عارفان و صله ارحام

حکایات و کلماتی ارزشمند از علما و بزرگان درباره برکات صله رحم و عواقب قطع رحم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عارفان و صله ارحام

حکايات و کلماتي ارزشمند از علما و بزرگان درباره برکات صله رحم و عواقب قطع رحم

تا دلش را بدست نياوري، گرفتارتر خواهي شد

يکي از ارادتمندان جناب شيخ جعفر مجتهدي مي?گويد:

هنگامي كه خدمت آقاي مجتهدي رسيدم به ايشان عرض كردم: مدتي است عيالم مريض مي‌باشد و خود نيز دچار گرفتاري متعددي شده‌ام و به طور كلي زندگي نابساماني پيدا كرده‌ام، اگر ممكن است دعايي بفرماييد تا گرفتاريهايم برطرف شود.

آقا تأملي كرده و فرمودند:

«بله، كسي كه رحمش را از خانه دور كند، اين چيزها را هم دارد، پير مردي از بستگانتان از شما دلگير و ناراحت شده است، شما دل او را شكسته‌ايد، او در آن حال آهي كشيده كه به سبب آن، گرفتاري به شما روي آورده‌است و تا هنگامي كه دل او را بدست نياوريد اين گرفتاريها برطرف نخواهد شد و عيالتان روز به روز بدتر مي‌شود.»

هر چه در آن موقع فكر كردم چه كسي از من دل آزرده شده به نتيجه‌اي نرسيدم. وقتي به خانه رفتم مسأله را با عيالم در ميان گذاشتم و او هم متوجه نشد. بالاخره آنقدر فكر كرديم تا اينكه پي برديم جريان چيست.

قضيه از اين قرار بود كه مدتي قبل پير مردي درب منزل ما آمده و اظهار داشت: من از اقوام پدرتان هستم اما شما مرا نمي‌شناسيد، اگر امكان دارد به من كمكي كنيد.

بنده كه تا آن موقع او را نديده بودم، گفتم: دروغ نگو، من تا بحال يكمرتبه هم تو را نديده‌ام آنگاه درب را بر روي او بستم و او هم با ناراحتي بسيار آنجا را ترك كرد. وقتي متوجه شدم عيب كار از كجاست شروع به جستجو كردم و بعد از شناسايي آن پيرمرد فهميدم راست مي‌گفته و از اقوام دور ما محسوب مي‌شود.

بالاخره به او كمك نموده و دل او را به دست آوردم و پس از آن زندگيم به حالت عادي بازگشت و گرفتاريهايم يكي پس از ديگري برطرف گرديد و عيالم نيز سلامتيش را بدست آورد. (1)

 

آقاي کوهستاني و عيد نوروز

سيره عالم بزرگوار آيت الله شيخ محمد کوهستاني اين بود که هر ساله تا سيزده نوروز، چون مهمانان از نقاط مختلف استان به محضر شان مي آمدند، منزل را ترک نمي کردند ولي پس از آن صله رحم و بازديد را از قسمت بالاي محل آغاز مي کردند و به تمامي منازل تشريف مي بردند و در هر خانه چند لحظه توقف و احوال پرسي مي کردند.

از اين رو اهالي محل نيز قبلاً سفره اي سنتي از انواع شيريني و حلوا مهيا مي نمودند.

يکي از شاگردان که سالي در بازديد ايشان از اهل محل وي را همراهي مي کرد خاطره جالبي را اين چنين بازگو مي کند:

پس از تعطيلات نوروز آقا جان به من فرمودند بيا با هم براي صله ارحام به منازل اهل محل برويم و در ضمن فرمودند که يک دستمال بردار تا تخم مرغ هاي آب پز شده و رنگ زده سر سفره عيد را داخل دستمال قرار داده و براي ديگر طلبه ها ببريم.

به اتفاق آقا جان حرکت کرديم، هر خانه اي که صاحب خانه بود وارد مي شديم و مدتي مي نشستيم، ولي اگر در خانه اي را مي زديم و اهل منزل در خانه نبودند آقا جان با عصاي خويش به کوبه در مي زدند و مي فرمودند:

«اي کوبه در فرداي قيامت شهادت بده که محمد آمد براي صله ارحام!» (2)

 

توصيه امام عصر عليه السلام

در جريان يکي از تشرفات آيت الله نجفي مرعشي(ره) به محضر امام زمان عليه السلام، از جمله سفارش?هايي که حضرت داشتند اين بود:

...سپس سفارش فرمود بر «نماز جماعت و مطالعه در فقه و حديث و تفسير و تاکيد فرمود در صله رحم و رعايت حقوق استاد و معلمين و نيز سفارش فرمود به مطالعه و حفظ نهج البلاغه و حفظ دعاهاي صحيفه سجاديه» (3)

 

توصيه حضرت رضا درباره مجالس و روابط ما

حضرت عبدالعظيم از امام رضا عليه السلام آورده است که فرمود:

سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو:

در دل?هاي خويش براي شيطان راهي نگشايند و آنان را به راستگويي در گفتار و اداي امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگيري و جدال در کارهاي بيهوده و بي فايده، فراخوان؛ و به صله رحم و رفت و آمد با يکديگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که اين کار باعث تقرب به خدا و من و ديگر اولياء اوست.

دوستان ما نبايد فرصتهاي گرانبهاي زندگي و وقت ارزشمند خود را به دشمني با يکديگر تلف کنند من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب اينگونه امور شود يا به يکي از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسيب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت ترين کيفر دنيوي مجازات کند و در آخرت نيز اينگونه افراد از زيانکاران خواهند بود. (4)

 

اثر وضعي قطع صله ارحام

استاد فاطمي نيا فرمودند:

يکي از علما - که از دنيا رفته است- از يکي از صلحا برايم تعريف مي کرد که:

يک نفر گفته بود:

«من در قسمت بايگاني اداره اي کار مي کردم و پرونده هاي متعدد و بعضا بسيار مهم مي آمد و ما در قسمت بايگاني قرار مي داديم.

يک روز پرونده بسيار مهمي به دستم رسيد.

چند روزي که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پيدا نشد.

در آن گير و دار که کاملا نااميد شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما مسئول پرونده ها هستيد اگر تا چند روز ديگر پيدا نشود، حکمي که در آن مورد شما اجرا مي شود يا اعدام است يا حبس ابد!

از اين رو نزد يک نفر اهل دل رفتم، ايشان دستور ختمي فرمودند که انجام بده.

همان توسل را انجام دادم.

روزي که قرار بود نتيجه بگيريم از پرونده خبري نبود با ناراحتي از منزل بيرون آمدم تا نزديکي خيابان مولوي رفتم. ديدم پيرمردي جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص – که عرق چين به سر دارد و در حال رفتن است – حل مي شود.

بدون توجه به اين شخص با شنيدن اين کلمات دويدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم: آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل مي شود.

پير مرد نگاهي به من کرد و گفت: خجالت نمي کشي؟

حالتي بهت زده و متعجب داشتم.

ايشان فرمودند:

چهار سال است شوهر خواهرت از دنيا رفته، يک مرتبه هم به خواهرت و بچه هايش سر نزده اي، انتظار داري کارت هم پيچ نخورد؟!

تا نروي و رضايت آنها را جلب نکني، مشکلت حل نمي شود.

بعد از شنيدن صحبت پيرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.

وقتي در زدم و خواهر همراه چند فرزند رنجورش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور است بعد از چهار سال آمده اي؟!

گفتم: خواهر! از من راضي شو. بچه هايت را از من راضي کن. بعدا برايت تعريف مي کنم، غلط کردم.

آن گاه رفتم مقداري هديه گرفتم و آوردم و آنها را راضي کردم. فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پيدا شده است.

اين پير مرد عرق چين به سر، کسي نبود جز عارف بزرگ مرحوم شيخ رجبعلي خياط.» (5)

 

پي نوشت:

(1) سايت صالحين

(2) کتاب بر قله پارسايي

(3) سايت صالحين

(4) همان

(5) کتاب هزار و يک حکايت اخلاقي


فرآوري: رهنما، گروه حوزه علميه تبيان

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت