايجاد نمايد.

مدت اقامت وي در آن ديار حدود شش سال به طول انجاميد و نهايتاً با يادگارهايي بي‌شمار، ايران را مقصد خود قرار داد.

در سال 1363 توسّط وزير خارجه وقت به وزارت امور خارجه دعوت شد تا با تجربياتي كه از مأموريت قبلي خود به دست آورده بود، اين بار از آنها در لباس سفارت استفاده نمايد.

به همين خاطر پس از رايزني‌هاي فراوان، ايشان به عنوان سفير جمهوري اسلامي ايران در كشور كنيا انتخاب شد. حضور او به عنوان يك ديپلمات ورزيده در لباس روحاني توجّه مجامع و محافل ديپلماتيك را به خود جلب كرد.

يك روحاني آن هم مسلّط به زبان انگليسي، با روابط عمومي بسيار قوي و داراي مهارت فراوان در جذب طرف مقابل او را در سنگر ديپلماسي متمايز و متفاوت‌تر از آن چه كه تصور مي‌شد نشان داد.

جالب اينجاست كه سمتهاي لوكس و عنوانهاي شغلي خاص او، هيچگاه او را از پرداختن به كارهاي يك روحاني باز نداشت.

همانطور كه او يك ديپلمات خبره و كارشناسي دقيق بود و از او براي برقراري روابط سياسي با كشورهاي مختلف استفاده مي‌شد، به همان ميزان در دورترين نقاط كشورهاي مختلف حضور مي‌يافت و پيام تشيع را به اهالي آن شهرها و روستاها ابلاغ مي‌كرد.

در سالهاي حضور ايشان در كنيا كه به حدود 6 سال مي‌رسيد، توانست در بين مسلمانان آن كشور (اعم از شيعه و سني) جايگاه بي‌بديلي را به دست آورد. فراموش نمي‌كنم در روزهاي پاياني مأموريت ايشان، گروهها، انجمنها، نهادها و سازمانهاي مختلف با چشماني اشكبار براي او مراسم توديع گرفتند و بسياري از آنها تا واپسين لحظات حيات ايشان، ارتباط خود را با آن شخصيت ممتاز حفظ نمودند.

آن مرحوم علاوه بر سمت سفارت جمهوري اسلامي، به عنوان نماينده دائم ايران در سازمان ملل (بخش محيط زيست) و سازمان بين‌المللي اسكان بشري به خدمت پرداخت و از همين رهگذر توانست با ارائه مقاله‌اي با موضوع محيط زيست، از دانشگاهي در كشور كلمبيا مدرك دكتراي افتخاري دريافت نمايد.

در مدت حضور ايشان در كشور كنيا، علاوه بر سخنراني‌هاي هفتگي كه در مسجد شيعيان آنجا برگزار مي‌شد، موضوعاتي همچون امامت، عصمت، وحي، اعجاز، شفاعت، توسل و ... مباحثي بود كه وي بدانها پرداخت و جمع كثيري از خرمن علم و دانش وي بهره بردند.

نكته جالب توجّه و خاصّي كه درباره ايشان بايد بيان كرد، توانايي و تسلط او در بيان مصائب خاندان پيامبر به زبان انگليسي بود. بسياري ايشان را اولين روضه خوان انگليسي زبان مي‌دانند.

هنگام خواندن روضه و بيان مصيبت سالار شهيدان، چنان مي‌گريست و مردم نيز مي‌گريستند كه كمتر كسي باور مي‌كرد كه يك روضه خوان بتواند در آن فرهنگ، اينگونه حال و هواي ماتم ايجاد كند.

همواره به ما كه فرزندانش بوديم توصيه مي‌كرد: در برابر حوايج مردم "نه" نگوييد و براي كارهايي كه به شما حواله داده مي‌شود، اهميت قايل باشيد. در مراسم ترحيم ايشان (با كمي مبالغه)، كسي به من تسليت نگفت مگر آنكه بابت يكي از خدماتي كه مرحوم پدرم براي او انجام داده بود تقدير و سپاسگزاري مي‌كرد

حضور ايشان بركات زيادي را براي جامعه اسلامي آن سامان و به خصوص شيعيان در پي داشت.

در آن ديار هم تعداد قابل توجّهي به مذهب حقّه تشيع تشرف يافتند و به وسيله او مسير هدايت را بازيافتند.

كمك در تأسيس مدرسه رسول اكرم كه يك مدرسه علوم ديني بود از آثار خدمات ايشان در كنيا بود. مناظره با علماي اهل سنت، گفتگوهاي سازنده با بزرگان كليسا و حضور در بين مسلمانان (اعم از شيعه و سني) از مهمترين خدمات او در كنيا بود. رفته رفته مأموريت ايشان در كنيا هم پايان يافت و آن كشور را به مقصد ايران ترك گفت.

مأموريت بعدي مرحوم آقاي مهدوي (ره) كشور آفريقاي جنوبي بود. كشوري كه تازه به استقلال رسيده بود و رژيم نژادپرستي در آن بر چيده شده بود.

فعاليت در آفريقاي جنوبي كار آساني نبود. تأسيس و بازگشائي سفارت پس از سالهاي طولاني، ارتباط با حكومت نوپاي آنجا و حضور پُر رنگ جامعه مسلمانان كه بعضاً روابط مستحكمي با حكومت‌هاي عربي و سلفي داشتند، كار را براي نمايندگي جمهوري اسلامي ايران، سخت و دشوار بود.

در آفريقاي جنوبي هم علاوه بر سفارت، فعاليت‌هاي فرهنگي و ديني را به طور جّدي پيگيري كرد. هر هفته به طور منظم، در يك شبكه راديويي كه متعلّق به مسلمانان غير شيعه بود، برنامه آموزش عقايد اسلامي را به صورت زنده و پخش مستقيم ارائه مي‌داد.

در اين برنامه، كه مخاطبان زيادي داشت، بحثهاي عقيدتي سنگين به شيوه‌اي روان و جذاب و به صورت مشاركتي ارائه مي‌شد. با ابتكار ايشان، كليسايي در آفريقاي جنوبي خريداري و به مسجد تبديل گشت.

پس از طي دوره مأموريت ايشان در آفريقاي جنوبي، با به جا گذاشتن خدمات و يادگارهايي ارزشمند، راهي ايران شد.

مدتي در وزارت امور خارجه به عنوان مدير كل امور مجلس به خدمت پرداخت و تا آنجا كه مي‌توانست در مدت حضور در ايران از مردم، گره گشايي كرد.

همواره به ما كه فرزندانش بوديم توصيه مي‌كرد: در برابر حوايج مردم "نه" نگوييد و براي كارهايي كه به شما حواله داده مي‌شود، اهميت قايل باشيد.

در مراسم ترحيم ايشان (با كمي مبالغه)، كسي به من تسليت نگفت مگر آنكه بابت يكي از خدماتي كه مرحوم پدرم براي او انجام داده بود تقدير و سپاسگزاري مي‌كرد.

اشخاصي را در تهيه خانه و كاشانه ياري رسانده بود. تعدادي را در امر ازدواج مورد حمايت قرار داده بود و به طور اجمال بايد گفت كه دستي دهنده، رويي گشاده، قلبي مهربان و زباني نرم و لطيف در برابر خلق خدا داشت. اين چهار ويژگي كه از نشانه‌هاي اهل بهشت است به تصريح و تصديق دوست و آشنا در وي به خوبي ديده مي‌شد.

يادم نمي‌رود تعدادي جوان كه قصد تشرف به عتبات عاليات را داشتند و مشكل منع خروج از كشور را داشتند و صرفاً با قيد وثيقه اجازه زيارت پيدا مي‌كردند با مراجعه به ايشان و درخواست كمك، مورد ضمانت وي قرار گرفتند و همگي توفيق زيارت پيدا نمودند.

خاطرات بسياري از خدمات ايشان در اذهان افراد مختلف وجود داشت و دارد كه اين مختصر مجالي براي باز گو كردن آن نيست.

دوره اقامت ايشان در تهران رو به پايان بود و با پيشنهاد وزير امور خارجه آن زمان، به سمت مسئول نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در جده منصوب شد.

اين مأموريت كه آخرين مأموريت پدرم به حساب مي‌آمد، قدر و ارزش ديگري براي او داشت.

چون در اين مأموريت توفيق خدمتگزاري به حجاج بيت الله الحرام و زائرين حرم نبوي را يافته بود.

اگر بگويم شب و روز خود را وقف ضيوف الرحمن نموده بود، اغراق نكرده ام. آنچنان با تمام وجود در خدمت حاجيان و عمره گزاران قرار داشت كه خاطره‌اي زرين در ذهن همه آنان به جاي گذاشته است. هرگاه مي‌شنيد كه يك هموطن به هر دليل در زندانهاي سعودي به هر دليل گرفتار و محبوس شده است، تا لحظه آزادي آنان از تب و تاب نمي‌افتاد و براي رهايي آنان از هيچ اقدامي فرو گذار نمي‌كرد. يادم مي‌آيد در موسم حج سال 1384 كه توفيق همراهي ايشان را داشتم و كار شبانه روزي او، من كه فرزندش بودم را متحير كرده بود، خبر دادند كه يكي از مبلغّين بعثه مقام رهبري در بقيع دستگير و در بازداشت به سر مي‌برد. به محض شنيدن خبر، تماسهاي خود را آغاز و يكي دو ساعت بعد جهت پيگيري آزادي آن مبلغِ با اخلاص، با مسؤول مربوطه تماس گرفت.

زماني كه با پاسخهاي مبهم مسؤول ذي ربط مواجه شد و شنيد كه: "اقداماتي شده بايد ببينم چه اتفاقي مي‌افتد؟" فريادي بلند كشيد و خطاب به او گفت: اگر تا يك ساعت ديگر او را خلاص كرديد كه هيچ وگرنه.... !! و همه مي‌دانيم و مي‌دانند كه منظور من از ... چيست !

بد نيست به دو خاطره شيرين كه خود ايشان برايم نقل مي‌كرد بپردازم:

"در فروردين سال 83 كه موسم عمره نبود، تعدادي از ايرانيان به شكل شخصي براي به جا آوردن اعمال عمره به مكه مشرف شده بودند. در اين جمع تعدادي از پزشكان نيز حضور داشتند.

يكي از اين پزشكان با من تماس گرفت و همان ابتدا گفت كه شارژ تلفن همراهش رو به اتمام است. سپس مشكل خود را بيان كرد. گويا در بجا آوردن اعمال دچار اشتباهي شده بود و از من راهنمايي مي‌خواست. هنوز سئوالش تمام نشده بود كه تلفن قطع شد.حدود يك ساعت منتظر شدم ولي تماس نگرفت. از بيان مسئله فهميدم كه اعمال اين برادر عزيز خالي از ايراد نيست.

ترجمه و نظارت بر ترجمه آثار فراواني از جمله: منتخب ميزان الحكمه، حكمت نامه كودك و سياست نامه امام علي(ع) را در كارنامه خود ثبت و ضبط كرد

براساس وظيفه شرعي كه ما روحانيون داريم بايد اينگونه مسائل را جزو اصلي‌ترين وظايف خود بدانيم. نگران شدم و راه چاره را در اين ديدم كه شخصا به مكه بروم. در بين راه همكاري به من گفت كه پيدا كردن اين افراد بي‌نام و نشان محال است. ولي من در دل از سويي نگران بودم و از سوي ديگر اميدوار. به مكه رسيديم و مستقيم به مسجدالحرام رفتيم.

در بين طواف كنندگان يك خانم ايراني را ديديم و از وي پرسيديم فردي با اين نام و نشان را مي‌شناسيد يا نه؟ جواب داد ايشان همراه ما هستند. بلافاصله تماس گرفتيم و اين عزيز به مسجدالحرام آمد و مسئله را توضيح دادم و خوشبختانه مشكل حل شد.

اين فرد و همراهان وي باور نمي‌كردند كه من از جده تنها بخاطر پاسخگويي به مسئله شرعي به مكه آمده باشم و تا مدتها در حيرت اين مسئله مانده بودند."

پس از پايان مأموريت ايشان در جدّه، با پيشنهادي كه از جانب نماينده ولي فقيه و سرپرست حجاج دريافت نمود به عنوان معاون بين الملل بعثه مقام معظم رهبري و همچنين معاون بين الملل آستان حضرت عبدالعظيم (ع) منصوب شد كه تا واپسين روزهاي عمر پُر بركتش افتخار خدمتگزاري آن آستان رفيع را به همراه داشت. خدمات علمي و فرهنگي زيادي در اين سالهاي پاياني عمرشان از خود بر جاي گذاشتند.

ترجمه و نظارت بر ترجمه آثار فراواني از جمله: منتخب ميزان الحكمه، حكمت نامه كودك و سياست نامه امام علي(ع) را در كارنامه خود ثبت و ضبط كرد.

با وجود بيماري طاقت فرسايي كه با آن روبرو بود،‌ لحظه‌اي آرام نگرفت و شبانه روز به خدمات فرهنگي و ماندگار خود پرداخت.

باري؛ نهايتاً اين وجود نوراني و اين عالم وارسته در صبح روز پنج شنبه هشتم ارديبهشت ماه 1390 پس از طي يک دوره بيماري سخت، دعوت حق را لبيك گفت و در جوار رحمت حق آرميد.

روحش شاد و يادش گرامي باد.

عليرضا مهدوي

گروه دين تبيان

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه : در محضر علامه طباطبايي
آخرین مطالب سایت