به خودت کلک نزن
به خودت کلک نزن
زلال بودن اولياءالله
خدا رحمت كند، یکی از شاگردان آیت الله بهاء الدینی فرمودند: طلبه هاي ايلام گفته بودند ما در قم يك استادي به نام آيت الله بهاء الديني داريم. بنده خدايي که کارش چوپاني وكشاورز بود. اسم آقاي بهاءالديني را شنيده بود. از راه دور حركت كرد. به زيارت حضرت معصومه عليها سلاممشرف شد. بعدش آدرس خانه آيت الله بهاءالديني را آنقدر از اين و آن پرسيد تا پيدايش كرد. ديدن آيت الله بهاءالديني آمد. مرحوم آيت الله بهاءالديني فرمودند: اين آدم به قدري زلال و صاف بود که من هرچه به باطن اين آقا نگاه كردم غير از صفا، غير از پاكي، غير از صداقت و زلالي هيچ چيز ديگري نديدم. فرمود: شايد نيم ساعت پيش ما نشست و تمام خستگي ها را از تن من در كرد.
بچه اي كه خدا خلق كرده آئينه است، صاف است، زلال است، بي غل و غش است. بياييد اين زنگارهايي كه با گناه، با معصيت، با به هم ور كردند، كلك زدن روي دلمان نشسته اينها را پاك كنيم، تميز كنيم. اين چند رنگي ها و حقه ها اعصاب آدم را خرد مي كند. راحتي و آسايش و خواب و سلامت روح و جسم آدم را مي گيرد. و الا اگر كسي صاف و زلال باشد همه چيزش درست است. راستي و پاكي شمشير خداست. هر كجا كه برود مي برد و مي رود. به قول مرحوم آقاي بهاءالديني فرمودند: چيزي بالاتر از صدق و راستي نيست. آدم صادق و راست بر همه دنيا غالب است. همه شكست مي خورند و اين پيروز است. آدم صادق حيله نمي خواهد بكند، كلك نمي زند. اما کسي که بخواهد كلك و دروغ بگويد مي دانيد چقدر به ذهنش به خودش بايد فشار مي آورد؟ دروغ دومي، سومي، كه دروغ اولي را خراب نكند. لو نرود.
ارزش عمل
آقاي راشد يزدي يك مثال قشنگي مي زد. مي گفت يك كاسبي به يك روحاني رسيد. به روحاني گفت آقا مي شود بيايي منزل ما؟ گفت چكار داري؟ گفت يك كار و اجبي دارم. گفت خوب بگو چكار داري من خاطرم جمع شود. گفت راستش پسر جوانم نماز نمي خواند. شما بيا در خانه نصيحتش كن كه نماز بخواند. اين آقاي روحاني به اين بابا مي گويد: خوب تو كه پدرش هستي، خوب خودت بگو. مي گويد حاج آقا اگر من بگويم مي گويد خودت چرا نمي خواني؟!! خيلي جالب است. پدر نماز نمي خوانده، رويش نمي شده به پسرش بگويد نماز بخوان! خيلي از ما کارهاي زشتي را انجام مي دهيم ولي بچه هايمان را از آنا کار نهي مي کنيم. و کارهايي که خير است خودمان انجام نمي دهيم ولي بچه هايمان امر مي کنيم که آن کار را انجام بدهد. ذكريا بن آدم قمي، يك شيعه مخلص بود. به ديدن امام هشتمعليه السلامرفت. حضرت از اول شب تا اذان صبح، همه كارهايش را تعطيل كرد و تا صبح نشست با او صحبت كرد.
حکایتی از امام رضا
دل ها را از همين جا به حرم آقا علي بن موسي الرضاسلام الله عليهببريم. ما همه زير سايه اين آقا هستيم. زيارت آقا ثواب هفتاد هزار حج قبول شده را دارد. خود حضرت فرمودند: در سه جاي خطرناک قيامت من مي آيم دست زائرم را مي گيرم. «أَخَذْتُهُ بِيَدِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ»[5]مي فرمايد: دست زائرم را مي گيرم و به بهشت مي بروم. رضا يعني کسي که همه راضي مي کند. تو صلوات حضرت هم داريم: خدايا تو از او راضي بودي و او از تو راضي بود. و هم به وسيله او مردم را هم راضي مي کني.
يک تاجر بلژيکي بود. اين تاجر مسيحي بود. با ايران داد و ستد داشت. دوست داشت شهر هاي ايران را هم ديدن کند. به مشهد مي برندش. اين آقا را به صحن و حرم مي برند. خيلي برايش تعجب آور بود. مترجم هم برايش توضيح مي داد. وقتي به پنجره فولاد مي رسند، مي بيند يک عده طناب بستند و پارچه بستند. مي پرسد اين ها چه کار مي کنند؟ مي گويد: اين ها مرض لاعلاج دارند. در مانده اند. مي آيند پناهنده مي شوند.
شب به مترجمش مي گويد: من امشب کار واجبي دارم، نمي آيم. شما برو استراحت بکن. مي آيد يک طنابي به پنجره فولاد و به گردنش مي بندد، تا صبح با آقا درد دل مي کند. صبح هوا روشن مي شود به هتل مي آيد. وارد هتل مي شود، دفتر دار مي پرسد آقا کجايي چندين با خانمت زنگ زده، شما نيستي. گفته فوري با من تماس بگيردي، کار واجب دارم. زنگ مي زند خانمش گوشي را بر مي دارد، گريه مي کند. خانم چرا گريه مي کني؟ مي گويد: ديشب شما کجا بودي؟ مي گويد: چطور شده؟ مي گويد: بچه فلج ما از سحر بلند شده دارد با پاي خودش راه مي رود. يک کلمه اي هم مي گويد. مي گويد: رضا رضا. مي گويم پسرم چي شده؟ گفت: من ديشب خواب ديدم، يک آقايي وارد اتاق شد، دست من را گرفت، گفت: بلند شو پدرت به من متوسل شده، شفاي تو را خواسته است. گفتم: آقا شما کي هستي؟ گفت: من رضا هستم. هماني که پدرت متوسل شده است. گفتم: درست است من همين جا متوسل شدم. شما فوري بليت بگيريد، به ايران بياييد. خانواده اش هم آمدند و مسلمان شدند. دوستان را کجا کني محروم تو که با دشمنان نظر کني.
لا حول و لا قوة الا بالله. العلي العظيم.
[1]. مفاتيح الجنان/ شيخ عباس قمي/ 1/458 أول زيارت عاشوراء معروفه است ..... ص : 458
[2]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسي/ ج 44/ 286 باب 34 ثواب البكاء على مصيبته و مصائب سائر الأئمة ع و فيه أدب المأتم يوم عاشوراء ..... ص : 278
[3]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال/ شيخ صدوق/159 ثواب من رفع صوته بالصلاة على النبي ..... ص : 159
[4]. يوسف/ 31
[5]. من لايحضره الفقيه/شيخ صدوق/2/584/باب ثواب زيارة النبي و الأئمة صلوات عليهم اجمعين...ص:577
[6]. مقالات/جمعي از نويسندگان/80 9 9. زيارت ناحيه مقدسه ..... ص : 809