حکایت حاکم و قصاب

روزی عده ای از قصاب های طمعکار یک شهر پیش حاکم رفتند و از این که با فروختن گوشت به قیمت تعیین شده، سودی نمی برند شکایت کردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکایت حاکم و قصاب

روزی عده ای از قصاب های طمعکار یک شهر پیش حاکم رفتند و از این که با فروختن گوشت به قیمت تعیین شده، سودی نمی برند شکایت کردند.

حاکم می دانست آن ها دروغ می گویند و با گران فروشی و کم فروشی سود بسیار برده اند. بنابراین فکری کرد و به قصاب های طمع کار گفت:« اگر شما ده هزار دینار به خزانه ی شهر بدهید می توانید گوشت را به هر قیمتی که می خواهید بفروشید!»

قصاب ها خیلی خوش حال شدند و ده هزار دینار به خزانه دادند، اما حاکم بی درنگ اعلام کرد که اگر مردم شهر از آن چند قصاب گوشت بخرند به شدت مجازات خواهند شد!

چند روز گذشت و گوشت ها روی دست قصاب های گران فروش ماند و گندید. آن ها هم ناچار دوباره پیش حاکم رفتند و التماس کنان از او خواستند فکری به حالشان بکند. حاکم گفت:« ده هزار دینار دیگر بدهید و گوشت ها را به همان قیمت گذشته بفروشید!»

قصاب ها پذیرفتند و ده هزار دینار دیگر دادند و حاکم با بیست هزار دینار قصاب ها مدرسه ای ساخت و گوشت هم در شهر فراوان و ارزان شد!

 

امام على علیه‏السلام :

الطَّمَعُ رِقٌّ مُۆَبَّدٌ؛

طمع ورزى ، بردگیِ همیشگى است.

نهج البلاغه، حکمت180

 

فرآوری:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


منابع: مجله ی شاهد، وبلاک صبح سفید

 

مطالب مرتبط:

سفید باش مثل برف

وقتی دست اعجازِ خدا طبیعت را رنگ می‌زند

قیمت پادشاهی

غذا در کنار پیامبر (ص)

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت