چرا به شیطان مهلت داده شد؟!
چرا به شیطان مهلت داده شد؟!
چرا با آن كه ابلیس صریحا اعلام كرد كه قصد فریب فرزندان آدم را دارد و خداوند نیز مىدانست كه چنین مىكند، به او مهلت داد و او را در همان آغاز نافرمانى به هلاكت نرسانید؟
این پرسش، پرسشى بنیادین است كه براى هر اندیشمند مسلمانى، به گونهاى مطرح است و پاسخ به آن، در گرو كاویدن جنبههاى مختلف آن مىباشد .
در این پرسش سه موضوع؛ خداوند، انسان و شیطان مطرح است كه گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در این جا جداگانه به بررسى آنها مىپردازیم .
الف) خداوند
1 . هدف خداوند از خلقت انسان، به كمال رساندن اوست؛ یعنى هدف به فعل خداوند مربوط مىشود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود كامل على الاطلاق است و نمىتوان غایت و هدفى براى ذات او تصور كرد .
2 . تبلور كمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت اوست و از این روست كه خداوند فرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم.» (1)
با عبادت و معرفت آن كامل على الاطلاق (خداوند) است كه كمال انسان تحقق مىیابد .
3 . انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان متحرك به سوى كمال به حساب آورد كه خودآگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نموده باشد؛ نه آن كه همانند فرشتگان به صورت تكوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد؛ «بل عباد مكرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون.» (2)
خواجه شیراز در این باره چه زیبا سروده است:
جلوهاى كرد رخش، دید ملك عشق نداشت غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4 . و از این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار خودش قرار داد؛ چنان كه مىفرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا؛ ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاكر باشد یا ناسپاس.» (3)
5 . و از اینجاست كه مسئله امتحان به عنوان یكى از اهداف واسطهاى خلقت انسان مطرح مىشود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد كه در آیات فراوانى از قرآن كریم، مطرح شدن این مسئله را به گونههاى مختلف مشاهده كنیم؛ «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه؛ ما انسان را از نطفهاى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم.(4)» (5)
6. برقرارى یك امتحان عادلانه، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یك از دو طرف - خیر و شر - توسط انسان میسر مىباشد .
خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت اوست كه به خود تبریك گفته است؛ فتبارك الله احسن الخالقین . (6)
از این رو در جهت انتخاب مسیر كمال و خیر، امكانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است كه از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره كرد:
الف) آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها»(7) مىباشد .
ب) ورود خداوند به صحنه، براى كمك به هدایت انسان «قل الله یهدی للحق»(8) مىباشد .
ج) الهام خوبىها و بدىها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او، «فالهمها فجورها و تقواها.» (9)
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسانها «حبب الیكم الایمان و زینة فی قلوبكم.»(10)
ه) یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى «اءنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا»(11) و (12) .
و) گشودن راههاى هدایت به تناسب تلاش انسان «جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین.» (13)
7. حال با وجود این همه امكانات در جانب خیر، نیاز به وجود نیرویى در جانب شر بود تا مسئله محقق شود؛ نیروهایى وسوسهگر كه در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شر وسوسه كنند تا انسان در میان دو راهى، خود مسیرى را انتخاب نماید .
از این رو آفرینش چنین نیروهایى در كل نظام هستى به منظور تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، ضرورى مىنمود تا امكان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد وجود داشته باشد .
به ویژه با توجه به آن كه خداوند از همان آغاز آفرینش، قصد داشت انسان را به زمین بفرستد؛ چنان كه خود قبل از آفرینش انسان، با ملائكه از قرار دادن جانشینى براى خود در زمین، سخن به میان مىآورد «و اذ قال ربك للملائكة انی جاعل فی الارض خلیفة.» (14)
و از این جا معلوم مىشود كه سكونت در بهشت، از همان آغاز در نظر خداوند، امرى مقطعى و موقت بوده است .
8 . با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امكانات فراوانش در به گمراهى كشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت كرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسهگر انسان به سمت شرّ باشد و او را قادر بر فریب انسان كرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل كند. «و ما كان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یؤمن بالآخرة ممن هو منها فی شك.» (15)
ب) انسان
1 . انسان موجودى دو بعدى و تركیبى از جان و تن است كه به مقتضاى جان خود كه نفخهاى از روح الهى است «نفخت فیه من روحی» (16)، میل به سوى كمال و حركت به سوى هدف آفرینش خود دارد كه قرآن را با آیه «یا ایها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقیه» (17)؛ اى انسان تو كوشنده به سوى پروردگارت هستى كه او را ملاقات خواهى كرد»؛ بیان كرده است و به مقتضاى تن خود كه از خاك و گل آفریده شده است، میل به عالم پایین و طبیعت مادى دارد؛ مولاى رومى گفته است:
میل جان اندر ترقى و شرف میل تن، در كسب اسباب و علل
2 . از آنچه گذشت، معلوم مىشود كه در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد؛ نیرویى كه او را به سمت بالا مىكشاند و نیرویى كه او را به ورطه سقوط سوق مىدهد كه گاهى از آن با تعبیر نفس اماره (نفس امر كننده به بدى) یاد مىشود؛ قرآن مىفرماید: «ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی.» (18)
با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضایش براى مهلت داشتن، به منظور اغواى نوع انسانى و نیز با توجه به امكانات فراوانش در به گمراهى كشاندن انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت كرد تا در مقابل نیروهاى هدایتى الهى، شیطان وسوسهگر انسان به سمت شرّ باشد و او را قادر بر فریب انسان كرد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل كند.
3 . و این دو نیرو، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مىدهد تا در بین دو گزینه خیر و شر، یكى را انتخاب كند و از این جاست كه مىتوان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درك كرد .
4 . نیروى درونى رهنمون به سوى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امكانات فراوان حمایت مىشود كه در بخش قبلى به حمایتهاى ویژه خداوندى اشاره كردیم و در این جا به ذكر نمونهاى دیگر از این حمایتها كه همانا حمایت و كمك ویژه فرشتگان الهى است، اشاره مىكنیم. این نیروها را خداوند به یارى استقامتگران در مسیر الهى مىفرستد؛ همان گونه كه مىفرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة.» (19)
5 . در مقابل مىبایست نیروى درونى متمایل به شر، از سوى نیروى بیرونى حمایت مىشد كه همان طور گفته شد، شیطان بهترین گزینه براى این ماموریت تشخیص داده شد .
6 . از آن چه گذشت روشن مىشود كه گرچه شیطان خود موجودى شر است، اما وجود آن در كل نظام هستى، امرى خیر محسوب مىشود؛ زیرا اوست كه باعث رسیدن انسان به كمال، در كشاكش جدال درونى او میان حق و باطل مىشود .
ج) شیطان
1. شیطان كه توصیفگر هر موجود متمردى است، تبلور اولیهاش در ابلیس بود كه به تصریح خداوند، از جنیان به شمار مىرفت. «كان من الجن ففسق عن امر ربه.» (20)
2 . جن همانند انسان، موجودى مختار است كه هدف از آفرینش او، چون انسان، رسیدن به كمال از راه معرفت و عبادت مىباشد «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.» (21)
3 . ابلیس با اختیار خود مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى كه خداوند او را در میان فرشتگان خود قرار داد .
حضرت على علیه السلام این مدت را شش هزار سال مىداند كه معلوم نیست آیا از سالهاى دنیوى است یا اخروى . (22) كه هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است «فی یوم كان مقداره الف سنة مما تعدون.» (23)
4 . شیطان با اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل كه خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم «قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین.» (24) تكبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى كرد كه این فرمان، خود نوعى امتحان براى این موجود مختار بود و با اختیار مسیر شر، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط كشانیده شد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود كه لازمه اختیار آن است كه مختار همیشه در حالت بیم و امید به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات الهى استمداد كند .
5. خداوند عادل است و ذرهاى ظلم روا نمىدارد و اجر عمل هر كس را حتى زیادتر از آن چه كه استحقاقش را دارد، مىدهد. ابلیس نافرمانى كرد و از در مقابله با خداوند در آمد و واضح است كه چنین موجودى نمىتواند در بهشت جاى گیرد؛ اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت كرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. و این پاداش طبیعتا پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است كه این پاداش، خواسته خود شیطان باشد كه در راستاى بهرهگیرى او در رسیدن به هدفش - كه همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او مىباشد. درخواست باقى ماندن و طلب امكاناتى براى به گمراهى كشاندن انسانها نیز از خواستههاى او بود كه در روایات به آن اشاره شده است . (25)
با اجابت خواستههاى شیطان از سوى خداوند بود كه او تهدیدهاى خود را بیان كرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و كشاندن انسانها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و ... را داد و خداوند در مقابل تهدید كرد كه جهنم را از پیروان او پر خواهد كرد. و از شیطان خواست تا هر چه در توان دارد، به كار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند و لغزش ده هر كس را كه توانى با آوازت و فریاد زدن بر ایشان با سواران و پیادگانت و در مالها و فرزندان آنها شریك شو و به آنها وعده بده.
6 . با اجابت خواستههاى شیطان از سوى خداوند بود كه او تهدیدهاى خود را بیان كرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم خداوندى و كشاندن انسانها به بیراهه از راه وعده و فریب و آرزوهاى طولانى و ... را داد (26) و خداوند در مقابل تهدید كرد كه جهنم را از پیروان او پر خواهد كرد. «لمن تبعك منهم لاملان جهنم منكم اجمعین» (27) و از شیطان خواست تا هر چه در توان دارد، به كار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند «و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب علیهم بخیلك و رجلك و شاركهم فی الاموال و الاولاد وعدهم (28)؛ و لغزش ده هر كس را كه توانى با آوازت و فریاد زدن بر ایشان با سواران و پیادگانت و در مالها و فرزندان آنها شریك شو و به آنها وعده بده.»
7 . در پایان توجه به دو نكته لازم است:
اول آن كه شیطان تنها قدرت فریب كسانى را دارد كه خود با اختیار ولایت او را بپذیرند و در تحت سرپرستى او درآیند. «كتب علیه انه من تولاه فانه یضله و یهدیه الى عذاب السعیر» (29) و «انما سلطانه على الذین یتولونه و الذین هم به مشركون» (30) و به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد «الا عبادك منهم المخلصین.» (31)
خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تایید كرد و بندگان خاص خود را از شمول وسوسههاى شیطانى به دور دانسته است «ان عبادى لیس لك علیهم سلطان» (32) زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب نمودند و با اتكا به وعدههاى الهى، خود را از وساوس و فریبها و وعدههاى شیطانى به دور نگه داشتهاند.
نكته دوم: شیطان هیچ گونه تسلط تكوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض انسان است و خداوند نیز به او قدرت تسلط تكوینى نداده است و طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است كه آن را از راههایى همچون وعدههاى دروغین و وسوسه براى كشاندن انسان به فحشا «الشیطان یعدكم الفقر و یامركم بالفحشاء» (33) و زینت دادن كارهاى زشت «لازینن لهم فی الارض» (34)؛ انجام مىدهد .
جالب آن است كه پس از آن كه انسان با وعدههاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته او را به جاى خود رها مىكند «كمثل الشیطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انی بریء منك.» (35)
مسئله جالبتر این كه در روز قیامت كه پیروان شیطان او را به سبب فریب خود مورد ملامت قرار مىدهند، او به صراحت اعلام مىدارد كه تنها كار من وعدههاى خلاف واقع بود كه شما آن را باور كردید و به وعدههاى الهى اطمینان نكردید؛ بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را ملامت كنید و در اینجا نه من مىتوانم فریادرس شما باشم و نه شما مىتوانید كمكى به من بكنید. «و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لی علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخی.» (36)
آرى به همین جهت است كه خداوند كید و مكر شیطان را در مقابل ریسمانهاى محكم الهى، ضعیف شمرده است «ان كید الشیطان كان ضعیفا.» (37)
ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «و خلق الانسان ضعیفا» (38) و جز با اتكال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حركت در آن، راه به جایى نمىبرد.
نكته پایانى این كه وسوسهگرى شیطان پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و چنین كسانى كه با اختیار و انتخاب خود، كفر ورزیدند؛ قابلیت محبت و همراهى با پاكترین انسانهاى روى زمین را از دست دادهاند سزاوار آن هستند كه به وسوسههاى شیطانى گرفتار شوند. و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا مىباشد؛ «الم تر انا ارسلنا الشیاطین على الكافرین تؤزهم ازا؛ آیا ندانستى كه ما شیطانها را بر كافران گماشتهایم تا آنان را شدیدا تحریك كنند.» (39)
پىنوشتها:
1 . ذاریات (51): 56 .
2 . انبیاء (21): 26 و 27 .
3 . انسان (76): 3 .
4 . انسان (76): 2 .
5 . همچنین مراجعه شود به محمد (47): 31/انبیاء (21): 35/بقره (2): 155/كهف (18): 7/انعام (6): 165/هود (11): 7/ملك (67): 2، فجر (89): 15 و ... .
6 . مؤمنون (23): 114 .
7 . روم (30): 30 .
8 . یونس (10): 35 .
9 . شمس (91): 28 .
10 . حجرات (49): 7 .
11 . مؤمن (40): 56 .
12 . با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159 .
13 . ابراهیم (14): 12 .
14 . بقره (2): 30 .
15 . سبا (34): 21 .
16 . ص (38): 72 .
17 . انشقاق (84): 6 .
18 . یوسف (12): 54 .
19 . سجده (32): 31 .
20 . كهف (18): 50 .
21 . ذاریات (51): 56 .
22 . نهجالبلاغه، خطبه 192 .
23 . سجده (32): 5 .
24 . ص (38): 76 .
25 . المیزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسیر قمى از امام صادق علیه السلام.
26 . اعراف (7): 16 و 17/سوره حجر (15): 40 .
27 . اعراف (7): 18 .
28 . اسراء (17): 67 .
29 . حج (22): 3 .
30 . نحل (16): 100 .
31 . ص (38): 84 و سوره حجر (15): 39 .
32 . حجر (15): 42 .
33 . بقره (2): 272 .
34 . حجر (15): 39 .
35 . حشر (59): 16 .
36 . ابراهیم (14): 27 و 28 .
37 . نساء (4): 76 .
38 . نساء (4): 28 .
39 . مریم (19): 83 .
منبع: مجله پرسمان، شماره 15 ؛ نعمت الله صفرى فروشانى .