نیروگاهی با آب انار در اسارت!
نیروگاهی با آب انار در اسارت!
باطری رادیوی ما در اسارت تمام شده بود. از این مسئله بسیار نگران شده بودیم، از اینکه مدتی بود از اخبار و اطلاعات درون ایران هیچ خبری نداشتیم؛ تا اینکه یک روز یکی از بچهها در حال مطالعه روزنامه به مطلبی برخورد کرد که از میوهها و پوست آنها میتوان «الکتریسیته» تهیه کرد!
آزادگان در اسارتگاه بعث عراق و در زیر شکنجهها، علاوه بر مقاومت، به کارهای خاصی دست میزدند؛ از بخیه زدن زخمهای مجروحان با کمترین امکانات تا شیرینیپزی و گلدوزی و سایر کارهای هنری. یکی از همین کارها مربوط میشود به ساخت نیروگاهی از آب انار که روایت آن را به نقل از خلبان آزاده، تیمسار «محمد یوسف احمدبیگی» در ادامه میخوانیم.
باطری رادیوی ما تمام شده بود. از این مسئله بسیار نگران شده بودیم. از اینکه مدتی بود از اخبار و اطلاعات درون ایران هیچ خبری نداشتیم، بچهها کسل و ناراحت شده بودند، تا اینکه یک روز یکی از بچهها در حال مطالعه روزنامه انگلیسی زبان «بغداد ابزرور» به مطلبی برخورد کرد و آن این بود که از میوهها و پوست آنها میتوان «الکتریسیته» تهیه کرد. موضوع را مورد بررسی قرار دادیم و تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم.
ابتدا خواستیم از پوست «پرتقال» الکتریسیته لازم را به دست آوریم که جواب منفی بود. در آن زمان تعدادی «انار» به ما داده بودند. مقداری از آنها را دانه کرده و به صورت سرکه درآوردیم. برای آن، دو قطب مثبت و منفی درست کردیم، لامپ کوچکی هم به دست آوردیم و به دو سر قطبها وصل کردیم.
ناگهان لامپ روشن شد! اما استفاده از این باطری کار بسیار مشکلی بود، چرا که باید در نگهداری و پنهان کردن وسایل مربوطه که زیاد هم بزرگ بودند، دقت فراوانی میکردیم و این کار با آن محیط کوچک، مشکلات زیادی برایمان داشت.
رفته رفته و با مطالعات بیشتر، آن را کوچک کردیم تا حدی که به اندازهی یک باطری ماشین درآمده بود. حالا دیگر از دانه انار هم به پوستش رسیده بودیم. بدین صورت که پوست انار را در آب خیس میکردیم و برای مدتی آن را نگه میداشتیم تا حالت اسیدی به خود بگیرد. سپس از آن برق میگرفتیم.
جالب این که خداوند، انگار چشم و گوش نگهبانها را بسته و احمقشان کرده بود. وقتی میپرسیدند که با این پوستهای انار چه کار میکنید؟ میگفتیم: «با آنها لباس رنگ میکنیم.» چند تا زیر پیراهن هم رنگ کرده بودیم؛ لذا آنها باور کرده بودند. جواب دیگرمان این بود که چون شما به ما مداد نمیدهید، ما از این محلول رنگی به عنوان مرکب استفاده میکنیم.
وقتی نیروگاه «آب اناری» درست شد، مدت زمان بیشتری میتوانستیم از رادیو استفاده کنیم. علاوه بر اخبار، سخنرانیها را هم گوش میدادیم، ولی کاغذ کافی برای نوشتن نداشتیم. برای نوشتن از حاشیه سفید روزنامهها و کاغذهای پاکت سیمان استفاده میکردیم.
ما ابتدا پاکتهای سیمان را میشستیم، سپس خشک کرده، صحافی میکردیم و در نهایت، آنها را به صورت دفترچه درمیآوردیم. ولی نگهداری این دفترچهها برایمان کار دشواری بود، زیرا هر وقت بازدید میکردند، آنها را پیدا کرده با خود میبردند.
روزی تصمیم گرفتیم کتابخانه درست کنیم و این دفترچهها را در معرض دید نگهبانها قرار دهیم تا شاید گمان کنند، چیز مهمی نیست و زیاد حساسیت به خرج ندهند. اتفاقاً این کار موثر افتاد. محتوای دفترچهها اخبار و سخنرانی نبود؛ بلکه تفسیر قرآن بود که از رادیو یادداشت کرده بودیم و در دسترس همگان قرار میدادیم.
وقتی از ما سۆال میکردند که «این دفترچهها چیست؟» میگفتیم: «اینها معانی قرآن است که ترجمه میکنیم و در اختیار برادرانمان قرار میدهیم. تا خود را سرگرم کنند. شما که به ما نوشتافزار نمیدهید، لذا ما مجبوریم از این کاغذها استفاده کنیم». از آن روز به بعد آنها چیزی نمیگفتند و کاری با دفترچههای ما نداشتند.
خبرگزاری فارس