آقا شیره و قولش!

آقا شیره مریض شده بود. خرگوشه از آزار و اذیتش دلخور بود و نمی خواست به دیدنش برود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آقا شیره و قولش!

 

آقا شیره مریض شده بود. خرگوشه از آزار و اذیتش دلخور بود و نمی خواست به دیدنش برود.

اما کم کم دلش به حال آقا شیره سوخت. تصمیم گرفت به دیدنش برود و حالش را بپرسد.

 

 

خرگوشه با خودش گفت: « بهتر است یک هویج هم برایش ببرم.» خرگوشه راه افتاد و رفت. 

آقا شیره از درد ناله می کرد. از دیدن خرگوشه خجالت کشید.سرش را زیر پتو قایم کرد و گفت: « من تو را خیلی اذیت می کنم؛ اما تو به دیدنم آمدی!»

خرگوشه با مهربانی گفت: « کار تو بد است؛ اما من تو را می بخشم!»

 

 آقا شیره آهسته سرش را از زیر پتو بیرون آورد.

خرگوشه هویج را به آقا شیره داد. آقا شیره هویج را خورد و گفت: « حالم بهتر شد.» 

آن روز آقا شیره به خودش قول داد که دیگر خرگوشه را اذیت نکند؛ ولی به خرگوشه نگفت.

چون می ترسید قولش را فراموش کند! 

 

 

 منبع: ماهنامه رشد نوآموز

تنظیم: فهیمه امرالله

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت