مامان یه قصه برام بگو

بچه‌ها دوست دارند بعضی شب‌ها در اتاق دور هم گرد آیند و همگی دور میز بنشینند و کار عظیمی انجام دهند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مامان يه قصه برام بگو

بچه‌ها دوست دارند بعضي شب‌ها در اتاق دور هم گرد آيند و همگي دور ميز بنشينند و کار عظيمي انجام دهند. آن کار قصه‌گويي است که نفسشان را بند مي‌آورد:

يکي از بچه‌ها مي‌گويد: «يادتان مي‌آيد که در شهربازي، سوار يکي از وسايل بازي شديم و پدر نرسيده بود، ولي من نه!»

ديگري مي‌گويد: «يادتان هست که گربه‌مان از درخت بالا رفته بود؟»

ديگري مي‌گويد: «يادتان هست پدربزرگ، بچه‌ها را با وانت به اردوي مخصوص کودکان برده بود؟»

همگي مي‌خندند، قصه‌هاي دلنشين خود را با آب و تاب تعريف مي‌کنند و درباره جزئيات بحث مي‌کنند.

داستان سرايي، شيوه‌اي دلپذير براي ابراز عشق و علاقه فزون‌تر اعضاي خانواده محسوب مي‌شود. قصه‌ها، قلب و روح فرهنگ‌مان به شمار مي‌روند، به ما اميد مي‌بخشند و ياري‌مان مي‌کنند تا اهدافي را براي خودمان تعيين کنيم.

دانش‌آموز کلاس پنجمي را در نظر بگيريد که با افتخار اظهار مي‌داشت که مادربزرگ مادرش يکي از نخستين افرادي بوده که در اوايل قرن 19 به عنوان کتابدار تلاش مي‌کرده است. دخترک مي‌گفت: «او حتي به دانشکده نرفته بود؛ ولي خيلي مطالعه مي‌کرد و از پس هر آزمون دشواري بر مي‌آمد.

البته، زنان قوم و خويش‌ ما همگي بسيار باهوشند. مادر‌بزرگم معلم بود و مادرم نيز به شغل تدريس اشتغال دارد. خودم هم مي‌‌‌خواهم در رشته زيست‌شناس به تحصيل ادامه دهم.»

همان گونه که کودکان نياز دارند داستان بشنوند، همان قدر هم مايلند قصه‌ها خودشان را تعريف کنند. بچه‌هاي خردسال معمولا وقتي که مي‌خواهند داستان تعريف کنند از واقعيت به خيالبافي مي‌گريزند، به عبارت ديگر رخدادهاي تخيلي را نيز به آن اضافه مي‌کنند. پدر و مادرها معمولا به اين خيالبافي‌ها و روياپردازي‌ها اهميت نمي‌دهند.

ليکن توصيف ماجراهاي تخيلي براي کودک همچون پازلي است که بايد اجزايش را دقيقا کنار هم بچيند تا همچون رخداد حقيقي جلوه کند.

مادر جواني تعريف مي‌کرد که وقتي روزي مي‌خواست به پسر سه ساله‌اش داروي سرماخوردگي بدهد، ناگهان پسرش به او نگريست و گفت: «وقتي که تو دختر کوچولويي بودي، يک روز بسيار مريض شده بودي. مي‌دانستم که تو مامان من مي‌شوي. اين بود که مثل فرشته‌اي با چتر از آسمان پايين آمدم و به تو دارو دادم تا خوب شدي. من خيلي قهرمانم، اين‌ طور نيست، مامان؟»

مادر دريافت که اين ماجرا، ترکيب چند داستاني است که قبلا براي پسرش تعريف کرده بود. مانند بيماري ذات الريه‌اي که در کودکي بدان دچار شده. اين مادر جوان مي‌گويد: «تعجب مي‌کردم که پسرم چقدر خوب تمام قصه‌ها را به ياد سپرده و آنها را با هم جور کرده است.»

داستان‌سرايي براي سالخوردگان هم خالي از لطف نيست. وقتي شما به افراد سالمند خانواده‌تان فرصتي مي‌دهيد تا با بيان داستان‌ها يا خاطرات خود، احساساتشان را ابراز دارند، به آنها انسانيت و هويت مي‌بخشيد. اگر از ياد ببريم که از آنها بخواهيم داستان‌هاي خود را تعريف کنند يا اين که مجال نيابيم به سخنانشان گوش فرا دهيم، خودمان هم عمري با پرسش‌هاي بي‌جواب رو به رو مي‌شويم. پرستاري تعريف مي‌کرد که مدتي قبل شديدا نگران حال مادرش بوده است. مادر وي به دنبال فوت همسرش به خانه محقري اسباب‌کشي کرده بود. با وجودي که خود مادرش خواسته بود که به تنهايي در آنجا زندگي کند، ولي به نظر مي‌آمد که به شدت، افسرده حال است. پرستار مي‌گفت: «مادر مدام مي‌گفت: من هم مي‌ميرم. هيچ‌کس به پيرزن از کار افتاده‌اي مثل من احتياج ندارد!»

پس از مدتي، زوج جواني در همسايگي خانه مادر وي ساکن شدند. زن جوان که معلم بود، خيلي زود با مادر آن پرستار صميمي شد، به طوري که عصرها سري به او مي‌زد تا با هم فنجاني چاي بنوشند و گپي بزنند. ديري نگذشت که مادر، دانستني‌هاي خانه‌داري و ساير اطلاعات سودمند را در اختيار آن زن مي‌گذاشت. مثلا به وي ياد داد که چگونه لکه‌ قهوه را از روي ميز پاک کند. پرستار اضافه مي‌کرد: «هر چه مادرم از اطلاعات و تجربه‌هاي خود براي آن زن جوان مي‌گفت، سرزنده‌تر و شاداب‌تر مي‌شد و حتي نگاهش هم با نشاط شده بود.» با خود مي‌گفتم: «اين همان مادري است که نگرانش بودم و قبلا تصورش را نيز نمي‌کردم که او تا به اين حد جذاب و دوست داشتني باشد.»

زمان گوش کردن يا داستان گفتن بسي کوتاه زود‌گذر است.

داستان‌ها شامل خاطرات، تجربيات و ماجراهاي زندگي هستند. بايد انسان فرصتي داشته باشد تا در آن را باز کند، محتوياتش را بيرون بياورد و دريابد در دوران حيات خود به چه کارهايي دست يازيده است. داستان، گنجي نهان است که نه تنها شامل يادبودهاي دلپذير و اندوهبار حيات، بلکه شامل هر کاري است که آدمي در زندگي روزمره‌اش انجام مي‌دهد: مثل پيچيدن ساندويچ براي بچه‌ها يا کاشتن يک شمعداني عطري در باغچه خانه، که احتمالا پيام‌هايي در بردارد.

چنانچه فرصتي پيش آيد لازم است هويت خويش را بازشناسيم و ارزش‌ها و خاطراتمان را براي فرزندانمان توصيف کنيم.

 

                                                                                                                                              مهناز طالبي

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت