احمدآقا و مغازه متفاوت منیریه
اینجا بورس لباسهای خاطرهانگیز فوتبال است
در میان شلوغیهای تهران و سر و صداهای غیر قابل تحملش، وقتی به خیابان فردوس و یار محمدی نزدیک میشویم، سر و صداها جای خود را به سکوت نسبی میدهند و رنگها و نورهای خیرهکننده مغازههای میدان منیریه و فروشگاههای ورزشی محو میشوند. آنجا مغازهای پُر از خاطرات غبارگرفته و لباسهایی از تیمهای فوتبال دهه 70 ، آرامشدهنده هیاهوی خیابان اصلی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
شنبه 1397/12/25
عشق بوکس و فروش لوازم ورزشی
پیرمرد، «احمد» برادر کوچک «عزیز اصلی منش» دروازهبان پرسپولیس و تیم ملی دهه 40 است. خودش بوکس کار میکرده و قدیمتر مغازه بزرگی توی میدان منیریه داشت. اما هیچ وقت نتوانست به صورت حرفهای این رشته را دنبال کند. خودش در این باره می گوید: «چون خرج و مخارج زندگی بالا بود و بوکس هم درآمدی نداشته نتوانستم زیاد ادامه دهم. سال 76 هم اوضاع بازار به هم ریخت و جنسهای چینی زیاد شد و من ورشکست. مجبور شدم اینمغازه کوچک و دور از خیابان اصلی را بگیرد و به جای تجهیزات ورزشی فقط لباس ورزشی بفروشم. باقی لباسهایی که از سالهای قبل مانده بود را اینجا برای فروش گذاشتم اما بعد از اتین همه سال، از 1000 تا لباس هنوز هم 100 تا باقی مانده، چون کسی به این لباسها علاقه نشان نمیدهد و فقط هر چند ماه یک بار، انگشتشمار افرادی برای خرید میآیند که اکثراً جوانها و طرفداران تیم پرسپولیس هستند.»وقتی عزیز میرفت برای بازی، کسی جرأت نداشت به 18 قدمی دروازه نزدیک بشه، یک بار 14 هفته بازی داشتن و هیچ کس نتونست حتی 1 گل به دروازه عزیز بزند و همه جا حسابی سرو صدا کرد که دروازه «عزیز فنر» بعد از 14 هفته باز نشد.
عزیز اصلی منش کیست؟
یکی از معروفترین دروازهبانان دهه 40 و از بزرگترین دروازهبانان تاریخ فوتبال ایران، جوانی تبریزی به نام «عزیز اصلی منش» بود. عزیز، آنقدر در این پست حرفهای بود و با پرشهای بلند اجازه باز شدن دروازه را نمیداد که به «عزیز فنر» معروف شده بود. عزیز اصلی، فوتبال را از «باشگاه دارایی» شروع کرد و بعدها به تیم شاهین و پرسپولیس پیوست. عزیز اصلی منش، از اولین بازیکنان فوتبال ایران بود که به المپیک رفت و از سال 63 تا 66 در تیم ملی بازی میکرد. او 2 سال قبل از خداحافظی با تیم ملی، یعنی در سال 45 در فیلم «پنجه آهنین» بازی و تا سال 50 در 7 فیلم سینمایی دیگر نقش داست. عزیز بعد از کنار گذاشتن فوتبال، سال 67 از ایران رفت و چند سال عضو باشگاه پیشکسوتان آلمان بود. عزیز اصلی منش، سوم اردیبهشت 94 در شهر «دوسلدورف» آلمان و بخاطر کهولت سن درگذشت.درآمد پایین و برکت زیاد
حالا تنها چند عکس و کلی خاطره از عزیز برای برادرش مانده. درآمد پایین و گرانیها، برادر کوچک عزیز اصلی منش را به سمت شغل جدیدی نکشانده و معتقد است که چون انصاف را رعایت میکند خدا به مالش برکت داده و هیچ وقت درمانده و محتاج کسی نبوده حتی در دوران ورشکستگی. حالا چند سالی است چرخ خیاطی کهنهای خریده و در کنار فروش لباسهای قدیمی، کاورهای ورزشی میدوزد و امیدوار است که چند ماه دیگر بفروش برسند، چرا که بیشترین فروش این کاورها، فصل تابستان و پاییز است که مدارس کم کم باز میشوند. با کاغذی قدیمی روی لباسهای قدیمی پرسپولیس و دیگر تیمهای دهه 70، قیمت 20 هزار تومان را نوشته و با اینکه ارزش این لباسها بیشتر از این است، روزی را دست خدا میداند و قیمتها را بالا نمیبرد.ما فراموش شدهایم!
چند سال پیش که در میدان منیریه مغازه داشت، علی دایی برای بازدید از مغازهها و تولیدیهای این خیابان آمده بود که پیرمرد خود را معرفی میکند و دایی هم چند دقیقهای به مغازه میآید، مینشیند و از خاطرات دوران برادرش برای دایی میگوید و حالا افتخار میکند که به همه بگوید علی دایی به مغازهاش آمده چون هنوز از عشقش به فوتبال کم نشده. هرچند که حالا گلهمند است که همه او و برادرش را فراموش کردهاند. احمد اصلی می گوید: «ما قدیمیها را همه فراموش کردهاند و دیگر کمتر کسی سراغ ما میآید. اکثر مردم از خیابان اصلی منیریه خرید میکنند و کسی به این کوچهها سر نمیزند. عزیز اصلی را هم کسی یادش نمیآید حتی وقتی فوت کرد، دخترش به برنامه نود زنگ زد و اطلاع داد و فردوسی پور چند دقیقهای از برنامه درباره برادرم صحبت کرد. الان هم که دیگه با این سن و سال نمیشه سراغ کار دیگه ای رفت، کم کم باید جوانها بازار را دست بگیرن.»«عزیز» الگوی همه ما بود
برادر کوچک عزیز اصلی، درباره برادرش و تاثیر او بر دیگر اعضای خانواده میگوید: «از بچگی برادرم الگوی همه ما بود، بخصوص توی ورزش. همیشه من و برادر دیگرم «اصغر» را هم تشویق به ورزش میکرد. اصغر هم هافبک تیمهای مختلفی بود اما چون به فوتبالیست ها پول چندانی نمی دادن، فوتبال را رها کرد و حالا روبروی ساختمان پلاسکو لباس ورزشی فروش دارد. عزیز اما عاشق فوتبال بود و گاهی بوکس و گاهی هم کشتی کج کار میکرد اما توی فوتبال حرفهای بود و مدال داشت. وقتی میرفت برای بازی، کسی جرأت نداشت به 18 قدمی دروازه نزدیک بشه، یک بار 14 هفته بازی داشتن و هیچ کس نتونست حتی 1 گل به دروازه عزیز بزند و همه جا حسابی سرو صدا کرد که دروازه «عزیز فنر» بعد از 14 هفته باز نشد.»خاطرهای از دنیای فوتبال
پیرمرد با لبخندی دائم از برادرش یاد می کند و می گوید: «من خاطرات زیادی از زمانی که برادرم فوتبال بازی می کرد دارم. یک بار خارم هست که منو با خودش برده بود سر بازی، ساعت گرون قیمتی داشت که قبل از بازی به من سپرد، خب بچه بودم و نمیدونستم نباید ساعت را به کسی بدم. یک بنده خدایی آمد و گفت عجب ساعت قشنگی کوچولو، میدی به من؟ منم دادم! بازی که تمام شد عزیز آمد و ساعش را خواست، گفتم یه آقایی ازم گرفت. حسابی دعوایم کرد و هیچ وقت اون روز فراموشم نمیشه. یک بار هم برای تماشای بازی رفتم ورزشگاه امجدیه، ولی آنقدر تماشگرا به تیم حریف فحش و بد و بیراه گفتن که آمدم بیرون و دیگه پامو تو هیچ ورزشگاهی نگذاشتم.»
مطالب مرتبط مجموعه : فوتبال ايران
آخرین مطالب سایت