آیا عرفان با عقل مخالف است؟

با تأمل در سخنان عرفا معلوم می‌شود که آنان تعریف خاصی از عقل را در ذهن خود داشته‌اند و درواقع این تعریف را نقد می‌کرده‌اند. این تعریف همان است که توسط برخی از فیلسوفان مشایی در عالم اسلام رواج یافته و به صورت دیدگاه مسلط درباب عقل در آمده است. ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آيا عرفان با عقل مخالف است؟

عارفان مسلمان در مذمت عقل از دو جهت سخن گفته‌اند:

يکي از جهت تقابل «عقل» با «دل» (يا استدلال عقلي با تجربه و شهود عرفاني)

دوم از جهت تقابل «عقل» با «عشق».

از نظر عرفا عقل ما از درک حقايق معنوي و شناخت عالم ملکوت و ماوراء طبيعت عاجز و ناتوان است و براي کشف اين حقايق و رسيدن به  آن عوالم بايد به سراغ دل و تجربه و شهود عرفاني رفت..

اما در مقام مقايس?‌ عقل و عشق، سخن اين است که اولاً عقل سودجو و حسابگر آدمي را از عاشق شدن و عشق ورزيدن باز مي‌دارد و منع مي‌کند!

ثانياً عقل در برابر هوي و هوس و رذايل نفساني همچون خرگوشي است که در چنگال شيري اسير شده باشد.  بنابراين، به نظر عارفان تنها راه علاج رذايل نفساني و تهذيب نفس عبارتست از عاشق شدن و عشق ورزيدن. و عشق است که مي‌تواند عقل را از چنگال هوي و هوس برهاند و نفس را مغلوب کند يا آن را از چنگال حرص و طمع برهاند. از نظر عرفا، با تکيه بر عقل نمي‌توان هواي نفس را مغلوب کرد و در جهاد اکبر پيروز شد و رذايل اخلاقي را از ساحت وجود خود ريشه‌کن کرد.

عارفان مسلمان در مذمت عقل از دو جهت سخن گفته‌اند:

يکي از جهت تقابل «عقل» با «دل» (يا استدلال عقلي با تجربه و شهود عرفاني)

دوم از جهت تقابل «عقل» با «عشق».

اما با تأمل در سخنان عرفا معلوم مي‌شود که آنان تعريف خاصي از عقل را در ذهن خود داشته‌اند و درواقع اين تعريف را نقد مي‌کرده‌اند. اين تعريف همان است که توسط برخي از فيلسوفان مشايي در عالم اسلام رواج يافته و به صورت ديدگاه مسلط درباب عقل در آمده است. به بيان ديگر، عارفان وقتي به نقد عقل مي‌پردازند مقصودشان از عقل، عقل «خودگرا» و «خودمحور» و «منفعت‌انديش» و «مصلحت‌انديش» است. پس وقتي مولانا به مذمت عقل مي‌پردازد و مي گويد:

«پاي استدلاليان چوبين بود / پاي چوبين سخت بي‌تمکين بود»،

مقصودش نفي ارزش و اهميت عقل استدلالگر و نفي لزوم استفاده از آن نيست، بلکه مقصود او نقد «استدلاليان» است، و نقد «استدلاليان» غير از نقد «استدلال» است. مولانا از «استدلاليان» کساني را مراد مي‌کند که پيش‌فرض خاصي را در باره منابع اوليه معرفت پذيرفته‌اند که بر اساس آن منابع اوليه معرفت در حواس پنجگانه ظاهري خلاصه مي‌شود. به بيان ديگر «استدلاليان» در زبان مولانا کساني هستند که با تکيه بر مقدمات حسي مي‌کوشند حقايق مربوط به عالم غيب و ماوراء طبيعت را کشف و اثبات کنند، يعني برخي از فيلسوفان مشايي. مقصود او مذمت کساني است که با تکيه بر عقل خود در برابر انبيا و اولياء احساس بي نيازي مي‌کنند و خود را از تعليمات آنان بي‌نياز مي‌پندارند. اين بي نياز ديدن خود البته مذموم است.(1)

اما با تأمل در سخنان عرفا معلوم مي‌شود که آنان تعريف خاصي از عقل را در ذهن خود داشته‌اند و درواقع اين تعريف را نقد مي‌کرده‌اند. اين تعريف همان است که توسط برخي از فيلسوفان مشايي در عالم اسلام رواج يافته و به صورت ديدگاه مسلط درباب عقل در آمده است.

به علاوه در مورد نزاع عقل و عشق بايد گفت عشق فقط خواستن است اما براي اينکه انسان بفهمد چه چيزي را مي خواهد به عقل نيازمند است. اگر عشق فهيم باشد ديگر نزاعي ميان عقل و عشق نيست!  چون عشق فهيم همان عقل است. اگر عشق با فهم با هم راه بيفتند يکي يکي قيود را کنار مي زند و به حقايق جهان راه مي يابند! ما از عقلي صحبت مي کنيم که سالک است نه عقل خوابيده؛ و  مي خواهيم آن را با عشق آشنا کنيم. عقلي که يک جا خوابيده و تا ابد گرفتار يک چيز  شده و ديگر از آن کنده نمي شود که عقل نيست. ما هر لحظه بايد در حال سلوک باشيم اين حرکت سلوکي کار خود عقل است. سلوک يعني مرتب آزاد شدن از هر قيدي. هرگاه نايستاديم هم اهل عشقيم و هم اهل عقل که در آنجا عقل و عشق با هم آشتي مي کنند هرچند که عشق تند و تيز است اما اگر عقل نداشته باشد گيج و گنگ مي شود.(2)

بنابراين، اگر ما تصور دقيقي از عقلي که مورد نقد عرفا واقع شده داشته باشيم، مي‌توانيم با آنان همدلي کنيم و آن نقدها را تأييد و تصويب کنيم، اما تسري آن نقدها به تعريف کاملي از عقل کار درستي نيست و با تعريف صحيحي از عقل هيچ عارف سالکي با آن مخالفت نخواهد کرد!

پي نوشت ها:

1- رابطه عقل و وحي، ابوالقاسم فنايي

2- مثنوي مولوي اصول دين است!، دکتر ديناني


رادفر کارشناس فلسفه اسلامي

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت