اهمیت گویش های ایرانی

پی روان آیین جهان بینی، طرفداران یکسوگرایی اجتماعی و کارگزاران سوداگری آزاد جهانی می کوشند طرحی بیاندازند و سامانی بچینند تا در ناکجاآباد هزاره ی سوم، همگان زیرسلطه ی یک نظام اقتصادی نامریی، همه مثل هم بزایند و مثل هم بزیند و مثل هم بمیرند! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اهميت گويش هاي ايراني

روزگار ما از يک ديدگاه عصر تشخص ستيزي است. مردم زمانه رو گردان از هرگونه تبعيض و تفاوت، هراسان از هرنوع تشخص و تمايز، با شتاب هرچه تمام تر به سوي يکساني و يکدستي و يکنواختي رانده مي شوند. پي روان آيين جهان بيني، طرفداران يکسوگرايي اجتماعي و کارگزاران سوداگري آزاد جهاني مي کوشند طرحي بياندازند و ساماني بچينند تا در ناکجاآباد هزاره ي سوم، همگان زيرسلطه ي يک نظام اقتصادي نامريي، همه مثل هم بزايند و مثل هم بزيند و مثل هم بميرند! با اين شتاب که هر روز در هر چهار سوي جهان، مرزهاي طبيعي، گسست هاي ضروري و ناهمداستاني هاي سالم و لازم مي شکنند و فرو مي ريزند، ديري نپايد که گيتي ِ عاري از آرايش ها و برهنه از شکفتگي و زيبايي هايش که بخش کلاني از آن ها ناشي از رويارويي تفاصل ها و ناهمتايي هاست، خراب آبادي شود هموار که در آن ترک و رومي و چيني و زنگي، همه در پشت رايانه هايشان با کيف هاي سامسونت در دست و تلفن هاي همراه در جيب و همبرگر مک دونالد در دهان، همه همسان بزيند و بميرند.

در عرصه ي فرهنگ نيز درها گشوده و سر حدات برداشته مي شوند. امروزه «ابر و باد و مه و خورشيد و فلک» نه، بلکه اجيران حرفه اي حرص و آز سيري ناپذير سوداگران طرفدار کشورهاي بي مرز و فرهنگ هاي يک رنگ و مبلغان و اتحاديه تراشان تجارت جهاني از طريق اينترنت و فکس و ايميل و ماهواره و رسانه هاي گروهي جورواجور ديگر در تلاش اند تا همه جا پسند فردي، ديدگاه شخصي، انديشه و باور و زبان مستقل و در يک کلام هويت فردي و ملي من و تو را از ما بگيرند و به جايش سليقه ي يکسان، جهان نگري يکسان، کردار و پندار و گفتار يکسان صادراتي ارزاني مان دارند. فعله ها، بنايان و معماران چيره دست در خفا و آشکار، دست اندرکار برافراشتن دوباره ي «برج بابل» اند تا همه ي زبان ها در هر هفت کشور جهان منسوخ شوند و زباني واحد، اين بار نه لسان عبري هديه ي يهوه، بلکه انگليسي ناب آمريکايي در سراسر گيتي رايج شود!

به گزارش آمارگران يونسکو در طول هزاره اي که پشت سر گذاشتيم، بيش از دو هزار زبان و لهجه و گويش بومي از ميان رفته است. باورکردني نيست که نه در تايلند و مالزي و سنگاپور، نه در رودزيا و اوگاندا و ديگر مستعمره هاي سابق بريتانيا، بلکه در قلب اروپا در کشوري مثل سوييس نيمي از دبستان ها و دبيرستان ها، به اصرار اولياي دانش آموزان، همه ي درس ها را به زبان انگليسي تدريس مي کنند. در اين هنگامه ي بي امان ِ تشخص زدايي فرهنگي، نگه داري جلوه هاي گوناگون فرهنگ و هويت ملي، از جمله زبان و گويش ها چه دشوار شده است و ما در اين ميان چه غافل مانده ايم.

فعله ها، بنايان و معماران چيره دست در خفا و آشکار، دست اندرکار برافراشتن دوباره ي «برج بابل» اند تا همه ي زبان ها در هر هفت کشور جهان منسوخ شوند و زباني واحد، اين بار نه لسان عبري هديه ي يهوه، بلکه انگليسي ناب آمريکايي در سراسر گيتي رايج شود!

در ماه آوريل سال 1963 نخستين همايش بين المللي بررسي گويش هاي هند و اروپايي در دانشگاه ايالتي کاليفرنيا تشکيل شد و پژوهشگران خبره هر يک در زمينه ي تخصصي خود درباره ي گويش هاي ژرمني، ايتاليايي، يوناني، بالتي و اسلاوي، هيتي و هندي و حتي در باره ي زبان هاي کم وسعت تري چون ارمني و آلبانيايي به بحث و گفت وگو پرداختند. آن چه در آن ميان ابدا مطرح نشد، موضوع زبان ها و گويش هاي ايراني بود. بعدها من از استاد مورگن اشتيرنه پرسيدم که چرا او، که از سرشناس ترين پژوهشگران در زمينه شناخت گويش هاي ايراني بود، و يا يکي ديگر از ايران شناسان در آن کنگره حضور نداشتند، پاسخ او اين بود:

«پژوهش هاي مربوط به گويش هاي ايراني بسيار اندک، بسيار پراکنده و بسيار ناسامانمند است، به گونه اي که نمي توان تصويري کلي از آن ها را چه از نظر طبقه بندي جغرافيايي و رده شناختي، چه از نظر پيشينه ي تاريخي و ارتباط ژنتيک آن ها با يکديگر ارائه کرد!» در طول تقريبا چهل سال گذشته لهجه هاي ايراني تازه اي کشف شده و بررسي هاي ارزشمند فراواني در اين زمينه انجام گرفته است و از اين رهگذر بر غناي اطلاعات گويش شناختي افزوده شده است; اما با وجود اين از موانع و دشواري هايي که بر سر راه شناخت و گردآوري گويش هاي ايراني درگذشته وجود داشته، چندان کاسته نشده، بلکه در برخي موارد دشواري هاي تازه اي پديد آمده است.

يکي از مشکلات عمده در اين عرصه، کثرت و انبوهي لهجه هاي ايراني و پراکندگي آن ها در يک پهنه ي جغرافيايي بسيار گسترده است. گويش هاي آسي، تاتي، تالشي و کردي در ماوراي قفقاز در داغستان، گرجستان، روسيه، ارمنستان و اران= [ جمهوري آذربايجان] رايج هستند. گروه گويش هاي کردي با شعبه هاي فرعي بي شمار آن علاوه بر نواحي گوناگون ايران، از شرق ترکيه و شمال و شرق عراق و سوريه و جمهوري آذربايجان و ارمنستان گرفته تا خراسان و ترکمنستان رواج دارند، به اضافه ي دو گروه ديگر از لهجه هاي مستقل ايراني يعني «گوراني» و «زازا» يا ديميلي در شرق ترکيه و نواحي غرب ايران که از برخي جهات نزديکي هايي با گويش هاي کردي دارند. گروه لهجه هاي تالشي در سواحل درياي خزر هم در ايران و هم در جمهوري آذربايجان پخش شده اند: تالشي شمالي در اطراف اردبيل و آستارا، تالشي مرکزي در نواحي اسالم و هشتپر و تالشي جنوبي در ماسوله و نواحي مجاور آن در گيلان. گروه بسيار گسترده ي زبان و گويش هاي بلوچي از خراسان گرفته تا کرانه هاي خليج فارس، در سيستان و بلوچستان در جنوب افغانستان و غرب پاکستان تا ساحل رود سند پراکنده اند. اين ها که برشمردم، فقط شماري از گويش هاي ايراني غربي هستند که بايد بدان ها شمار زيادي از گويش هاي غربي درون مرزهاي کنوني ايران را افزود; مانند لهجه هاي جنوبي چون بشاگردي، لري، سيوندي و بختياري، گويش هاي رايج در شمال مانند گروه لهجه هاي گيلکي و طبري، گروه گويش هاي اطراف سمنان مثل سنگسري، افتري، سرخه اي و صدها گويش و لهجه ديگر.

انبوه گويش هاي شرقي ايران مانند گويش هاي پاميري، يغنابي، شغني، وخي، اورموري، روشني، برتنگي، اشکاشمي، يزغلامي، پراچي، يدغا و مونجي در آن سوي مرزهاي ايران در ايالت کوهستاني بدخشان در تاجيکستان و افغانستان پخش شده اند و لهجه هاي گوناگون پشتو در افغانستان و پاکستان و کشمير و پنجاب و سند. حتي يک گويش ايراني به نام «سريکلي» در ايالت سين کيان (در شمال غربي چين) تکلم مي شود. تغيير و تحول هاي سياسي در منطقه، مرزبندي هاي جديد در قفقاز و آسياي ميانه، جنگ و ستيزهاي پي درپي و نبود امنيت در بسياري از اين مناطق که بخش هايي از حوزه ي جغرافيايي گويش هاي ايراني را تشکيل مي دهند، کار گردآوري گويش ها و فعاليت هاي ميداني و پژوهش درباره ي آن ها را اينک بسي دشوارتر از گذشته کرده است. افزون بر اين، کاهش قابل ملاحظه ي توجه و علاقه ي شرق شناسي غربي به جنبه هاي صرفا عملي فرهنگ ايراني يکي ديگر از عوامل رکود کوشش و پژوهش در اين زمينه است و تاسف انگيزتر از همه اين است که در نيم قرن گذشته شمار زيادي از لهجه هاي ايراني خاموش و فراموش شده اند.

اوضاع در ديگر ايالات نيز کمابيش چنين است.

علاوه بر گويش هاي مستقل که بازمانده ي زبان هاي گوناگون ايراني ميانه بوده و هستند، گونه هاي گوناگون زبان فارسي مانند فارسي نيشابوري، شوشتري، کرماني، فارسي کابلي، فارسي خمين و محلات و قم که هرکدام ويژگي هاي لغوي و دستوري و افزون بر آن شمار هنگفتي از مثل و قصه و شعر و ادبيات عاميانه ي محلي داشته و دارند، اندک اندک رنگ مي بازند و ديري نپايد که به برکت برنامه هاي شبانه روزي کانال هاي شش يا هفت گانه ي اين جعبه ي جادو، جاي خود را به فارسي بدهند، آن هم نه به فارسي فخيم و آهنگين خراساني، بلکه فارسي غالبا مغلوط و نارسا و دژآهنگي که در اين شهر باز هم دودآلوده ي شما بدان تکلم مي شود.

وضعيت گويش هاي ايراني در کشورهاي آن سوي مرزهاي کنوني ايران، به جز در جمهوري تاجيکستان، از اين هم بدتر است. مقام هاي دولت جمهوري آذربايجان با کمال افتخار ادعا مي کنند که زبان تاتي در نواحي شماخي، قوناخ کند و شبه جزيره ي آبشوران بيش از سي چهل سال است که به کلي فراموش شده و مردم آن نواحي اکنون به ترکي حرف مي زنند. اکثريت قريب به اتفاق يهوديان تات زبان را نيز همين چند سال پيش در ازاي دريافت چند هزار يا چند ميليون دلار آمريکايي مجبور به مهاجرت از اران کردند. پارسي گويان دره هاي فرغانه و زرافشان و تاجيک هاي ساکن در مسير رودهاي شيرآباد دريا و سرخان دريا در ازبکستان و شهرهاي بخارا و سمرقند در وضع فرهنگي اسفباري مي زيند. و اما اگر حتي شمه اي کوتاه را از آن چه براي از بين بردن گويش هاي ايراني در آناتولي و عراق و به ويژه در افغانستان به عمل مي آيد بازگو کنم، نفثه المصدور ديگري مي شود. فقط يک حقيقت بسيار تلخ را گذرا يادآوري مي کنم. طالبان تنها آن دو بت سنگين بي زبان زيبا را نابود نکردند، بلکه تاکنون هزاران هزار سرخ بتان و خنگ بتان زيباتر را که زنده بودند و در دره هاي پنج شير و ايالات خان آباد و بدخشان يا در ييلاق هاي ايلات فيروزکوهي، جمشيدي و هزاره جات، به زبان و گويش هاي فارسي و ايراني گفت وگو مي کردند، نابود کرده اند و ما حتي آه هم نمي کشيم!

 

امروز بسياري از گويش هاي ايراني چه در ايران و چه در خارج از ايران در معرض فراموشي و نابودي اند. بايد چاره اي انديشيد، بايد ديد که تدبير چيست و چه بايد کرد. بي ترديد برخي از پژوهشگران و استادان براي جبران مافات در اين زمينه انديشه ها کرده اند. بنده نيز پيشنهادي دارم و آن عبارت است از اهتمام جدي و عاجل براي تاسيس موسسه اي با عنوان «مرکز گويش شناسي ايران»، که وظايف اصلي چنين مرکزي عبارت خواهد بود از:

 

1 -  شناسايي و گردآوري و در بسياري موارد ترجمه ي همه ي کتاب ها، رساله ها و مونوگرافي ها و مقاله هايي که در صد سال گذشته درباره ي گويش هاي ايراني نگاشته شده اند. در صدسال گذشته پژوهشگران زيادي چه در ايران و چه در فرنگ کارهاي پرارزش فراواني در اين زمينه انجام داده اند.

پژوهش هايي که در اين رهگذر انجام گرفته، ناگزير کاستي هايي دارند که بيش تر از لحاظ آوانويسي، تدوين مباحث دستوري و روش ضبط روايات عاميانه و غيره است. يکي از کارهايي که بايد انجام شود، تدوين شيوه نامه ي جامعي است براي گردآوري گويش ها به روش واحد و نيز داير کردن دوره هاي آموزشي کوتاه مدت براي آشنا کردن پژوهندگان آماتور با مقدمات زبان شناسي و آموزشي آخرين شيوه هاي علمي معمول در اين زمينه.

2 -  جست و جو براي يافتن مراجع و منابع کهن و اسناد و متن هايي که درگذشته در ايالات گوناگون به گويش هاي ايراني نگاشته شده اند. انبوهي از شعرهاي معروف به فهلويات و خسرواني ها در ديوان هاي شاعران و در جُنگ ها و تذکره ها و لغت نامه ها و غيره نقل شده است.

در اين جا بايد به نکته اي مهم فقط اشاره اي بکنم و بگذرم و آن اين که به بازمانده ي گويش هاي ايراني نبايد تنها از ديدگاه زبان شناسي نگريسته شود و کار پژوهش درباره ي آن ها نبايد تنها به عهده ي متخصصان آن فن و دانش سپرده شود. هر گويشي يک پديده ي هم آميغ و چند سويه ي فرهنگي است که مي توان از مواد آن در فرهنگ نويسي، واژه گزيني، واج شناسي تاريخي و غيره استفاده کرد; اما همواره بايد به ياد داشت که هر گويشي در عين حال بخشي زنده و گويا از فرهنگ و ادبيات ملي است. قصه ها بدان گويش بازگو شده و مي شود، پند و اندرزهايي دارد، ترانه هايي بدان سروده شده، اصطلاحات خويشاوندي کهن را حفظ کرده، لغات فني مربوط به زراعت و پيشه هاي محلي در آن گويش به جاي مانده است که در مجموع اوضاع اجتماعي و اقتصادي و اعتقادي گويشوران آن گويش را در گذشته و حال بازتاب مي دهد و از اين رو لازم است در پژوهش هاي گويش شناختي علاوه بر زبان شناسان، خبرگان علوم ديگر نيز مانند مردم شناسان، جامعه شناسان و فرهنگ عامه پژوهان نيز شرکت جويند.

3 -  توصيه ي موکد به گروه هاي دانشگاهي رشته هاي زبان شناسي و فرهنگ و زبان هاي باستاني براي تدريس چند واحد درس گويش شناسي در دوره هاي کارشناسي ارشد و دکتري و به دنبال آن بايد از ميان فرهيختگان اين رشته ها کساني را استخدام کرد و براي شناسايي لهجه هاي محلي و گردآوري آن ها با استفاده از روش هاي علمي به نواحي گوناگون فرستاد و براي تدوين اطلس گويش شناختي ايران اقدام کرد. اين کار اساسي تا امروز انجام نگرفته و متاسفانه هنوز هم نمي دانيم که شمار گويش هاي ايراني و غيرايراني در داخل کشور  و در خارج از مرزهاي سياسي ايران امروز چند است و هر يک از آن ها دقيقا در کدام منطقه رايج بوده اند و هستند. براي انجام اين کار ضروري است که از سوي مقام هاي فرهنگي ايران اقدام هاي لازم براي جلب موافقت مسوولان فرهنگي دولت هاي تاجيکستان، ترکمنستان، ازبکستان، عراق، سوريه، ترکيه، جمهوري آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، روسيه، چين، افغانستان و پاکستان براي برقراري همکاري فرهنگي مستمر جهت گرد آوري گويش هاي ايراني در آن کشورها به عمل آيد. اگر اين کارها انجام پذيرد و گويش هاي ايراني هر جا که رايجند، گردآوري شوند و اطلس جغرافيايي گويش هاي ايران تهيه و تدوين شود، با تصوير شگفت انگيزي رو به رو خواهيم شد. در ايران در تخت جمشيد نگاره هاي فرستادگان قوم هاي گوناگون باجگزار دولت هخامنشي از مصر و ليبي گرفته تا مکران و هند، از ارمنستان و آسياي صغير تا يونان، از موطن سکاها در کرانه هاي درياي سياه و از دشت هاي جنوب روسيه بر سنگ نقش شده و در کتيبه ي مجاور اين سنگ نگاره ها چنين آمده است: «بدين پيکره ها بنگر و بيانديش و ببين نيزه ي مرد پارسي دور از ايران از کجا تا به کجا رفته است» !

امروز بيش از دو هزار سال از آن دوران شکوه و اقتدار ملي ميهنمان گذشته، ولي اگر لحظه اي چشم برهم نهيم و نقشه ي اطلس زبان ها و گويش هاي ايراني را به چشم دل بنگريم، خواهيم ديد که نيزه ي مرد پارسي نه، بلکه يکي از صدها جلوه ي پرشکوه فرهنگ ايراني، يعني زبان ها و گويش هاي ايراني از مرز چين و کوهسارهاي پامير و بدخشان گرفته تا قفقاز، از کرانه هاي آمودريا و سيردريا تا اقصا نقاط آسياي صغير، از دشت هاي فرغانه تا خليج فارس و ساحل رود سند، در چه گستره ي جغرافيايي پهناوري از کجا تا به کجا رفته است.


دکتر بهمن سرکاراتي

تهيه، تنظيم و تلخيص: مهسا رضايي- ادبيات تبيان

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت