نقش اسلام در تمدن غربى

روزگاری که در اروپا نفوذ فرهنگی داشتیم

ظهور برخى متفكران و روشن‌فكران جوياى حق در غرب و اعتراف آنان به اهميت نقش اسلام در توسعه علمى و صنعتى غرب روزنه‌هاى اميدى را براى آينده‌اى بهتر در مناسبات اسلام و غرب گشوده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 


يكى از واقعيات تعيين‌كننده در تاريخ قرون وسطا، به ويژه در تفكر فلسفى و علمى اين دوره در غرب، ظهور اسلام و آشنايى مسيحيان با آن بود، به گونه‌اى كه سخن از تاريخ قرون وسطاى غرب بدون ذكر ارتباط آن با اسلام ناتمام است. در قرون وسطا بين جهان اسلام و مسيحيت غرب ارتباط علمى و فرهنگى برقرار شد. شناخت اين ارتباط و تأثير و تأثر اهميت دارد. اين تأثير ظاهرآ يك‌طرفه بوده است. در قرن دوازدهم آثار مسلمانان ترجمه شد و اروپاييان از فلسفه، علوم و هنرهاى اسلامى استفاده كردند. همچنين آنان از طريق مسلمانان با بخش‌هايى از ميراث يونانى آشنا گرديدند.

علم و تمدن در اسلام

از آن‌رو كه در اسلام آموختن علم هيچ حد و مرزى ‌ندارد و دانشْ گمشده مؤمن است، مسلمانان كوشيدند از علوم و تجارب ملل مختلف بهره گيرند و از هر طريق بر غناى فرهنگ خود بيفزايند. آنان از ملت‌ها و تمدن‌هاى مختلف همچون مصر، ايران، روم، يونان، هند، چين و بين‌النهرين استفاده كردند و علوم و فنون آنها را آموختند و با ترجمه بسيارى از آثار علمى ملل مختلف، آنها را از نابودى و فراموشى حفظ كردند و سپس به توسعه و رشد آن پرداختند تا اينكه خود پايه‌گذار بسيارى از علوم و فنون شدند و فرهنگ و تمدن درخشانى را پديد آوردند و براى قرن‌ها رهبرى كاروان تمدن بشرى را عهده‌دار شدند. این توسعه فرهنگی در غرب از چند طریق انجام می‌شد که در ادامه درباره چند طریق ارتباطی را می‌خوانید:

گفته مى‌شود كه در قرون وسطا بيش از 1400 اثر اسلامى در رشته‌هاى مختلف علوم بشرى از زبان عربى به زبان‌هاى مختلف اروپايى ترجمه شد.

قرار گرفتن بخش‌هایی از اروپا در قلمرو سرزمین‌های اسلامی: از همان قرون اوليه اسلامى، بخش‌هايى از اروپا در حوزه جهان اسلام واقع شد. تا 715 ميلادى برخى از جزاير يونان، جنوب ايتاليا (سيسيل) و بسيارى از شهرهاى اسپانيا در اختيار مسلمانان قرار گرفت. ناربن در جنوب فرانسه نيز مدتى در قلمرو مسلمانان واقع شد. اسپانيا و سيسيل از مناطقى بودند كه فرهنگ و تمدن اسلامى در آنها به شكوفايى رسيد. تأسيس مدارس و مراكز علمى و دارالترجمه‌ها، ظهور عالمان برجسته در رشته‌هاى مختلف از جلوه‌هاى اين تمدن بودند.

تجارت و بازرگانى: يكى ديگر از راه‌هاى انتقال فرهنگى تجارت بود. هم تجّار مسلمان و هم تجّار اروپايى كه محصولات جهان اسلام را به اروپا وارد مى‌كردند در اين امر نقش داشتند. تجّار مسلمان در نقاط بسيارى از جهان از جمله در شرق آسيا، در گسترش اسلام سهم بسزايى داشتند، چنان‌كه وات مى‌گويد: «فرهنگ اسلام تنها از طريق حضور مسلمانان در اروپا توسعه نيافت، «بلكه صدور كالاهايى كه به وسيله مسلمانان توليد شده بود به ماوراى مرزهاى سرزمين‌هاى اسلامى، نيز در اين امر مؤثر بوده است.»[1]

تحقيق و ترجمه: دانشمندان اروپايى بسيارى با سفر به جهان اسلام و تحصيل علوم اسلامى، بسيارى از كتاب‌هاى اسلامى را به زبان‌هاى اروپايى ترجمه نمودند و يا از طريق تدريس و تأليف كتاب، فرهنگ و معارف اسلامى را به جهان غرب عرضه كردند. گفته مى‌شود كه در قرون وسطا بيش از 1400 اثر اسلامى در رشته‌هاى مختلف علوم بشرى از زبان عربى به زبان‌هاى مختلف اروپايى ترجمه شد.[2]

بیشتر بخوانید

 نقش اسلام در غرب


فیلسوفان مسلمان، حافظان اندیشه فلسفی غرب

به طور خلاصه مى‌توان گفت كه فيلسوفان اسلامى از سه طريق بر تفكر فلسفى اروپا تأثير گذاشتند :
1. انتقال قسمت‌هاى مهمى از فلسفه يونانى به ويژه فلسفه ارسطو: متكفل اين كار مترجمانى بودند كه آثار يونانى را به عربى ترجمه كردند و بدين طريق، اين آثار را حفظ نمودند تا مترجمان اروپايى آنها را به زبان‌هاى اروپايى به ويژه لاتين برگردانند.

اگر اعراب سنن يونانى را نگه نمى‌داشتند، بسا كه مردان دوره رنسانس گمان نمى‌بردند كه از احياى معارف يونانى چه فوايدى ممكن است عايد شود.

2. تفسير فلسفه ارسطو: بارزترين چهره در اين بخش ابن‌رشد است. رواج ارسطوگرايى به ويژه در قرن سيزدهم، كاملا تحت تأثير آثار ابن‌سينا و ابن‌رشد بود. برتراند راسل در اين‌باره مى‌نويسد :
«مسلمانان... متون يونانى را مطالعه مى‌كردند و شرح بر آنها مى‌نوشتند. ارسطو بسى از شهرت خود را از آنها دارد... براى ما اهميت اعراب در اين است كه آنها بودند ـ و نه مسيحيان ـ كه آن قسمت از سنن باستانى يونان را كه فقط در امپراتورى روم شرقى مى‌توانست زنده بماند بلاواسطه به ارث بردند. تماس با مسلمانان در اسپانيا، و همچنين تا حد كمترى در جزيره سيسيل، دنياى غرب را از وجود ارسطو، و نيز از وجود اعداد عربى و جبر و شيمى، آگاه ساخت و همين تماس بود كه علم و تحقيق را در قرن يازدهم احيا كرد، و به پديد آمدن فلسفه مدرسى منجر شد... اگر اعراب سنن يونانى را نگه نمى‌داشتند، بسا كه مردان دوره رنسانس گمان نمى‌بردند كه از احياى معارف يونانى چه فوايدى ممكن است عايد شود.»[3]

3. نوآورى‌هاى خود فيلسوفان اسلامى: نقش عمده را در اين بخش فيلسوفانى همچون فارابى و ابن‌سينا ايفا كردند. سهم فيلسوفان اسلامى در اين جهت اغلب مورد بى‌توجهى واقع شده است.

كاپلستون درباره تأثير آثار ابن‌سينا در اروپا مى‌نويسد: «وقتى كه قسمت‌هايى از آثار ابن‌سينا در قرن دوازدهم به لاتينى ترجمه شدند، عالم مسيحيت در وهله نخست خود را در مقابل نظام منسجمى ديد كه اذهان برخى را به شدت به سوى خود جذب مى‌كرد.»[4] 

توسعه تمدن غرب، وامدار اندوخته‌های مسلمانان

نگاه عالمانه و منصفانه به تاريخ مناسبات اسلام و غرب اين حقيقت را به طور قاطع روشن خواهد ساخت كه توسعه علمى و تمدنى غرب در دوره جديد بدون بهره‌گيرى از اندوخته‌ها و تجربه‌هاى مسلمانان در قرون وسطا ميسر نبود.

البته به رغم استفاده شايان اروپاييان از عناصر فرهنگ و تمدن اسلامى، به دليل غلبه تفكر مادى و سكولارْ شاكله و جهت‌گيرى تمدن موجود غربى در جهتى مخالف با آرمان‌هاى اسلامى بوده است. راز اين اختلاف ماهوى در اين است كه غربيان علم و فناورى را از مسلمانان آموختند، اما به اخلاق و معنويت اسلامى توجه درخورى نكردند. توجه به اين نگاه مادى‌گرايانه و دور از معنويت و اخلاق مى‌تواند سرّ خصومت و نفرت موجود در غرب نسبت به اسلام و مسلمانان را كه از قرون وسطا تا به امروز با فراز و نشيب‌هايى وجود داشته است توضيح دهد. اين خصومت و نفرت تا بدان‌جا بوده است كه نه تنها سهم اسلام در شكوفايى تمدن غربى ناديده گرفت شود، بلكه از اسلام و امت اسلامى همواره به عنوان دشمنى كه به هر شكلى بايد با آن مقابله كرد ياد شده است.

تشديد سياست اسلام‌ستيزى و تبليغ اسلام‌هراسى و توهين به مقدسات اسلامى در دوره معاصر در ادامه همان تلقّى خصمانه ديرپاى از اسلام و امت اسلامى است. علاوه بر اين، موج بيدارى اسلامى در دهه‌هاى اخير در مقابله با توسعه‌طلبى قدرت‌هاى استكبارى انگيزه آنان را در مقابله با جهان اسلام افزون كرده است. در اين ميان ظهور برخى متفكران و روشن‌فكران جوياى حق در غرب و اعتراف آنان به اهميت نقش اسلام در توسعه علمى و صنعتى غرب روزنه‌هاى اميدى را براى آينده‌اى بهتر در مناسبات اسلام و غرب گشوده است. كوشش براى ارائه تصويرى راستين از اسلام و امت اسلامى مى‌تواند گامى به سوى چنين آينده‌اى باشد.*

پی‌نوشت‌ها:
[1]مونتگمرى وات، تأثير اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ص 39.
[2]ذكراللّه محمدى، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بيدارىغرب، ص 312
[3] برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندرى، ج1، ص 405ـ407.
[4]فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه ابراهيم دادجو، ج 2،ص 253


*این متن خلاصه‌ای است از مقاله "نگاهى گذرا به نقش اسلام در تمدن غربى" به قلم محمّد فنائى اشكورى که در شماره 140 مجله "معرفت" منتشر شده است.
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه : فلسفه و كلام
آخرین مطالب سایت