مصاحبه ای منتشر نشده با آیت الله معرفت

آنچه در ذيل مي‌آيد حاصل گفتگويي منتشر نشده است که مدتی قبل از ارتحال ملکوتی با مرحوم ‌آيت‌الله محمدهادي معرفت از مدرسان و مفسران برجسته قرآن كريم كه در خصوص زندگي، نقش روحانيت در جامعه امروز، وضع تبليغ و ويژگي مبلغ، نقش و وضعيت رسانه تصويري و جايگاه هيات
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناگفته هايي از آيت الله معرفت

 

(1)

معرفت آيت‌الله محمدهادي معرفت در سال 1309 ه.ش در خانواده روحاني در شهر كربلا متولد شد. پدرش شيخ علي فرزند ميرزا محمدعلي از نوادگان شيخ عبدالعالي ميسي اصفهاني از خطباي به نام كربلا در آن دوران به اتفاق والدين و ديگر اعضاي خانواده‌اش در سال 1290 ه. ش در سن پانزده سالگي از سده اصفهان به كربلا مهاجرت كرد و در سن 63 سالگي سال 1338 ه.ش در كربلا وفات يافت و در ايوان پست سر بارگاه حضرت ابوالفضل (ع) به خاك سپرده شد.

آنچه در ذيل مي‌آيد حاصل گفتگويي منتشر نشده است که مدتي قبل از ارتحال ملکوتي با مرحوم ‌آيت‌الله محمدهادي معرفت از مدرسان و مفسران برجسته قرآن كريم كه در خصوص زندگي، نقش روحانيت در جامعه امروز، وضع تبليغ و ويژگي مبلغ، نقش و وضعيت رسانه تصويري و جايگاه هيات رزمندگان صورت گرفته است، که به مناسبت فرارسيدن ايام ارتحال اين عالم رباني و بجهت عدم انتشار آن در اينجا تقديم مي گردد. گفتني است آيت‌ الله‌ محمد هادي‌ معرفت‌ (ره) مقارن غروب جمعه، 29 دي ماه 85 بر اثر عارضه‌ قلبي‌ و در سن‌ ‌76‌ سالگي‌ در منزل‌ خود در قم‌ بدرود حيات‌ گفت.

حضرت امام در طرح كردن آراي بزرگان و گسترش در نقد و بررسي آن ويژگي خاصي داشت. ايشان بر اين باور بودند – و چنين هم تربيت نمودند- كه قداست تنها از آن اقوال معصومين است.

استاد، حضرتعالي از چه سالي تحصيل را شروع كرديد و اساتيد شما چه كساني بودند؟

پدرم مرا در سن پنج سالگي براي سوادآموزي به مكتب فرستاد كه توسط شيخ باقر از اصفهان به كربلا مهاجرت كرده و نظام جديد تاسيس نموده بود. پس از آن مقدمات را نزد استاد حاج شيخ علي‌اكبر ناييني و سپس نزد پدر آموختم. ادبيات و منطق را نزد ديگر اساتيد حوزه كربلا فراگرفتم و مقداري هم علوم فلكي و رياضي تلمذ نمودم.

سپس فقه و اصول و مبادي فلسفه را فراگرفتم و اساتيدم عبارت بودند از: شيخ محمد كلباسي، شيخ محمدحسين مازندراني، پدرم، شيخ محمدخطيب(از علماي بزرگ و مرجع در حوزه)، سيدحسن حاج‌آغامير قزويني و ... . كتاب فصول، رسائل و مكاسب شيخ و يك دوره اصول خارج و مقدار زيادي خارج فقه را نزد شيخ يوسف بيارجمندي خراساني از شاگردان بزرگ مرحوم ناييني گذراندم و چون ايشان از شاگردان اديب نيشابوري بزرگ بوده، مطول را نيز نزد ايشان تعليم يافتم، تمامي اين دوره در حوزه كربلا تا سال 1339 ه.ش صورت گرفت. البته در اين دوره در كنار تحصيل به تدريس و تحقيق اشتغال داشتم.

در رشته‌هاي ادبي و علمي و در حوزه‌هاي تدريس متناسب و در هفته يك بار جلسه ديني براي جوانان داشتم و هر دو با اقبال قابل توجهي روبرو شد و شاگردان بسياري تربيت يافتند. همگام با آن، با همكاري گروهي از فضلاي حوزه(سيدمحمدشيرازي، سيدعبدالرضا شهرستاني،‌ سيدمحمدعلي بحراني، شيخ محمدباقر محمودي و ...) دست به تاسيس و نشر ماهنامه‌اي تحت عنوان (اجوبه المسائل الدينيه) زديم و با اعلام، به سوالات ديني شما پاسخگو هستيم، با كمال جديت مشغول شديم كه در سطح وسيعي گسترش يافت. بويژه در دانشگاهها و حتي برخي دانشگاههاي بزرگ خارج از كشور عراق با استقبال فراوان روبرو شد و ساليان دراز ادامه داشت. ضمناً مقاله و نوشته‌هاي تحقيقي، علمي – ديني فراوني تدوين و انتشار يافت و برخي از اين مقالات به جهت اهميت موضوع به صورت كتاب يا رساله چاپ و منتشر گرديد كه مي توان به "حقوق زن در اسلام" ، "ترجمه قرآن، امكان، نقد، ضرورت" ، "دو فرقه شيخيه: اسكويي و كريمخاني"، "اهميت نماز و تاثير آن در حيات فردي و اجتماعي" و ... اشاره كرد. تمامي اينها به زبان عربي روز انجام شده است و برخي از آنها سپس به فارسي ترجمه گرديد.

از چه سالي عازم نجف‌اشرف شديد و از حوزه عظيم آنجا بهره برديد و اساتيدتان چه شخصيتهايي بودند و چه دروسي خوانده شد؟

در آغار سال 1304 ه.ش و پس از فوت پدر براي تكميل تحصيل به همراه خانواده به نجف‌اشرف هجرت نمودم. هدف اصلي شركت در جلسات درسي فرهيختگان علم و فقاهت بود كه در اين دوران ازمحضر اساتيدي همچون: سيدمحسن حكيم، سيدابوالقاسم خويي، ميرزا باقر زنجاني، شيخ حسين حلي، سيدعلي فاني اصفهاني و اخيراً امام راه‌حل(ره) بهره وافر گرفتم.

آقاي حكيم در طرح و بررسي آراي فقها مهارت و دقت فراواني داشت و درس ايشان از اين لحاظ داراي امتياز خاص بود. ايشان به آراي فقهاي سلف همان عنايت و دقت را روا مي‌داشتند كه به اقوال معصومين(ع) .

آقاي خويي در قوت بيان و قدرت استدلال و در ضمن رسا و ساده‌گويي ولي عميق، سرآمد بود، و بحث فقه و نيز اصول را در اندك مدت ولي با حجمي تناور از مطالب، مطرح مي ساخت و در اين جهت بي‌نظير بود.

حضرت امام در طرح كردن آراي بزرگان و گسترش در نقد و بررسي آن ويژگي خاصي داشت. ايشان بر اين باور بودند – و چنين هم تربيت نمودند- كه قداست تنها از آن اقوال معصومين است. آراي اقوال بزرگان احترام دارد نه قداست و احترام آن در آن است كه به نقد و بررسي آن پرداخته شود نه آنكه تعبداً پذيرفته شود و با شايستگي لازم به اين كار مي‌پرداخت و از سوال و جواب و نقض و ابرام شاگردان استقبال مي‌نمود و در اين راه شاگرداني نقاد و روشنگر تربيت نمود. جزاه‌ا... خيراً.

در اين دوره مقداري از فلسفه و حكمت متعاليه را نزد فاضل ارجمند آقاي رضواني آموختم و در كنار تحصيل در اين مراكز علمي پربار، به تدريس پرداختم. صبحها براي تحصيل و تدريس و عصرها صرفاً براي تدريس اختصاص داشت. ضمناً از كار تحقيق و نوشتن مقالات علمي غافل نبودم و با گروهي از فضلاي به نام حوزه كه عبارت بودند از: سيدجمال‌الدين خويي، (فرزند آيت‌الله خويي)، سيدمحمد نوري، سيدعبدالعزيز طباطبايي، استاد عميد زنجاني، دكتر محمد صادقي(صاحب تفسير) و ... جلسات هفتگي تشكيل مي‌داديم و پيرامون مباحث و موازين مختلف به بحث و تحقيق مي‌پرداختيم . هر كدام در يك رشته كه اينجانب رشته علوم قرآني را برگزيدم و پايه تحقيقاتم در اين رشته گرديد.

علاوه بر نوشتن مقالات و نشر در مجلات و تاليف رساله‌هاي گوناگون از جمله: كتاب تاريخ الارواح، در رد نظريه تناسخ كه در آن روزگار شايع بود نگاشتم و در سطح دانشگاهيان در بغداد منتشر گرديد و سپس در ايران ترجمه و بر آن افزوده شد و به نام "بازگشت روح" انتشار يافت و رساله‌هايي ديگر كه از اينجانب چاپ و نشر يافت.

استاد حضرتعالي از جمله شخصيتهاي حوزوي هستيد كه بيشتر تلاش‌تان بسط و گسترش علوم قرآني بود. انگيزه اصلي‌تان از اهتمام وافر به اين موضوع چه بود؟

انگيزه پرداختن به مسائل قرآني در كنار فقه و اصول آن بود كه هنگام مراجعات و مطالعه براي آمادگي تدريس تفسير، به حقيقت تلخي برخورد نمودم و آن فقدان بحث زنده پيرامون مسائل قرآني، در كتابخانه فعلي تشيع بود و اين برخورد تلخ از آنجا به وجود آمد كه براي تهيه مقاله پيرامون مساله "ترجمه قرآن" به كتابخانه اختصاصي قرآني مراجعه نمودم و در اين زمينه كتابهاي زيادي كه برخي در دو مجلد و نيز رساله‌ها و مقالات بسيار از مصر و ... در اختيار بود كه دانشمندان معاصر آن ديار نوشته بودند. ولي در حوزه نجف جز يك برگه اعلاميه حضرت آيت‌الله شيخ محمدحسين كاشف الغطا چيز ديگري نيافتم و اين امر بر من گران نمود و برآن واداشت كه در اين خصوص به طور گسترده،ديدگاههاي دانشمندان گذشته و حال مكتب را روشن ارائه دهم كه نتيجه آن تلاش پيگير، 7 مجلد التمهيد و 2 مجلد التفسير و المفسرون گرديد. نوشته اخير در واقع تكميل و تدارك مافات نوشته محمدحسين ذهبي مصري است كه بناحق، جايگاه تشيع را در حيطه قرآني ناديده گرفته است.

چه سالي عراق را به قصد حوزه علميه قم ترك كرديد و علت عزيمتتان به قم چه بود؟

درسال 1351 كه حكومت بعث عراق دستور مهاجرت ايرانيان را صادر نمود به اتفاق همسر و فرزندان رهسپار حوزه علميه قم شديم و كتابهاي مهم بويژه دست‌نوشته‌ها را با خود آورديم و بقيه كتابها بعداً ارسال گرديد. از بدو ورود به قم، همان شيوه كه در دو حوزه علميه كربلا و نجف داشتم، ادامه داده شد منتها در بعد تحصيلي تنها به حوزه درس اصول مرحوم ميرزا هاشم آملي حضور يافته و بقيه اوقات را به تدريس و تحقيق پرداختم. در بعد تدريس در سطحي بالاتر رسائل، مكاسب، كفايه و سپس تدريس خارج فقه و اصول انجام گرفت.

حركتي كه در ايران ايجاد شده براي تمام دنيا پيام دارد و اين پيام در دو كلمه خلاصه مي شود: يكي اينكه تمام افراد و آحاد انساني حق انتخاب دارند و مستكبران جهان حق ندارند اين انتخاب را از آنان بگيرند و مساله دوم، عدالت اجتماعي است كه بايد در جهان پياده شود.

ضمناً در مدرسه عالي حقاني كه به سرپرستي مرحوم شهيد قدوسي اداره مي‌شد و با دعوت ايشان به تدريس مسائل قرآني بويژه علوم قرآني كه هنوز به صورت جزوه بود اشتغال يافتم و افرادي كه در كلاس درس شركت مي‌كردند افرادي شايسته بودند و امروزه از رجال نامي شمرده مي‌شوند. علامه بر تفسير و علوم قرآني، تدريس فقه(مكاسب شيخ) و اصول(رسائل) نيز خواسته شد. بعد تحقيق در كنار تدريس جديت بيشتر به خود گرفت و تحقيقات انجام شده در نجف به طور گسترده و همه‌جانبه مورد بررسي قرار گرفت و پيشرفت نمود و جزوات "التمهيد" يكي پس از ديگري به زيور طبع آراسته شد و سال 58-57 بدو انقلاب شكوهمند اسلامي، مجلد سوم در حال چاپ بود و تا شش مجلد مجدداً به همت انتشارات جامعه مدسين به چاپ رسيد و موضوعات طرح شده در اين آثار پس از استقرار انقلاب اسلامي به طور رسمي براي همگان به عنوان مواد درسي اولي مطرح و به تدريس آن در مركز حوزه مشغول شدم و رفته‌رفته افرادي تربيت شده و رشته مختلف علمي از جمله رشته تفسير و علوم قرآني در حوزه داير گرديد و كساني دست به تاليف و تدريس در اين رشته زدند و رو به گسترش نهاد كه امروزه چهارده دانشكده خاص علوم قرآني در كنار حوزه‌هاي علمي- تخصصي در سطح كشور داير است.

لطفاً درباره نقش تبليغات و اهميت آن بويژه در دوران معاصر توضيحاتي بدهيد؟

مساله تبليغات يعني رساندن پيام اسلام به جهانيان، مخصوصاً در اين مقطع از زمان نقش موثر داشته و در واقع يك ضرورت است. اساساً اسلام امت اسلامي را به عنوان حامل رسالت الهي معرفي كرده است. "و كذلك جعلناكم امه وسطاً ليكونوا شهداء علي‌الناس".

اسلام، مسلمانان را مردماني با مسئوليت مي‌داند. يعني احساس مسئوليت لازمه ايمان و اسلام آحاد مسلمانان است. منتها هر كس در همان شعاع نفوذي خود بايد داراي مسئوليت باشد. حديث شريف "من اصبح و لم‌يهتم بامور المسلمين فليس منهم" به همين نكته اشاره دارد. زيرا مستفاد از اين حديث است كه هر انساني كه روزانه سر از خواب بر‌مي دارد، اولين چيزي كه در ذهن او خطور مي‌كند مسائل اسلامي و مسائل جامعه است. يعني قبل از هر چيز به جامعه فكر مي كند. لذا يك مسلمان نمي‌تواند در مسائل اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي و در تمام زمينه‌ها كه بعد اجتماعي دارد بي‌تفاوت باشد. با توجه به محتواي اين حديث، معلوم مي‌شود كه اين احساس مسئوليت است كه مسلمانان را وادار مي‌كند تا به سوي يك بينش جهاني و سياسي حركت كنند.

اساساً يك مسلمان با اين احساس، يك فرد سياسي- اجتماعي بار مي‌آيد و اينكه گفته‌اند: دين از سياست جدا نيست، بايد گفت: سياست نه تنها جداي از ديانت نيست، بلكه پايه و اساس آن است.يك مسلمان نمي‌تواند نسبت به جرياناتي كه در جامعه به وجود مي‌آيد بي‌تفاوت باشد. لذا مساله حامل رسالت بودن و احساس مسئوليت از وظايف اوليه مسلمانان به شمار مي‌رود و در تمام جنبشها و حركتهاي سياسي كه اصالت دارد، آحاد مسلمانان شركت فعال و حضور بالفعل دارند.

تا قبل از پيروزي انقلاب و قبل از قيام مقدس امام خميني(ره)، دين اسلام، شريعت اسلام، امت اسلامي و مسلمانان در نظر دانشمندان و محققان و كساني كه راجع به اديان و پيروان اديان از ديد جغرافيايي مي‌نگريستند، نظرشان نسبت به اسلام و مسلمانان تغيير كرد، يعني ديدند كه مساله اسلام و مسلمان بودن با مساله مسيحيت و مسيحي بودن، يهوديت و يهودي بودن و … تفاوت كلي دارد. يعني در مسيحيت، يهوديت و … يكسري عقايدي وجود دارد كه هيچ‌گونه تاثيري در زندگي عملي پيروان اديان ندارد. اما اسلام به تمام شوون زندگي انسان، اعم از فردي و اجتماعي توجه خاص داشته و عقايد و اصول آن در تمام زمينه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مسلمانان تاثير بسزايي دارد به طوري كه در تمام ابعاد زندگي بشر سيطره داشته و همين مساله احساس و شعور ديني است كه مسلمانان و آيين اسلام را از ديگر پيروان مذاهب و آيينها جدا ساخته است.

به عنوان مثال دو حركت انقلابي و سياسي كه تحولي از دين در جهان ايجاد كرد را با هم مقايسه مي‌كنيم:‌يكي حركت گاندي در شبه قاره هند بود كه با استعمار فرانسه و انگلستان مقابله كرد. او انقلاب نمود و ملتش را از زير استعمار رهانيد و كمر استعمار را شكست به طوري كه اين حركت در تمام دنيا تاثير گذاشت. اما اين نهضت، مردم دنيا را متوجه آيين بودايي نكرد و صرفاً يك حركت و انقلاب سياسي بود؛‌زيرا مساله حركت گاندي هيچ ارتباطي با عقيده و آيين ديني او نداشت.

اما حركتي را كه امام خميني(ره) در ايران انجام داد، تحول عظيم جهاني به وجود آورد و مسير تاريخ را در دنيا تغيير داد به طوري كه مي‌بينيم اين انقلاب، دنيا را متوجه اسلام، شريعت و تعاليم اسلامي نموده است. تمام دنيا اين حركت را ناشي از شريعت و آيين اسلام مي‌داند و انقلاب را يك انقلاب ديني، يعني سياستي كه از دين برخاسته باشد تلقي مي‌كنند و اين حركت براي تمام استعمارگراني كه مستضعفان را به يوغ مذلت كشيده بودند، يك تهديد جدي بود. حركت گاندي باعث ترس جهانيان نشد، بلكه تنها دست استعمارگران را از شبه قاره هند كوتاه كرد. ولي انقلابي كه در كشور ايران به وقوع پيوست به لحاظ اينكه يك حركت سياسي- ديني بود، تمام ابرقدرتهاي جهان، بخصوص آمريكا را به وحشت انداخت. اين قدرت نظامي نيست كه ابرقدرتها را به وحشت انداخته است، بلكه تنها چيزي كه دنيا را تكان داده و پشت ابرقدرتها را مي‌لرزاند همان جنبه سياسي- ديني اين حركت است.

حركتي كه در ايران ايجاد شده براي تمام دنيا پيام دارد و اين پيام در دو كلمه خلاصه مي شود: يكي اينكه تمام افراد و آحاد انساني حق انتخاب دارند و مستكبران جهان حق ندارند اين انتخاب را از آنان بگيرند و مساله دوم، عدالت اجتماعي است كه بايد در جهان پياده شود.

پيام اسلام اين است كه : اي مستكبران: شما حق استعمار مستضعفان را نداريد و همين پيام اسلام است كه دنيا را به وحشت انداخته است. لذامساله تبليغ يك امر ضروري است. امروز كه تمام رسانه‌ها در اروپا و آمريكا بسيج شده‌اند تا چهره اسلام را بدنام كنند. يكي از واجب‌ترين و ضروري‌ترين وظيفه ما اين است كه چهره اصيل و واقعي اسلام و پيام حقيقي آن را با كمال پاكي و امانت و اخلاص به دنيا نشان دهيم. لذا موقعيت تبليغ در اين مقطع از زمان، بسيار حساس و وظيفه مبلغان بسيار سنگين و خطير است. زيرا شرط اول رساندن پيام اسلام آن است كه پيام رساننده خودش پيام را درست درك كرده باشد

ادامه دارد ...

منبع: سايت هيات رزمندگان اسلام

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت