امام صادق هم مستضعف بود

آنچه مي خوانيد جستاري است گذرا در حيات نوراني رييس و رهبر مكتب شيعه؛ حضرت صادق سلام الله عليه كه با شرح و تفسير و بيان شيرين و جذاب و پرمغز علامه جوادي آملي به رشته تحرير درآمده؛ گزيده‌اي از سخنراني پيش از خطبه‌هاي نماز جمعه ايشان در سالهاي مياني جنگ تحمي
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام صادق هم مستضعف بود

گفتاری از آیت الله جوادی آملی در تشریح اندیشه های صادق آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

 

آنچه می خوانید جستاری است گذرا در حیات نورانی رییس و رهبر مكتب شیعه؛ حضرت صادق سلام الله علیه كه با شرح و تفسیر و بیان شیرین و جذاب و پرمغز علامه جوادی آملی به رشته تحریر درآمده؛ گزیده‌ای از سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه ایشان در سالهای میانی جنگ تحمیلی در تهران. بیانی مبسوط در شرح احوال افعال سیاسی عبادی امام ششم و توصیه های ایشان به امت اسلامی.

 

در همه حال صادق باشید

امام صادق سلام الله علیه گذشته از مزایای عامّه امامت و ولایت، ویژگی خاصی دارد كه همانند هر یك از ائمه علیهم السّلام مظهر نامی مخصوص از اسماء حسنای حق‌اند. حضرت‌اش كه به صادق ملقّب شد، انسانها را به فراگیری صدق دعوت می‌‌كند و چنین می‌گوید: تَعلَّموا الصِّدقَ قَبلَ الحَدیث1. قبل از سخن گفتن، ادب صداقت را بیاموزید. خواه سخن مربوط به امور نظری باشد، حقّ بگوئید؛ خواه مربوط به امور عملی باشد، صادق باشید.

تا انسان میزان صدق نشد، به صداقت آگاه نیست. وقتی به صداقت آگاه نشد، معیار سخن در اختیار او نیست. نه می‌تواند سخن بگوید، نه می‌تواند سخن سخنوران را بسنجد. زیرا معیار سخن، صدق است و این صدق با جان انسان صادق عجین است و تا روح صادق نبود، هرگز انسان میزان سخن نخواهد داشت.

و این صدق چون همان حق است و تنها محور تشخیص حق، عقل است، حضرتش ما را به تعیین محور صدق كه عقل است فرا خوانده؛ فرمود: دَعامَة الانسانِ العقلُ2. یعنی زیر بنای حیات انسان، اندیشه است. اگر در مسائل نظری گفته‌اند ای برادر! تو همان اندیشه‌ای، در مسائل عملی نیز گفته‌اند كه ای برادر! تو همان اراده و نیتی. یك انسان باید خوب بفهمد و فهمیده‌ها را خوب عمل كند. لذا امام ششم هم ستون اندیشه را عقل می داند و هم ستون عمل را عقل.كه عقل چیزی است که "بهِ یعبد الرّحمن و یكتسب الجنان3. و این امامان، عقل منفصل امت اسلامی‌اند كه در زیارت جامعه به پیشگاه‌شان عرض می‌كنیم: بكم یعبد الرّحمن4. اگر عقل هر انسانی معیار عبادت اوست، امامان معصوم علیهم السّلام عقل امّت اسلامی‌اند، و اگر امّت اسلامی توفیق عبادت دارند، در پرتو ارتباط با امامان است كه "بهم یعبد الرّحمن".  آنگاه برای اینكه انسان هم در بعد نظر عاقلی نیرومند و هم در بعد عمل صاحب اراده‌ای قوی باشد، به همه ما آموخت:

اصل المَرء لُبّه5. یعنی انسان مركب از دو حقیقت همسان به نام جسم و روح نیست. انسان یك حقیقت دارد كه اصلش را روح و فرعش را بدن می سازد.

تا انسان میزان صدق نشد، به صداقت آگاه نیست. وقتی به صداقت آگاه نشد، معیار سخن در اختیار او نیست. نه می‌تواند سخن بگوید، نه می‌تواند سخن سخنوران را بسنجد. زیرا معیار سخن، صدق است و این صدق با جان انسان صادق عجین است و تا روح صادق نبود، هرگز انسان میزان سخن نخواهد داشت.

قدرت اراده یا قوت جسم؟

اگر در بلندای سخن امیر سخن علیّ بن أبیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین می‌خوانید كه "ما قلعتُ بابَ خیبر بقوّه جسدانیّه و لا قوّه غذائیه و لكن بقوّه ملكوتیه و نفس بنور ربّها مضیئه"6؛ روی قدرتِ اراده است. اگر حضرت فرمود: من در خیبر را با نیروی بدن نكَندم، با قدرت اراده این در را از جای كندم؛ یعنی اگر اراده نیرومند شد، بدن توانمند می شود. قدرت روح است كه بدن را نیرومند می كند، چه اینكه ضعف روح است كه در بدن پیدا می شود.

این بیان امام صادق سلام الله علیه به هر انسانی دستور تقویّت اراده می‌دهد كه چیزی جز خدا نیندیشد. قدرت اراده در مسائل كمّی او نیست. آنكه در مسائل مادّی نیرومند است، این گرفتار ضعف اراده و قدرت بدن است. اینكه در گناه نیرومند است، چون اسیر است و انسان اسیر، ذلیل. آنكه ستم می‌كند، خواه ستم به خود، خواه ستم به غیر، او فرو مایه است و انسان فرومایه از قدرت اراده محروم! فرمود: الظالمُ ذلیلٌ؛ ستمكار فرومایه است. ذلّت در ظلم ظهور می‌كند و عزت در اطاعت جلوه می‌كند. فرمود: ظلم را جز انسان فرومایه، احدی نمی‌پذیرد. اگر ستم می‌كند، ذلیل است و اگر ستم می‌پذیرد، ذلیل. و قدرت اراده انسان را به عدل می خواند كه نه سلطه گر باشد و نه سلطه پذیر؛ و اگر انسان توانست هر ستمی را در پرتو اتكای به قدرت حق حل كند، چرا از میدان وسیع اراده مدد نگیرد و بالا نیاید و دست ستم را از آستین ستمكار قطع نكند؟! كه امام ششم فرمود: دعوةٌ المظلومِ تَصعَد لی السّماء7. آه مظلوم و دعای ستم دیده به آسمان صعود می‌كند. این كلمه طیّبه است؛ اگر خدا فرمود: اِلَیهِ یَصعَدُ الكَلِمُ الطیّب8، امام ششم مبیِّن قرآن است، می‌گوید: دعای انسان ستم دیده به آسمان می رود. این آسمان نه یعنی فضای بالا! آن آسمانی كه رزق ما آنجاست. وَ فِی السَّماءِ رِزقِكُم9. آن آسمانی كه این آسمانها در آنجاست. آن آسمانی كه درهایش به روی مؤمنین باز است و هرگز به چهره كفار گشوده نمی‌شود. لا تفتّح لهم ابواب السّماء10. آن آسمانی كه فرشتگان خاصّ صاحبان آنهایند، گیرندگان وحی آسمانی‌اند، وَ اَوحی فِی كُلِّ سَماءٍ اَمرَها11. آن آسمان جای صعود دعای ستم دیدگان است. یعنی اگر یك كسی بداند دعای او به درون آسمانها راه پیدا می‌كند، او هرگز ستم نمی‌پذیرد، چه اینكه حاضر نیست ستم بكند.

اینها را امام ششم به ما آموخت و راه تقویّت اراده را كه همان اصالت عقل است در میدان عبادت خلاصه كرد. به ما فرمود: تنها راه قدرت اراده عبادت است. راهی برای نیرومند كردن نیت جز عبادت نیست. فرمود:خف الله كأنّك تراه فن لم تكن تراه فنّه یراك. و نكنت تری أنّه لا یراك فقد كفرت. و نكنت تری أنّه یراك و لك نبارزت بالمعص یه. فقد جعلته اهول الناظرین لیك 12. فرمود: آنچنان از خدا بترس كه گویا خدا را می بینی. اگر گفتند: الحسان أن تعبد الله كأنّك یراه13، از این بیانات است.

 

امام الگوی امت است

فرمود: طوری از خدا بترس كه گویا خدا را می بینی. خود امام سخن از "انّه یراه" می آورد و به شاگردان می‌گوید: "كأنّك تراه"، از خدا بترسید. این خوف دیگر خوف از جهنّم نیست. این خوف نفسی نیست، این یك خوف عقلی است. امام خود آنچنان از خدا می‌ترسد كه خدا را می‌بیند. امت كه امام گونه رفتار می‌كنند، طوری از خدا می‌ترسند كه گویا خدا را می‌بینند. فرق بین امام و امّت همان «انّ» و «كأنّ» است. امام الگوی امت است، خدا را می بیند و می‌هراسد. امّت گویا خدا را می بینند و می هراسند. این پایگاه رفیع را امام ششم به ما آموخت.

وقتی ابن أبی العوجاء در آن مناظره به امام ششم عرض كرد تو ما را به غائب حواله می‌دهی، "ذكرت فأحلت علی غائب"14. تو ما را به یك امر غائب دعوت می كنی. ما تا چیزی را نبینیم و حس نكنیم، نمی‌پذیریم؛ زیرا او اندیشه‌اش مادّی بود و طرفدار اصالت حس بود. حضرت فرمود:"كیف یكون غائباً مَن هو خلقه شاهد"15، "لا یخلوا منه مكانٌ". فرمود: من تو را به یك شاهد و حاضر دعوت كرده‌ام. خدا كه غائب نیست! خدائی كه با شماست، جائی از خدا خالی نیست، در هر حال در محضر خدائی! و هو اقرب لینا من حبل الورید16، چگونه غائب است؟

این سخن كسی است كه خدا را با جان می بیند و نه با چشم؛ كه "لا تُدرِكُهُ الأبصارُ وَ هُو یُدرِكُ الأبصار"17. امام ششم كه به این پایگاه رسیده است، همانند امیر المؤمنین سلام الله علیه كه می گوید: ما كنتُ أعبد ربّاً لَم أرَه 18، خود می بیند و دیگران را به بینش دعوت می كند. می گوید: می توانید به جائی برسید كه گویا خدا را ببینید. این مقام فقط از راه عبادت میسر است و لا غیر! آنها كه برای امام مقامی فوق مقام امكان قائل بودند، امامان معصوم علیهم السّلام آنها را تخطئه می كردند.

واسط مستقیم فیض الهی با مردم

مردی كه درباره امام ششم بیش از حدّ امكان می‌اندیشید، وقتی به حضور امام بار یافت، حضرت دستور داد: آب برای وضو ساختن و عبادت كردن فراهم شود. وضو ساخت و عبادت كرد، آنگاه فرمود: بدان! لا تحمل علی البناء فوق ما یطیق، انّها عبید المخلوقون (19). فرمود: بر هیچ پایه‌ای بیش از حدّ استطاعت بار نكن! ما موجود مخلوق‌ایم. بر مخلوق مقام والای خالق را بار نكن كه توان تحمّل آن را ندارد! این مقام مال ما نیست. ما را از حدّ بنده بالا نبر! از مرز امكان تجاوز نده. لا تحمل علی البناء فوق ما یطیق فنّا عبیأ مخلوقون. وقتی این بیان را روشن كرد كه امامان بنده خدایند، مخلوق خدایند و از راه عبادت به این پایگاه رفیع بار یافتند، آنگاه می‌بینیم در مقام اوج چه می‌كند؛ سالم ابن أبی حفصه می‌گوید: بعد از ارتحال امام باقر سلام الله علیه من وارد محضر امام ششم شدم كه تسلیت عرض كنم. به پیشگاه شان رسیدم، گفتم: انّا لله و انّا الیه رّاجعون. ذهب و الله من كان یقول قال رسول الله و لا یسئل عمّن بینه و بین رسول الله علیه آلاف التحیّه والثناء (20). من به امام ششم عرض كردم در گذشت امام پنجم یك خلاء جبران ناپذیر ایجاد كرد. زیرا او كسی بود كه می گفت: قال رسول الله و احدی توان آن را نداشت كه از امام باقر بپرسد: شما كه پیغمبر را ندیدید، چگونه از پیغمبر سخن می‌گوئید! بین شما و پیغمبر فاصله‌ها بود. در زمان حیات رسول الله شما در دنیا نبودید! چگونه از پیغمبر سخن نقل می‌كنید؟ در حالی كه او را ندیدید. ما یك همچنین امامی را از دست داده‌ایم.

سالم ابن أبی حفصه می گوید: وقتی این سخن تمام شد، دیدم امام ششم لحظه ای ساكت شد، آنگاه سر برداشت؛ قال: قال الله عزّ و جلّ: نَّمُن عِبادِی مَن یَتصدّق بشقّ تَمُرُه فاربیها له كما یربّی احدكم فلوه حتّی اجعلها له مثل احد (21). فرمود: خدا می فرماید گاهی یكی از شما به اندازه نیمی از خرما صدقه می دهید و من این نیم خرما را می پرورانم، همانند كوه احد می كنم؛ آنطوری كه شما یك برّه را می پرورانید و بزرگش می كنید و من تعجّب كردم! این كیست كه به خود اجازه می دهد كه بلا واسطه از خدا سخن بگوید؟! ما درباره امام باقر به این حدّ رسیده ایم كه بلا واسطه از پیغمبر سخن می گفت، اما امام صادق بلا واسطه از خدا سخن می گوید. اینها كی اند؟ اینها چی‌اند؟ از كدام راه به این پایگاه رسیده اند؟! چگونه یك انسان ملكوتی بلا واسطه از خدا سخن می گوید؟! گر چه وحی تشریعی مخصوص نبی و رسول است، امّا وحی تصدیقی، وحی تكوینی، وحی تأییدی دیگر وحیها از آن ولایت است كه ولایت باطن نبوت و رسالت است. در آن باطن دیگران سهیم‌اند. هر چه دیگران دارند از بركت ولایت است. امام ششم به خود اجازه می دهد كه بلا واسطه مطلبی را از الله نقل كند! آن كسی كه خدا را با چشم دل می بیند، كلام خدا را هم با چشم دل می شنود. اگر انسان كامل اولین صادر و یا اولین ظاهر است، دیگر موجودات جزء صوادر بعدی و یا ظواهر بعدی‌اند. هر فیضی كه به دیگر موجودات می رسد، به بركت صدور یا ظهور این انسان كامل است.

خدا می فرماید گاهی یكی از شما به اندازه نیمی از خرما صدقه می دهید و من این نیم خرما را می پرورانم، همانند كوه احد می كنم.

راه سعادت؛ حركت بر مدار اصول

كسی رئیس مذهب ماست كه ارتباط مستقیم با الله دارد. آنگاه ببینیم رئیس مذهب ما به ما چه می گوید؛ آنكه رهبر اسلام است، به ما چه می گوید. دستوراتی از امام ششم رسیده است كه برخی از آن دستورات را قرائت می كنیم تا روشن شود كه حضرت در اصلاح امّت اسلامی چه قدر مهربان و كوشا و دلسوز است؛ امام باقر درباره امام صادق فرمود: هذا خیر البریه(22). بعد از امامان معصوم از تمام مردم... ما را خیر برسان. اینها را از نیاز به دیگران مستغنی كن! امام ششم می گوید: وصیّت پدرم در من آنچنان اثر گذاشت كه سوگند به خدا تا می توانم در استقلال امتم می كوشم. والله لا ادعنّهم حتّی یكون رجل منهم فی المثل لا یسئل احداً. فرمود: قسم به خدا من نمی گذارم در بین امّت ما كسی نیازمند به دیگری باشد. در مسائل علمی مستقل، در مسائل فكری مستقل، در مسائل سیاسی مستقل؛ نیازی به غیر نداشته باشند. این سخن امام ششم است.

آنگاه می گوید: مردم! شما اگر بخواهید یك جامعه فاضله داشته باشید، چاره‌ای جز این نیست كه این اصول را رعایت كنید؛ بخشی از این اصول مربوط به مسائل رفاهی است، بخش دیگر این اصول كه زیر بناست مربوط به مسائل اعتقادی و تمدن اصیل است. امّا آنچه كه مربوط به مسائل رفاهی است؛ فرمود: ثلاث لا تطیب السّكنی لا بهنّ؛ الهوی الطّیب، و الماء الغزیر، و الأرض الخوّاره(23). فرمود: سه امر است كه زندگی مردم بدون آن سه امر گوارا نیست؛ داشتن هوای سالم، داشتن آب فراوان، داشتن زمین نرم، آماده كشت و كار. یعنی بكوشید محیط زیستتان سالم باشد. بكوشید در تولید آب، در صرف آب از آبهای فراوانی برخوردار باشید. بكوشید سرزمینی تهیه كنید كه آماده كشاورزی و باغداری باشد؛ اینها مربوط به مسائل رفاهی. اما آنچه زیر بنای تمدن یك جامعه اسلامی است كه اگر یك ملتی فاقد این اصول بود، دیگر متمدن نیست از نظر امام صادق این است؛ فرمود: ثلاث لا یستغنی اهل كلّ بلد عنها؛ سه چیز است كه هیچ گروهی از آنها بی نیاز نیست. (24). فرمود: اگر یك ملّتی از راهنمائی فقیه عادل محروم بود، اگر یك ملّتی از داشتن یك ارتش نیرومند و فرمانروایان مهربان و خیرخواه محروم بود، اگر یك ملّتی از یك سلسله اطبّای حاذق مورد اعتماد محروم بود، آنها از سعادت و تمدّن سهمی ندارند. اوّل داشتن مقام شامخ فقاهت است كه احكام و حكم دین را به مردم بیاموزاند. دوّم داشتن یك فرمانروایان خیرخواه مطاع كه مردم از آنها اطاعت كنند. سوّم داشتن اطبّای بینای بیدار دل پاك؛ . اینها را امام ششم به ما آموخت كه فراهم كنیم.

تنها مستضعف زمین باشید!

ببینید برای یاد دادن امام صادق چه تلاشها كه نمی كند! اینها را امام ششم به عنوان اینكه شاگردان اش را در جهان ملكوت عظیم كند به ما فرمود. فرمود: می دانید چه گروهی می توانند به امامت برسند؟ چه گروهی می توانند وارثان انبیاء باشند، چه گروهی می توانند خلف صالح پیامبران باشند؟ آنها كه گرچه در زمین مستضعف اند، ولی در باطن عالم عظیم باشند. در مكتب امام صادق آن مستضعفی می تواند پیروز بشود كه فقط مستضعف در زمین باشد. اگر كسی هم مستضعف در زمین بود، هم مستضعف در آسمان، او پیروز نمی شود! تنها كسی پیروز می شود كه استضعافش فقط در زمین باشد. مؤمن اگر مستضعف است، استضعافش در زمین است، وگرنه در ملكوت عالم او عظیم است. امام ششم شاگردان آگاه خود را به عنوان عظیم در آسمانها و ملكوت معرفی كرد. فرمود: من تعلّم العلم و عمل به و علّمه الله دعی فی ملكوت السّماوات عظیماً (26). آنكه برای خدا عالم بشود، برای رضای خدا به علم عمل كند، برای رضای خدا علم را فرا راه دیگران نصب كند با قلم و بنان و بیان، او در باطن عالم عظیم است. این انسان عظیم می تواند وارث پیغمبر بشود! این چنین نیست هر مستضعف ای بتواند امام زمین بشود!

شما آیه مباركه را نگاه كنید، می‌بینید می‌گوید: و نُریدُ أن نَمُنّ عَلَی الّذینَ استُضعِفُوا فِی الأرضِ وَ نَجعَلَهُم ائمهً و نَجعلَهم الوارثین (26). شارحان اصول كافی در شرح این جمله كه امام باقر درباره امام صادق این آیه را خواند، چنین گفته اند: مرحوم كلینی نقل می كند: وقتی امام باقر، فرزندش امام صادق را دید، فرمود: این فرزندم كسی است كه خدا درباره او اینچنین گفت؛ هذا مِمَّن قال الله تعالی فی حقّه: و نُریدُ أن نَمُنّ عَلَی الّذینَ استُضعِفُوا فِی الأرضِ وَ نَجعَلَهُم ائمهً و نَجعلَهم الوارثین (27). در شرح این بیان امام باقر كه به آیه استناد كرده است گفته اند: آن كسی كه استضعافش فقط در منطقه زمین است، پیروز است. آن فقط مستضعف مسلمان است. مسلمان اگر مستضعف است، فقط در منطقه زمین استضعاف به سراغ او آمده است وگرنه در آسمانها او عزیز است. در باطن عالم عزیز است، در جان جهان گرانمایه است.

امام صادق علیه‌السلام هم شاگردانش را از گودال حكومت مروانی در آورد و اجازه نداد وارد گودال حكومت عباسیان بشوند. فرمود: نه مروانی و نه عباسی! نه بنی امیّه، نه بنی عباس. آن مستضعف فی الأرض است كه می تواند امام بشود. و اگر كسی مستضعف فی الأرض و فی السّماء شد، روزی اگر در این گودال بود و از این گودال بیرون آمد، به گودال دیگر می افتد. فقط مستضعف فی الأرض است كه می تواند امام بشود.

امام صادق علیه السلام فرمود: حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حیاء می گردد.

سیاست حضرت صادق علیه‌السلام

توطئه عباسیها را شنیده اید كه پولی فراهم كردند به عنوان وجوه ب ریه شیعیان خراسان، به مدینه آوردند كه بین بنی هاشم توزیع كنند و رسید دریافت كنند؛ این عامل توطئه وجوه را از خراسان گرفت، یا به مدینه آورد. بین عده ای توزیع كرد و رسید دریافت كرد. رفت به سراغ امام ششم، دید در مسجد پیغمبر مشغول نماز است. پشت سر امام صادق نشست، گفت: امام ششم! عجّل و انصرف و الصفد الیه. فوراً امام نمازش را تمام كرد و فرمود: دست از این توطئه بردارید. انّهم قریبوا العهد من دوله بنی مروان (28). فرمود: دست از توطئه بردارید. این بنی هاشم تازه از زیر سلطه مروانیها به در آمدند. اینها می گویند: نه مروانی و نه عباسی! ما از چنگال بنی مروان در نیامدیم كه توطئه عباسیّان را امضاء كنیم! ما اگر از آن ستم در آمدیم، با ستم دیگر هم می جنگیم.

این مكتب امام ششم است. این می تواند امام زمین باشد، وارث پیغمبر باشد. آنكه از چنگال بنی امیّه در آمد، به دامن بنی العباس پناهنده شد كه وارث نیست! خدا كه به او عهد نمی دهد. و عهد خدا هم كه گرفتنی نیست! وقتی نامه منصور دوانقی به پیشگاه امام ششم رسید كه "لِمَ لا تخشانا كما یخشانا النّاس"، چرا مانند دیگر وعاظّ و سلاطین به دربار ما بار نمی یابی؟! فرمود: نه من دنیائی دارم كه برای صیانت او به سراغ تو بیایم، و نه تو آخرتی داری كه در اثر اشتیاق به آن معارف اخروی با تو رفت و آمد كنم! آمدنم سودی ندارد. این بیان قاطع را امام صادق وقتی می گوید كه درباره بنی مروان هم آن بیان قاطع را داشت. آنگاه از راه فریب و نیرنگ منصور دوانقی نوشت: تذهبنا لتنصحنا. به سراغ ما بیائید تا ما را نصیحت كنید، چون دیگر وعاظ. فرمود: أمّا من أراد الآخره فلا یصحبك و أمّا من أراد الدّنیا فلا ینصحك (29). آنكه اهل دنیاست كه به میل تو سخن می گوید، نه تو را نصیحت كند.

نصیحت و موعظه "جذب الخلق لی الحقّ" است، نه "جذب الخلق لی الطّبیعه"، نه "جذب الخلق لی الخلق"! ناصح كسی است كه مردم را به الله جذب كند. جذب كردن غیر از تبلیغ است. جذب كردن غیر از سخنرانی و گفتن و نوشتن و درس گفتن است! واعظ كسی است كه هنر جذب داشته باشد. وعظ جذب الخلق لی الحقّ است. ممكن است كسی سخنرانی كند، كتاب بنویسد امّا نتواند جاذبه ایجاد كند. جذب كردن كاری است دشوار! تا انسان خود مجذوب نباشد، اهل جذب نیست. تا خود الهی نباشد، سخن اش در دلها كشش ایجاد نمی كند. امام ششم در جواب فرمود: من كسی را وعظ می كنم كه او اخلاد لی الأرض نداشته باشد. آنكه در دلش می گوید: سَواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ أم لَم تَكُن مِن الواعِظین(30)، من چگونه او را جذب كنم؟! أمّا من أراد الآخره فلا یصحبك، و أمّا من أراد الدّنیاء فلا یذهبك.

آنگاه دستور دادند، دیدند امام صادق نه با پول جذب نمی شود، زیرا در برابر پول می گوید: نه بنی مروان، نه بنی عباس! اگر شما امروز می گوئید: نه شرق و نه غرب، چون شاگرد امامی هستید كه آن روز گفت: نه بنی مروان، نه بنی عباس. دید با پول جذب نمی شود با نیرنگ و دعوت به سلسله وعّاظ و سلاطین شدن جذب نمی شود، دستور داد خانه امام صادق را آتش زدند! مرحوم كلینی نقل می كند: ناظران دیدند امام ششم پا روی امواج آتش خانه می گذارد، می گوید: أنا ابن اعراق الثّری، أنا ابن ابراهیم خلیل الله (31). دیدند پا روی امواج آتش می گذارد، می گوید: ما فرزندان ریشه زمین ایم. ما فرزند ابراهیم ایم! یعنی گرچه نمرود رفت و توی منصور دوانقی جای نمرود نشسته ای؛ گرچه ابراهیم رفت و من جای ابراهیم نشسته ام، ولی حقّ همان است كه ما بر نار مسلّط ایم. من فرزند همان ابراهیم ام. آن ندای "یا نارُ كونی برداً و سلاماً علی ابراهیم" هم اكنون هم زنده است. مگر ابراهیم نگفت: "و مِن ذُریّتی"؟ من مگر ذریّه صالح ابراهیم نیستم؟ مگر ابراهیم مسلّط بر نار نشد؟ همان ولایت است كه اكنون از آستین من ظهور كرده است.

این موضع گیری امام ششم در برابر سیاست ننگین عباسیان و مروانیان. این بیان امام ششم، آن هم دستورات علمی اش، آن هم دستورات زهدش. لذا امام باقر فرمود: هذا خیر البریه.

 

گروه دین و اندیشه - حسین عسگری


(1) كافی. ج 2. ص 104. باب الص دق و اداء الامانه

(2) كافی. ج1. ص25. كتاب العقل والجهل

(3) كافی. ج1. ص 11. كتاب العقل والجهل ـ با تلخیص

(4) مفاتیح الجنان. زیارت جامعه كبیره

(5) امالی شیخ صدوق. ص 240 ـ با تلخیص

(6) بحار الأنوار. ج40. ص318

(7) كافی. ج2. ص 509 و وسائل الشیعه. ج7. ص 128

(8) سوره فاطر. 10

(9) سوره ذاریات. 22

(10) سوره اعراف. 40

(11) سوره فصّلت. 12

(12) وسائل الشیعه. ج 15. ص 220 ـ با تلخیص.

(13) بحار الأنوار. ج67. ص196

(14) كافی. ج1. ص 125

(15) كافی. ج1. ص 126 و بحار الأنوار. ج3. ص 33

(16) همان ـ با استناد آیه 16 سوره مباركه قاف

(17) سوره انعام. 103

(18) بحار الأنوار. ج4. ص 44

(19) بحار الأنوار. ج47. ص 107.

(20) مستدرك الوسائل. ج7. ص 168

(21) وسائل الشیعه. ج 9. ص 318

(22) كافی. ج1. ص 307.

(23) بحار الأنوار. ج 75. ص 232.

(24) بحار الأنوار. ج75. ص 235.

(25) كافی. ج1. ص 35

(26) سوره قصص. 5

(27) بحار الأنوار. ج24. ص173 ـ با تلخیص.

(28) كافی. ج1. ص475 و بحار الأنوار. ج47. ص74

(29) بحار الأنوار. ج47. ص184. ما جری بینه علیه‌السلام و بین المنصور

(30) سوره شعراء. 136

(31) كافی. ج1. ص473.

منبع: روزنامه كیهان

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت