شعر، سنگ صبور من است

مهدی مظفری ساوجی: شعر سنگ صبور من است. همیشه سر بزنگاه های دردناک روحی به دادم رسیده و سبکم کرده. مثل نسیمی که به پری بوزد. یا به قاصدکی. اگر خبری برای خودم نیاورده یا نداشته برای دیگران داشته یا آورده.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر، سنگ صبور من است


 مهدي مظفري ساوجي: شعر سنگ صبور من است. هميشه سر بزنگاه هاي دردناک روحي به دادم رسيده و سبکم کرده. مثل نسيمي که به پري بوزد. يا به قاصدکي. اگر خبري براي خودم نياورده يا نداشته براي ديگران داشته يا آورده

.


در دهه ي هشتاد چندين کتاب پژوهشي مهم از مهدي مظفري ساوجي منتشر شده. دو سه کتاب در حوزه ي غزل از جمله «شهد اما شوکران» که بررسي غزل فارسي از ابتدا تا امروز است به اضافه ي آنتولوژي غزل اجتماعي معاصر از عهد مشروطه تا دهه ي هفتاد در 900 صفحه. يا «همه ي آينه ها» که بررسي شعر عاشورايي عرب و عجم از ابتدا تا امروز است به اضافه ي آنتولوژي غزل هاي عاشورايي شاعران امروز. کتاب هايي نيز درباره ي شخصيت هاي شناخته شده ي فرهنگي از جمله شاملو، نجف دريابندري، اکبر رادي، مسعود کيميايي و... از شما منتشر شده. و در جواب اين که چرا اين قدر سراغ رشته هاي هنري مختلف رفته است مي گويد:

-همه ي اينها براي من کلاس خصوصي در بالاترين سطح بوده. مي خواستم چيزهايي را ياد بگيرم، به همين دليل ديدم بد نيست براي خودم و البته براي ديگران و از ما بهتراني که ادبيات و هنر براي شان مهم است يک چيزهايي به يادگار بگذارم. البته شايد کارهايي که من کرده ام براي بعضي ها خوشايند نباشد.

همراه با مهدي مظفري ساوجي در عالم شعر:

از ميان کتاب هايي که منتشر کرده ام دو کتاب شعر آخرم  «رنگ ها و سايه ها» و «سايه ام را بر ديوار جا گذاشته ام»را بيشتر مي پسندم. براي اينکه به شعرم عمق و غناي بيشتري ببخشم. شعر سنگ صبور من است. هميشه سر بزنگاه هاي دردناک روحي به دادم رسيده و سبکم کرده. مثل نسيمي که به پري بوزد. يا به قاصدکي. اگر خبري براي خودم نياورده يا نداشته براي ديگران داشته يا آورده.

من کارم را با شعر آغاز کردم و هميشه شعر در صدر همه ي کارهايي بوده که انجام داده ام. هر کاري کرده ام به خاطر شعر بوده. اگر سراغ نقد شعر رفته ام، اگر مقاله هاي پژوهشي نوشته ام، اگر سراغ تئاتر يا سينما رفته ام به خاطر شعر بوده. براي اينکه به شعرم وسعت ديد بيشتري بدهم.

شعر در واقع در يک حالت بي خويشتني خودش را به شاعر نشان مي دهد. يعني شاعر هيچ تسلطي به آن ندارد. شعر از جنس تصرف و تجاوز است. نه در زمان مشخصي مي آيد و نه محل قرارش را از قبل معلوم مي کند.

من کارم را با شعر آغاز کردم و هميشه شعر در صدر همه ي کارهايي بوده که انجام داده ام. هر کاري کرده ام به خاطر شعر بوده. اگر سراغ نقد شعر رفته ام، اگر مقاله هاي پژوهشي نوشته ام، اگر سراغ تئاتر يا سينما رفته ام به خاطر شعر بوده.

شعر رابطه ي مستقيم و ملموس با زندگي مردم ندارد، چون آن وقت ديگر شعر نمي شود. شعر در هيچ شرايطي صراحت را برنمي تابد. يعني اگر حرفي هم دارد آن را به شکل غير مستقيم و به اصطلاح استعاري و نمادين بيان مي کند. و درست از همين جاست که ما به تأويل پذيري مي رسيم. و از همين جاست که زمان و مکان قابليت دگرديسي و صيرورت پيدا مي کنند.

من به تجربه در شعر خيلي اعتقاد دارم. شعري که ردي از تجربه در آن نباشد شعر نيست. تکرار حرف ها و دردهاي ديگران است. به همين دليل شعر من مستند است. مثل يک فيلم مستند.

در شعر همه چيز در خدمت زبان است. بديهي است که شعر اتفاقي است که در زبان مي افتد. البته شعر امروز به لحاظ تجربي، با توفيق بيشتري همراه بوده. يعني به نسبت گذشته نقش تجربه بسيار پر رنگ تر شده. به همين دليل است که بعد از نيما فرم هاي بسياري به وسيله ي شاعران پيشنهاد شده. اينکه چه قدر اين فرم ها موفق بوده اند بحث ديگري است. حتي در غزل که يک قالب سنتي است امروز نوآوري هايي صورت گرفته که اتفاقاً در مواردي موفق بوده. گاهي نيز هنرهاي ديگر به ياري شعر آمده اند.

زبان کلاسيک در شعر

به نظر من زبان کلاسيک در بالاترين سطح تجربه شده است و به اوج رسيده و ديگر شعر گفتن با همان زبان کار چندان درستي نيست. اين را حتماً شاعران قديم فارسي هم مي دانستند. البته صرف نظر از شاعران دوره ي بازگشت که در هر صورت منحط به حساب مي آيند. شما اگر زبان شعر حافظ را مثلاً با زبان غزل هاي خاقاني يا سنايي مقايسه کنيد متوجه اين تغيير و تحول مي شويد. زبان موجودي زنده است. زاد و ولد مي کند. مي ميرد. مگر شما امروز در خانه ي خود به جاي استکان و ليوان و بشقاب و چنگال مي گوييد جام و پيمانه و باده. اتفاقاً امروز سرعت رشد و دگرگوني زبان خيلي بيشتر شده. کافي است واژگان و اصطلاحاتي که مردم امروز به کار مي برند با ده پانزده سال پيش مقايسه کنيد. طبيعتاً شعر نيز نمي تواند در مقابل اين تغيير و تحولات سکوت کند و ساکن بماند.

چرا قالب سپيد

شعر ما در سير طبيعي خود به نيما رسيد و در ادامه به شعر سپيد. به نظرم شعر سپيد قالب شعر امروز است. يعني حرف ها و دردهاي امروز را خيلي خوب نشان مي دهد. زمانه ي ما زمانه ي موزوني نيست. همه چيز در بي وزني اتفاق مي افتد. زندگي ماشيني شده. حتي ديگر نيازي نيست که شما براي پرداخت قبض هاي آب و برق و گاز و تلفن به بانک برويد. کافي است يک موبايل يا تلفن دم دستتان باشد. ماشين ها دارند رفته رفته اتوماتيک مي شوند. يعني زير پاي شما فقط گاز و ترمز است. بشر امروز جلو تلويزيون لم مي دهد و با کنترل کانال ها را بالا و پايين مي کند. فست فود مي خورد. چاقي روز به روز افزايش مي يابد. خب اين چاقي فقط چاقي جسماني نيست. حتماً ذهن و روان هم اضافه وزن پيدا مي کنند. حتما افسردگي زياد مي شود. حتما بشر امروز ديگر حوصله ي حل معادله هاي دومجهولي را ندارد.

فرآوري: مهسا رضايي

بخش ادبيات تبيان


منبع: لوح

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت