والدین، اولین مشاوران شغلی فرزندان
والدین به عنوان نخستین الگوهای زندگی فرزندان، نقش مهمی در هدایت شغلی و تصمیمگیریهای کاری آنها ایفا میکنند؛ حمایت و راهنمایی والدین میتواند مسیر شغلی موفقتری را برای فرزندان رقم بزند.
وظیفه والدین این است که خود را برای ایفای نقش پدر و مادر خوب تربیت کنند و چارچوبهای کلی زندگی را برای فرزندان فراهم سازند، بدون آنکه اصرار به هدایت آنها به مسیری خاص داشته باشند. در این زمینه دو حوزه مهم مطرح است: اول تربیت و دوم سواد مالی.
در بخش تربیت، والدین میخواهند بدانند چگونه میتوانند به وظایف خود عمل کنند و در حق فرزندشان کوتاهی نکنند. تربیت به معنای فراهمکردن بستر رشد برای فرزندان است، نه به دستگرفتن همیشگی مسیر آنها. مانند وقتی که والدین دست فرزند خود را میگیرند تا راهرفتن را بیاموزد، اما او را وادار به حرکت در مسیر خاصی نمیکنند. والدین بهجای تعیین مقصد، همراه فرزند خود هستند و دست او را در یادگیری رها میکنند. این نقش، انجاموظیفه والدین است، بدون انتظار برای رسیدن به نتیجهای خاص.
در حقیقت، تربیت مانند کشاورزی است. کشاورز بذر میکارد، آبیاری و مراقبت میکند، اما تولید محصول در نهایت کار او نیست و به نظم طبیعت سپرده میشود؛ بنابراین، والدین نیز وظیفه دارند که زمینه رشد فرزند را فراهم کنند؛ اما تضمین نتیجه خاصی از جمله انتخاب شغلی مشخص به عهده آنها نیست.
در نهایت، والدین باید چهارچوبهای راهنما را برای فرزندان خود فراهم کنند تا مسیرهای ممکن را بشناسند. انتخاب نهایی شغل و مسیر زندگی، مسئولیت و اختیار فرزند است و والدین تنها نقش حمایتی و راهنما را دارند.
تربیت فرزندان عنوانی قصدی نیست؛ برخلاف عباداتی مانند نماز که نیاز به نیت دارند، تربیت به شکل طبیعی در جریان زندگی روزمره اتفاق میافتد. هر رفتار و گفتار والدین، بهویژه در سالهای ابتدایی زندگی، بر تربیت فرزندان تأثیر میگذارد. کودکان در ابتدا از طریق مشاهده، رفتارهای والدین را درک و تقلید میکنند. برای مثال، رفتارهای روزمره والدین در زمینه مدیریت مالی، مصرف صحیح و رضایت یا نارضایتی از شغل، به شکل ناخودآگاه بر فرزندان اثر میگذارد و بعدها این مفاهیم از طریق توضیح و گفتگو برای آنان شفافتر میشود.
ما بهطورکلی پنج سبک شغلی داریم که در ادامه، تشریح شدهاند:
استخدام: فرد تعهد به یک سازمان میدهد و ماهانه دستمزد دریافت میکند.
خویشفرمایی: فرد خود برای خود کار میکند، مانند پزشک یا وکیل مستقل.
کارفرمایی: فرد یک کسبوکار راهاندازی میکند و افراد دیگری را استخدام میکند.
پروژهای: افراد بر روی پروژههایی کار میکنند که بر اساس ساعت یا مدت کار دستمزد میگیرند.
دستمزدی: معمولاً مشاغلی با دستمزد ثابت بر اساس عملکرد هستند.
پیام مهم این است که هیچکدام از سبکهای شغلی بهعنوان "بهترین" یا "برترین" وجود ندارد، بلکه هر سبکی در جای خود ارزشمند است؛ بنابراین، والدین باید فرزندان را تشویق کنند که ارزشآفرینی و پاسخ به نیازهای جامعه را سرلوحه خود قرار دهند، نه لزوماً دنبالکردن جایگاه خاصی. بهاینترتیب، کودکان بهمرور و با فراگیری ارزش کار، مفهوم سود و زیان و ضرورت پاسخگویی به نیازهای جامعه، برای مسیر شغلی و مالی خود آماده میشوند.
برای نمونه، اگر کسی محصولی را که قبلاً در بازار موجود است تولید کند، کارفرما خواهد بود؛ ولی لزوماً کارآفرین نیست، چون ارزش جدید یا راهحلی نوآورانهای به بازار اضافه نکرده است؛ بنابراین، والدین نباید فرزندانشان را تحتفشار بگذارند تا کارآفرین شوند، بلکه باید به آنها بیاموزند که به دنبال ایجاد ارزش باشند و به نیازهای واقعی جامعه پاسخ دهند، حال این ارزشآفرینی میتواند در قالب استخدام، خویشفرمایی یا هر نوع فعالیت شغلی دیگر باشد.
مرحله اول، استخدام: توصیه شده که جوانان ابتدا در قالب استخدام و بهعنوان بخشی از یک سازمان فعالیت کنند. این مرحله، فرصتی برای یادگیری مهارتهای شغلی، ارتباطی و کار تیمی است و همچنین باعث میشود که فرد بتواند با دریافت دستمزد و حمایتهای سازمانی از جمله بیمه و آموزشهای درونسازمانی، در محیطی امنتر تجربه کسب کند. بهاینترتیب، استخدام یک مرحله یادگیری اولیه است که فرد را برای مراحل بعدی آماده میکند.
مرحله دوم، خویشفرمایی: بعد از کسب تجربه و مهارت کافی در استخدام، فرد میتواند خود را محک بزند که آیا بهتنهایی قادر به مدیریت و انجام کار است یا خیر. در این مرحله، فرد بهصورت مستقل و برای خود کار میکند، مثلاً بهعنوان پزشک یا وکیل مستقل. خویشفرمایی به این معناست که فرد بدون حمایت سازمان، باید از پس نیازهای کاری و حرفهای خود برآید.
مرحله سوم، کارفرمایی: اگر فرد در خویشفرمایی موفق شود و به سطح بالاتری از توانایی برسد، میتواند به کارفرمایی فکر کند، یعنی کسبوکاری راه بیندازد و دیگران را استخدام کند. کارفرمایی مرحلهای است که نیازمند تجربه و دانش مدیریتی بیشتری است و فرد باید بتواند درآمد خود را از سود کسبوکارش به دست بیاورد، نه فقط از کار مستقل.
این مراحل به والدین کمک میکند که درک بهتری از رشد شغلی فرزندان خود داشته باشند و بدانند که بهتر است فرزندشان از پایه شروع کرده و بهمرور با طیکردن مراحل مختلف، در آینده به موفقیت برسد.
پرداختن به سواد مالی و تربیت مالی فرزندان، نهتنها برای توانمندسازی آنها در زندگی روزمره بلکه برای ایجاد جامعهای مقاوم در برابر بحرانهای اقتصادی و اخلاقی ضروری است. فارغ از میزان درآمد، سواد مالی به ما میآموزد که چگونه با هر مقدار پولی که داریم، کیفیت زندگیمان را به بهترین نحو بهبود دهیم. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز میفرمایند که آنچه خطرناکتر از فقر است، سوء تدبیر است؛ بنابراین، سواد مالی درواقع مدیریت مالی شخصی است.
در بخش تربیت، والدین میخواهند بدانند چگونه میتوانند به وظایف خود عمل کنند و در حق فرزندشان کوتاهی نکنند. تربیت به معنای فراهمکردن بستر رشد برای فرزندان است، نه به دستگرفتن همیشگی مسیر آنها. مانند وقتی که والدین دست فرزند خود را میگیرند تا راهرفتن را بیاموزد، اما او را وادار به حرکت در مسیر خاصی نمیکنند. والدین بهجای تعیین مقصد، همراه فرزند خود هستند و دست او را در یادگیری رها میکنند. این نقش، انجاموظیفه والدین است، بدون انتظار برای رسیدن به نتیجهای خاص.
در حقیقت، تربیت مانند کشاورزی است. کشاورز بذر میکارد، آبیاری و مراقبت میکند، اما تولید محصول در نهایت کار او نیست و به نظم طبیعت سپرده میشود؛ بنابراین، والدین نیز وظیفه دارند که زمینه رشد فرزند را فراهم کنند؛ اما تضمین نتیجه خاصی از جمله انتخاب شغلی مشخص به عهده آنها نیست.
در نهایت، والدین باید چهارچوبهای راهنما را برای فرزندان خود فراهم کنند تا مسیرهای ممکن را بشناسند. انتخاب نهایی شغل و مسیر زندگی، مسئولیت و اختیار فرزند است و والدین تنها نقش حمایتی و راهنما را دارند.
تربیت فرزندان عنوانی قصدی نیست؛ برخلاف عباداتی مانند نماز که نیاز به نیت دارند، تربیت به شکل طبیعی در جریان زندگی روزمره اتفاق میافتد. هر رفتار و گفتار والدین، بهویژه در سالهای ابتدایی زندگی، بر تربیت فرزندان تأثیر میگذارد. کودکان در ابتدا از طریق مشاهده، رفتارهای والدین را درک و تقلید میکنند. برای مثال، رفتارهای روزمره والدین در زمینه مدیریت مالی، مصرف صحیح و رضایت یا نارضایتی از شغل، به شکل ناخودآگاه بر فرزندان اثر میگذارد و بعدها این مفاهیم از طریق توضیح و گفتگو برای آنان شفافتر میشود.
دیدگاه درست نسبت به سواد مالی
دیدگاه درست نسبت به سواد مالی و اقتصاد در زندگی باید از رویکردی یکپارچه و جامع برخوردار باشد. زندگی را نمیتوان به بخشهای مجزا مانند مالی، عبادی، عاطفی و علمی تقسیم کرد، بلکه اینها ابعاد یک کل بههمپیوستهاند که از زوایای مختلف به آن نگاه میشود. والدین باید ابتدا خود را در این ابعاد پرورش دهند و الگویی باشند که فرزندان از آنها تأثیر بگیرند. وقتی والدین از نظر اقتصادی و مالی توانمند باشند، فرزندان نیز یاد میگیرند چگونه این بُعد را در زندگیشان بهدرستی مدیریت کنند. بخش عمدهای از بُعد مالی زندگی نیز به شغل و درآمدزایی مرتبط است که در آینده برای فرزندان نیز اهمیتی حیاتی خواهد داشت.تأکید بر عدم برتری سبکهای شغلی
ما بهطورکلی پنج سبک شغلی داریم که در ادامه، تشریح شدهاند:
استخدام: فرد تعهد به یک سازمان میدهد و ماهانه دستمزد دریافت میکند.
خویشفرمایی: فرد خود برای خود کار میکند، مانند پزشک یا وکیل مستقل.
کارفرمایی: فرد یک کسبوکار راهاندازی میکند و افراد دیگری را استخدام میکند.
پروژهای: افراد بر روی پروژههایی کار میکنند که بر اساس ساعت یا مدت کار دستمزد میگیرند.
دستمزدی: معمولاً مشاغلی با دستمزد ثابت بر اساس عملکرد هستند.
پیام مهم این است که هیچکدام از سبکهای شغلی بهعنوان "بهترین" یا "برترین" وجود ندارد، بلکه هر سبکی در جای خود ارزشمند است؛ بنابراین، والدین باید فرزندان را تشویق کنند که ارزشآفرینی و پاسخ به نیازهای جامعه را سرلوحه خود قرار دهند، نه لزوماً دنبالکردن جایگاه خاصی. بهاینترتیب، کودکان بهمرور و با فراگیری ارزش کار، مفهوم سود و زیان و ضرورت پاسخگویی به نیازهای جامعه، برای مسیر شغلی و مالی خود آماده میشوند.
اهمیت ارزشآفرینی
نکته مهم دیگر که والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که افراد باید ابتدا در جستجوی ایجاد ارزش برای جامعه و پاسخگویی به نیازهای مردم باشند. به این معنی که حتی اگر درآمدی حاصل نشود، کارکردن و تولید ارزش اهمیت بیشتری از بیکاری دارد. همچنین والدین نباید صرفاً به دنبال القای مفهوم کارآفرینی به فرزندان خود باشند، بلکه باید ارزشآفرینی را در اولویت قرار دهند.پرهیز از تب کارآفرینی
در جامعهٔ امروز یک تمایل افراطی به کارآفرینی شکلگرفته و بسیاری از افراد تصور میکنند که کارآفرینی بالاترین یا تنها مسیر موفقیت شغلی است. این نگرش باعث شده والدین بخواهند فرزندانشان صرفاً کارآفرین شوند و آنها را به سمت این مسیر سوق دهند. درحالیکه کارآفرینی به معنای واقعی، مستلزم نوآوری و ایجاد ارزش جدیدی است که قبلاً وجود نداشته است؛ یعنی چیزی فراتر از راهاندازی کسبوکاری ساده است.برای نمونه، اگر کسی محصولی را که قبلاً در بازار موجود است تولید کند، کارفرما خواهد بود؛ ولی لزوماً کارآفرین نیست، چون ارزش جدید یا راهحلی نوآورانهای به بازار اضافه نکرده است؛ بنابراین، والدین نباید فرزندانشان را تحتفشار بگذارند تا کارآفرین شوند، بلکه باید به آنها بیاموزند که به دنبال ایجاد ارزش باشند و به نیازهای واقعی جامعه پاسخ دهند، حال این ارزشآفرینی میتواند در قالب استخدام، خویشفرمایی یا هر نوع فعالیت شغلی دیگر باشد.
مراحل رشد شغلی
همچنین توصیه شده که مسیر شغلی از "استخدام" و یادگیری شروع شود و سپس به سمت خویشفرمایی و کارفرمایی حرکت کند. این رویکرد باعث میشود فرد ابتدا شاگردی کند و مهارتهای لازم را کسب کند تا در آینده بتواند در مشاغل مختلف موفق شود. این مراحل بهصورت زیر است:مرحله اول، استخدام: توصیه شده که جوانان ابتدا در قالب استخدام و بهعنوان بخشی از یک سازمان فعالیت کنند. این مرحله، فرصتی برای یادگیری مهارتهای شغلی، ارتباطی و کار تیمی است و همچنین باعث میشود که فرد بتواند با دریافت دستمزد و حمایتهای سازمانی از جمله بیمه و آموزشهای درونسازمانی، در محیطی امنتر تجربه کسب کند. بهاینترتیب، استخدام یک مرحله یادگیری اولیه است که فرد را برای مراحل بعدی آماده میکند.
مرحله دوم، خویشفرمایی: بعد از کسب تجربه و مهارت کافی در استخدام، فرد میتواند خود را محک بزند که آیا بهتنهایی قادر به مدیریت و انجام کار است یا خیر. در این مرحله، فرد بهصورت مستقل و برای خود کار میکند، مثلاً بهعنوان پزشک یا وکیل مستقل. خویشفرمایی به این معناست که فرد بدون حمایت سازمان، باید از پس نیازهای کاری و حرفهای خود برآید.
مرحله سوم، کارفرمایی: اگر فرد در خویشفرمایی موفق شود و به سطح بالاتری از توانایی برسد، میتواند به کارفرمایی فکر کند، یعنی کسبوکاری راه بیندازد و دیگران را استخدام کند. کارفرمایی مرحلهای است که نیازمند تجربه و دانش مدیریتی بیشتری است و فرد باید بتواند درآمد خود را از سود کسبوکارش به دست بیاورد، نه فقط از کار مستقل.
این مراحل به والدین کمک میکند که درک بهتری از رشد شغلی فرزندان خود داشته باشند و بدانند که بهتر است فرزندشان از پایه شروع کرده و بهمرور با طیکردن مراحل مختلف، در آینده به موفقیت برسد.
پرداختن به سواد مالی و تربیت مالی فرزندان، نهتنها برای توانمندسازی آنها در زندگی روزمره بلکه برای ایجاد جامعهای مقاوم در برابر بحرانهای اقتصادی و اخلاقی ضروری است. فارغ از میزان درآمد، سواد مالی به ما میآموزد که چگونه با هر مقدار پولی که داریم، کیفیت زندگیمان را به بهترین نحو بهبود دهیم. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز میفرمایند که آنچه خطرناکتر از فقر است، سوء تدبیر است؛ بنابراین، سواد مالی درواقع مدیریت مالی شخصی است.