خرچنگ کوچولو

خرچنگ بزرگه به خرچنگ کوچولو گفت: « بگیر بخواب عزیزم!» خرچنگ کوجولو گفت: « حوصله خُر قُلُپ کردن ندارم. تازه، کی سر ظهر می خوابد که من بخوابم؟...»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خرچنگ کوچولو 

 

 خرچنگ بزرگه به خرچنگ کوچولو گفت: « بگیر بخواب عزیزم!»

خرچنگ کوجولو گفت: « حوصله خُر قُلُپ کردن ندارم. تازه، کی سر ظهر می خوابد که من بخوابم؟»

خرچنگ بزرگه رفت زیر صدفی و خیلی زود صدای خُر قُلُپ کردنش پیچید توی اقیانوس.

 خرچنگ کوچولو آرام صدا زد: « خرچنگ بزرگه! »

اما وقتی صدایی از خرچنگ بزرگه در نیامد، راهش را گرفت و کج کج از خرچنگ بزرگه دور شد. 

 رفت و رفت تا به صخره بزرگ رسید. بعد یکی از چنگک ها را گذاشت توی دهنش و یک سوت بلند زد.

 میگو کوچولو سرش را از پشت شکاف صخره بزرگ درآورد و با گریه گفت:  « مامانم نمی گذارد بیایم.» 

خرچنگ کوچولو صدایی شنید؛ اما فقط یک سایه دید. انگار سایه داشت تعقیبش می کرد.

دوباره کج کج رفت سراغ بقیه دوستانش، سفره ماهی، اسب دریایی و دلقک ماهی؛  اما هیچ کس با او نیامد. حرف همه شبیه هم بود: « مامانم نمی گذارد.»

 تصمیم گرفت خودش تنهایی برود. وقتی رسید، آرام خودش را پشت مرجان ها قایم کرد. بعد سرک کشید. چیز عجیب بزرگی رو کف اقیانوس پهن شده بود؛ چیزی که با همه چیزهایی که دیده بود، فرق داشت.  چند بار با چنگک به غریبه بزرگ زد و بعد آرام رفت و زیر آن خزید. 

 طولی نکشید که چنگک هایش لای نخ های محکم غریبه بزرگ گیر کرد.

 وقتی دید کاری نمی تواند بکند با گریه داد زد: « مامان! مامان! » خرچنگ بزرگه فوری از پشت مرجان ها بیرون آمد و گفت: « نترس عزیزم! من این جا هستم. اصلاً ناراحت نباش. الان مامان نجاتت می دهد.»

 

https://telegram.me/koodaktebyan

koodak@tebyan.com

 منبع: ماهنامه رشد نوآموز

 تنظیم: فهیمه امرالله

 شبکه کودک و نوجوان تبیان  

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت