پژوهش نياز ضرورى سينماى دفاع مقدس
پژوهش نياز ضرورى سينماى دفاع مقدس
گفت وگو با محمدعلى آهنگر، كارگردان فيلم فرزند خاك
فرزند خاك با يك پروسه پژوهشى و تحقيقاتى شكل گرفت. چقدر فرايند پژوهش در حوزه جنگ براى فيلمسازان اين سينما مهيا است
ما چيزى به عنوان حوزه پژوهش چيزى كه بتوان به آن مراجعه كنيم، نداريم. به جز مرتضى سرهنگى عزيز، جايى در اختيار شما نيست. جاى ديگر وقتى مى رويد به اينجا مى رسانند و پشيمان مى شويد.
ناچاريد از منابع زنده استفاده كنيد.
منابع زنده هم يا دچار فراموشى، ياازبين مى روند يا اصلاً نمى خواهند حرف بزنند. گرفتارى ما در حوزه پژوهش اين است.
ما كالك مى كشيم و از روى كالك حرف مى زنيم. الآن هم كالك سينماى دفاع مقدس را كشيده ايم و راجع به آن صحبت مى كنيم. الآن مركز پژوهش ما بايد ميلياردها تومان هزينه كند زيرساخت ادبيات شفاهى دفاع مقدس را تا باقيمانده رزمنده ها وجود دارند جمع آورى كند. وقتى مى گويم رزمنده ها فقط خودشان نيستند. زنها و بچه هايشان هم هستند. الآن شما چقدر از نظرگاه بچه هاى شهدا را داريد. كجا مى توانيد دو تا مطلب پيدا كنيد كه مثلاً پسر شهيد باكرى چه تفكرى نسبت به پدرش دارد. چه مى كند و كجاست. اينها مغفول است مى رود و ازدواج مى كند و در جريان زندگى فراموش مى كند.
به نظر جزئيات براى شما اهميت زيادى دارد.
بله. در كالك هاى عمليات جنگى اين اهميت زيادى دارد. ما در زمينه ساخت سينماى دفاع مقدس هم به جزئيات روحى و روانى و تفكرى احتياج داريم. الآن كلى گويى مى شود. ما نياز به هيأت هاى پژوهشى متخصص داريم. چند نفر را بفرستند كه حرف از دهان گفت وگو شونده بيرون بكشند.
ممكن است چهار صد نوار توسط فلان انجمن جمع آورى شده باشد اما آن نوارها به درد ما نمى خورد چون همه به شكل كلى حرف مى زنند.
تحقيقات فرزند خاك چگونه صورت گرفت
خيلى سخت بود. ما دوره اى تحقيق كرديم كه تفحص هنوز جنازه ها را روى تريلى نگذاشته بود و يك نوع اطلاعات طبقه بندى شده محسوب مى شد. براى نزديك شدن به اين قضيه ما اصلاً نمى دانستيم به كجا بايد رجوع كنيم. يك اخبار خيلى كوتاه در روزنامه ها زده مى شد كه در فلان منطقه دارند تفحص مى كنند.
يعنى مركز رسمى نبود
نه. نخستين جرقه تفحص از جايى شروع مى شود كه يك سرى از بچه هاى لشكر ?? براى عرض تسليت سالگرد مى روند منزل شهيد راحت. همسر راحت كه خيلى زن دلير و سلحشورى است مى گويد: براى چه آمده ايد اينجا مى گويند سالگرد است براى تسليت آمده ايم. مى گويد سالگرد است خب. اگر رفيق او هستيد، جنازه اش سال هاست افتاده در رمل هاى فكه برويد پيدايش كنيد و بياوريدش. اينها ناگهان تلنگر مى خورند. اينها دو تا بيل و كلنگ برمى دارند. پول ها را روى هم مى گذارند و خيلى غيررسمى شبيه بهNGOها عمل مى كنند. مى روند فكه و وقتى مى رسند مى گويند از كجا شروع كنيم رمل همه جا را گرفته. فرسايش بادى و خاكى جابه جايى رمل ها. مين گذارى است و يكى يكى مشكلات مى رسيد وارتباطات گسترش پيدا مى كند.
با چه كسانى براى شكل گيرى فيلمنامه صحبت كرديد.
جانباز غلامى، آقاى باقرزاده، شهيدرضا شهبازى، شهيد مجيد پازوكى، شهيد على محمود وندا و محمود طاهرى بودند. هر كدام حرف هايى زدند كه خيلى به تقويت تحقيقاتى من كمك كرد.
داستان و شخصيت هاى فيلم چگونه از دل اين حرف ها بيرون آمده و شكل گرفتند.
شهيد پازوكى جمله اثرگذارى گفت كه خط سير داستان را تعيين و بر من كاملاً اثرگذار بود. وى گفت: «تو كجا بودى كه دختران و زنان عراقى جنازه هاى ما را از دره ها و كوهها پيدا مى كردند و مى آمدند سر مرز به دلار به ما مى فروختند، گفت: اگر اهلش باشى مى روى همين را پيدا مى كنى. ديگر با من كلامى صحبت نكرد. شهيد پازوكى شرايط تفحص را براى من تدوين كرد.
منابع زنده هم يا دچار فراموشى، ياازبين مى روند يا اصلاً نمى خواهند حرف بزنند. گرفتارى ما در حوزه پژوهش اين است.
نگاه به مسئله زن و مركزيت قرار دادن اين مسئله در اين ژانر سينمايى هم متفاوت است چه از ابعاد همسر چه مادر و.// پرسوناى كاملى دارند.
خيلى سخت است در جامعه مردسالار در مورد زن صحبت شود، اما من ? خواهر داشتم با مادرم ? تا و با همسرم ? نفر در كنار همين بوده ام. شما در اين جامعه ريزه كارى زنان را متوجه مى شويد و مى بينيد كه آنها خيلى بيشتر از مردها زحمت مى كشند و مؤثرند. وقتى پژوهش نباشد شما نقاط عطف را نمى بينيد و فقط سبزى پاك كردن، بادمجان سرخ كردن، بافتنى كردن و آب ريختن دنبال رزمنده را مى بينيد. اما در آناليز شما مى گوييد اين مادر على رغم اين كه پسر پاره جگرش است او را به جبهه مى فرستد. اين را من زمانى كه پدر شدم مى فهمم كه پدر و مادرم چطور گذاشتند بروم جبهه. در انديمشك از دست پدرم فرار كردم بروم جبهه، ما از آبادان به انديمشك و سپس به كاشان برويم. تا ترمينال انديمشك به آنها نگفته بودم مى خواهم از دست شما فرار كنم، آمدم از دست آنها فرار كنم، متوجه شدم دلم نمى آيد به پدرم بگويم و به مادرم گفتم به كاشان نمى آيم ولى نگفت نرو. ولى به پدرم نمى توانستم بگويم. گفت اون فهميده رفته برايت شيرينى بخرد.
مادرم بيسواد بود اما خيلى بيشتر از روشنفكران امروزى مى فهميد، خب من مى توانم بى اعتنا باشم مى توانم تتمه رفتارش را در آن سكانس محمدرضا و مادر نگذارم. بخشى از ديالوگ ها آنجا در اصل فيلمنامه تغييراتى پيدا كرده است. گفت من نمى توانم بگويم نرو يا با من بيا، اين كشور به تو احتياج داره و بايد بروى. مادر من فقط سبزى پاك نمى كرد، مربا درست نمى كرد. مادر من براى من يك ليدر بود و همسرى كه در ??? مترى اروندرود با من زندگى كرد و گلوله هايى كه اطراف آنها مى خورد از گلوله هاى اطراف ما سنگين تر بود. زن ها اينطورى اند. زنى كه ?? سال منتظر شوهر بود، جايگاهش از رزمنده رفيع تر خواهد بود. چطور ما نيمى از جامعه مان را فراموش مى كنيم.
تم سفر درونى و بيرونى خيلى به احساس گرايى فيلم كمك كرده است.
آدم ها بين زمين و آسمان سرگردان اند، يك روز خدايى مى شوند يك روز زمينى. در صدم ثانيه شايد شما خدايى شويد. براى همين است شخصيت منفى نداريم. سيروان كه به نظر منفى ترين است و وقت شير خوردن مينا چه نگاه انسانى و عجيبى به مينا مى كند.
ريتم فيلم حساب شده است. داستان و ماجراها نوعى هدفمند و مرتبط با هم هستند. حتى منزل هايى كه اينها مى روند يك جور گويا رفتن به سوى وادى هاى عرفانى است. به نظرم اين امر لايه هاى زيرزمينى به فيلم مى دهد كه يكى از اينها ابعاد عرفانى است. مينا گويا به يك معرفت شناسى مى رسد.
اين سير و سلوك مينا است. زنى مى خواهد پيكر همسرش را براى خودش ببرد و دفن كند و بالاى مزار او گريه كند، ولى وقتى مينا مى رسد به يك چشم انداز جديد از رابطه ميان خودش و شوهرش دست پيدا مى كند. اين اندك اندك به رابطه بين خودش و خدا تبديل مى شود. گويا مصطفى به خدا رسيده است. اين امر در منزلگاه هاى مختلف بايد اتفاق مى افتاد. مانند منزلگاه هاى انسان از بدو تولد تا پيرى و آخرت. داستان از ما فكر برد كه چطور و اندك اندك به مينا انتقال پيدا كند، از جايى كه مينا مى فهمد پول ها را برده اند و نمى دهند شروع مى شود تا جايى كه بحث كاسه شير و افشاى هويت مينا مى شود و زنان ده مى آيند. خودش هم احساس مى كند كه لايق اين هدايا نيست، براى همين زير گريه مى زند. اينها ذره ذره جمع مى شود تا مينا شكل بگيرد. مينا وقتى برمى گردد مينا شده است.
منبع : ايران