باران همیشه نعمت نیست!(باران حکمت48)

طرح جلد پاره ای از کتاب ها را دیده ای که هر گوشه اش اشاره و نشانه ای از محتوای کتاب دارد. آرم شرکت ها و مؤسسات معتبر و مطرح را ندیده ای که گوشه گوشه اش اشاره به بخشی از توانمندی های آن شرکت و مؤسسه دارد. حال قرآن کریم در آیه ای می خواهد طرح زندگی و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفسير تمثيلي "باران حکمت" (48)

باران هميشه نعمت نيست!

 

اشاره:

در ادامه مباحث تفسيري "باران حکمت"، که به صورت سلسله وار پيشکش حضورتان مي شود، برآنيم تا در هر نوبت، کام جانتان را با يک شاخ نبات مثال از مفاهيم بلند سوره بقره شکربار کنيم.

 

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل

طرح جلد پاره اي از کتاب ها را ديده اي که هر گوشه اش اشاره و نشانه اي از محتواي کتاب دارد.

آرم شرکت ها و مؤسسات معتبر و مطرح را نديده اي که گوشه گوشه اش اشاره به بخشي از توانمندي هاي آن شرکت و مؤسسه دارد.

حال قرآن کريم در آيه اي مي خواهد طرح زندگي و دنياي اهل نفاق را به تصوير بکشد، ببين چه زيبا طراحي مي کند.

نخست به ياد آوريم که دنياي اين جماعت دنيايي باراني است اما باران بلا و محنت و مصيبت و نگراني و دغدغه.

ديگر آنکه دنيايي است تاريک و سياه و پر ظلمت، سوم آنکه دنيايي پر سر و صدا و به دور از آرامش و راحتي، چهارم هم اينکه دنيايي پر بيم و پر هراس و پر ترس، آنهم ترس از موت يعني از دست دادن ها.

دزدان کيف زن را نديده اي با چه شتاب و سرعتي کيف را زده و مي ربايند، عرب ها به اين نوع ربودن تن و چابک "خطف" گفته و به چنين رباينده اي "خطاف" مي گويند.حال قرآن مي گويد: نه تنها آن رعد مهيب و کشنده است، بلکه برق آن نيز چنان براق و تيز و تند بوده که تو گويي نزديک است چشم را از آنان ربوده و ايشان را براي هميشه کور سازد.

حال براي تصوير چنين دنيايي اين تمثيل را بشنويد:

أو کَصَيِّب مِّنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعدٌ وَ بَرقٌ يَجعَلونَ أصَابِعَهُم في ءاذاَنِهم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ المَوتِ وَاللهُ مُحِيطُ بالکَافِرين

حکايت حال مردم منافق به جماعتي مي ماند که زير باران تند و سيل آسا و مخرب قرار گيرند.

يادمان باشد: "صيب" باران تند و پرفشار و مخرب را مي گويند، درست مقابل "صَوب" که باران نرم و آرام و با دانه هاي ريز است، يعني باران آرامي که مايه ي لطف و لطافت و نشاط و ابتهاج انسان، و طراوت و تازگي و شادابي گل و گياهان است.

و در يک کلمه بايد گفت: زندگي تمامي آدم ها باراني است، با اين تفاوت که زندگي اهل نفاق همچون باران تند و زندگي اهل ايمان از جنس باران نرمي است که شبنم وار فرو مي بارد.

فِيهِ ظُلُمَات

باراني تند و در اوج تاريکي و سياهي.

وَ رَعد

باراني همراه با صداهاي مهيب و پر سر و صدا.

وَ بَرق

همراه با نور و روشنايي ولي نوري ناپايدار و ناماندگار.

يَجعَلُونَ اَصَابِعَهُم فيِ ءاَذَانِهِم مِّن الصَّوَاعِقِ حَذَرَ المَوت

از ترس صاعقه ها و بيم مرگ، انگشتان خود را در گوش ها قرار مي دهند.

و از همينجا نتيجه بگيريم که اگر انسان صداي خدا را نشنود صداهايي خواهد شنيد بس جانکاه و مرگ آفرين.

وَاللهُ مُحِيطٌ بِالکافِرين

و خداوند بر کافرين احاطه دارد.

يعني کافرين در مشت خداوندند.

البته نه فقط کافرين، بلکه همه چيز در مشت خداست.

به قول علي عليه السلام: تقليکم في قبضته؛ تمامي دگرگوني هاي انسان در مشت اوست.

پس در اين دنيا تنها يک مشت است که پر است، و مشت هاي ديگر همه خالي است.

يادش به خير! بچه که بوديم پدرانمان با ما مشت بازي مي کردند، يک مشت پر بود و مشت ديگر خالي و پوچ؛ و مشتي را که پر بود جمع مي گرفتند و به گونه اي وانمود مي کردند که خالي است، و مشت خالي را هم بازتر و درشت تر نشان مي دادند، به گونه اي که انگار پر است. حال از ميان ما بچه ها آنهايي که کم هوش تر بودند به سراغ مشت بزرگتر مي رفتند و با چه زحمتي انگشت ها را باز مي کردند و مي ديدند که پوچ است، اما آنهايي که باهوش تر بودند، اول خوب نگاه مي کردند و اطراف مشت را مي ديدند و از ظاهر مشت ها گول نمي خوردند و آنگاه با دقت مشت پر را انتخاب کرده، و جايزه ي خود را دريافت مي کردند.

حال، آن بازي هميشه بوده و هم اکنون هم هست. يعني در اين عالم دو مشت پيش روي ماست. يکي مشت خدا که پر است، اما به ظاهر کوچک به نظر مي رسد و ديگري مشت خلق خدا که خالي است اما به ظاهر بزرگ. و آنهايي که اهل تأمل و تدبر باشند به سراغ خدا مي روند، و آنها که هوش و حواس کمي داشته و يا اصلاً نداشته باشند مستقيم به سراغ مردم مي روند، و زماني که مشت مردم برايشان باز شود، تازه مي فهمند که آنها هيچ و هيچ کاره اند.

يَکاَدُ البَرقُ يَخطَفُ أبصَارَهُم کلَّمَا أضَاءَ لَهُم مَّشَوا فِيهِ وَ إذَا أظلَمَ عَلَيهِم قَامُوا وَ لَو شَاءاللهُ لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ أبصَارِهِم إنَّ اللهَ عَليَ کلِّ شيءٍ قَدِير

دزدان کيف زن را نديده اي با چه شتاب و سرعتي کيف را زده و مي ربايند، عرب ها به اين نوع ربودن تن و چابک "خطف" گفته و به چنين رباينده اي "خطاف" مي گويند.حال قرآن مي گويد: نه تنها آن رعد مهيب و کشنده است، بلکه برق آن نيز چنان براق و تيز و تند بوده که تو گويي نزديک است چشم را از آنان ربوده و ايشان را براي هميشه کور سازد.

کلَّمَا أضَاءَ لَهُم مَشَوا فِيهِ وَ إِذَا أظلَمَ عَلَيهِم قَامُوا

همينکه برق مي زند راه را يافته و راه مي افتند، و همينکه خاموش مي شود مات و مبهوت بر جاي خود مي ايستند.

و اين نشانه مي دهد که اعمال عبادي چه راستين و چه دروغين باشند توليد برق و انرژي و نيرو مي کنند، با اين تفاوت که اگر اعمال آدمي از سر ايمان و اعتقاد و ارادت باشد، پاي خورشيد به ميان کشيده مي شود و يک روشني مدام و پي در پي در اختيار انسان است. اما اگر از سر کفر و نفاق صورت پذيرد، تنها توليد برق و انرژي گذرا و ناپايدار خواهد کرد.

وَ لَو شَاءَ اللهُ لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ أبَصارِهِم

و از ياد نبريم که خداوند بر اثر نفاق چشم و گوش دل آنان را گرفت، حال اگر بخواهد بر اثر رعد و برق همين چشم و گوش ظاهري ايشان را هم مي تواند بگيرد.

اما البته چنين چشم و گوشي را نمي گيرد زيرا خود مايه ي عذاب بيشتر و رنج افزون است.

إنَّ اللهَ عَليَ کلِّ شيءٍ قَدِير

و خداوند بر هر کاري تواناست

و توانايي هيچکس بر توان او نمي چربد، از اينرو منافقان سرانجام ذليل و خوار خواهند شد.

پيداست که سر پنجه ي ما را چه بود زور

با ساعد سيمين توانا که تو داري(1)

______________

پاورقي ها:

1- سعدي.


تاليف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظيم: گروه دين و انديشه_شکوري

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت