بوي بهبود ز اوضاع جهان ميشنوم
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
نه سخنی در میان است و نه اتفاقی. اگر روزگاری جوایز مختلف ادبی در روزهای بیاتفاق از راه میرسیدند و اهالی شعر را به گفتار و سخنی وامیداشتند، امروز دیگر خبری نیست از آن.
شعر در سكوتی آرام به راه خود ادامه میدهد و شاعران نیز هر از گاهی در محافل ادبی حضور مییابند و اتفاق دیگری نیست. با وجود آنكه از نمایشگاه كتاب یكماه گذشته است همچنان از انتشار مجموعههای درخشان خبری نیست و تمامی دفترهای شعر یا به زعم شاعران، تهی از معنا شده یا شاعران خود تلاش میكنند اشعاری متناسب با این روزگار در دفترهای خود گردآورند. تصور بر این است كه حتی شاعرانی كه در دهه60 بالیدند و مجموعههایشان را در اواخر 60 و اوایل 70 منتشر كردند، امروزه كمتر تلاش میكنند دفتری مستقل بیرون دهند؛ هر چند با توجه به اخباری كه از محافل ادبی به گوش میرسد میتوان به این سخن حافظ بیشتر دلبسته بود كه «بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم».
اما در این عرصه جماعت شاعران هستند كه برای خود راهی میجویند و درگاهی؛ اگر نه در این برهوت اجتماعات شعر و محافل ادبی و جوایز شعر كه همگی بهانهای است برای حضور جدیتر شاعران، مسئولان را نه غم شعر است و نه دغدغه سخنوری. همه شاعران سخت به این سخن عقیدهمندند كه شعر هیچگاه نمیمیرد و همیشه به راه خود ادامه میدهد. هم از این روست كه در غیبت دفترهای شعر تأثیرگذار و شاعران خوب همچنان این امید زنده است و در اندك محافل ادبی جرقههایی نو دیده میشود و شنیده هم.
*واهه آرمن
بازی ناخواسته
بادكنك از دست كودك رها شد
و مورچهای را با خود به آسمان برد
كودك عاجزانه نگاهم كرد
چهار زانو بر زمین نشست
و گریست
در این بازی
نقش من چه بود؟
* محمد ملكی (قاضی)
بوی بنفشه و باران
عاقبت میآیی
غربتم را ورق میزنی
و دلتنگیهایم را با خود میبری
فراموشی باد اگر نبود
هیچ آوازی برایت نمیخواندم
اشتباه نمیكنم، نه...
دستهای تو
بوی بنفشه و باران میدهد
* ناصر حامدی
بهاری غمگین
آخــــرین زخمه به جان و تن تاری غمگین |
آخــــــرین فرصــــت فریاد سواری غمگین |
آخــــــریـن ثــانیهها منـتـظر پایـیــــزند |
در تـب و تـاب رسیـــدن به قــراری غمگین |
هفتمین روز همین فصل ترك خواهم خورد |
خویـش را میشكــــنم مثل اناری غمگین |
آسمان وارث چشمـانم اگر شد خوب است |
تـا شـود ابـر و زند دست به كــــاری غمگین |
زندگی حـس بـدی نیست ولی میشكـند |
مــردی از جـنــس دل آیــنـه، آری غمـگین |
خـودمـان مسئله داریـم كـه بـد میبـیـنیم |
ورنـه پـایـیــز بـهـار اسـت، بهــاری غـمگین |
* نرگس رضایی
مصالحه با گناه
ما بیهوده در پی آنیم
«كه از برج بلند بابل
به آسمان دست یابیم»
روح مطرود ما هنوز تهی است
و درنیافتهایم هرگز
اشكها و شادمانیهای خود را
خفتگانی در اتلاف
كه برای رستگاری حقیرند
و در بیتوته گاهی در خلأ
حریصانه
با گناه خود مصالحه میكنند
*احمد صوفی
چند شعر
1
جنگل مه آلود رنگها
و پنجرهای
كه باز میماند
در چشمهای مسافری خسته
2
به كمینگهِ ابرهای سیاه
می خزد ماه
چون لاك پشتی پیر
در میان تودههای شن
كه ستارهها امشب
در بغض فروخوردهای
خاموش ماندهاند...!؟
3
آسمانات را
تنگ در آغوش بگیر
خورشید من!
این ابرهای بازیگوش
از دریاهای بیشماری گذشته اند
* محمود معتقدی
آبی بنوش به روایت سمبلهایت
1
جهان
استعاره كوتاهی است
میان حقیقت و
زیبایی
آبی بنوش
به روایت سمبلهایت
2
كبریتی روشن كن
خاكستر زمستانی و
سطر كوچكی كه
از تو میسوزد
3
هیزمی برابرت
گوش كن!
موریانههای كوچك شهر
بر بازوان تو چه میكنند!
مویی آشفته كن
* نادر بختیاری
تهیه و تنظیم : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان