احمد مرسل، آن چراغ جهان
احمد مرسل، آن چراغ جهان
احمد مرسل آن چراع جهان | |
رحمت عالم آشكار و نهان | |
آمد از رب سوی زمین عرب | |
چشمه زندگانی اندر لب | |
هم عرب هم عجم مسخّر او | |
لقمه خواهان رحمت در او | |
در جهانی فكنده آوازه | |
با خود آورده سنّتی تازه | |
دین بدو یافت زینت و رونق | |
زانكه زو یافت خلق راه به حق | |
سخن او برد تو را به بهشت | |
ادب او رهاندت ز كنشت | |
دل پر درد را كه نیرو نیست | |
هیچ تیماردار چون او نیست | |
بر تو از نفس تو رحیمتر است | |
در شفاعت از آن كریمتر است | |
از كرم، نزهوا و نزهوسی | |
مهربانتر ز تست بر تو بسی | |
گر تو خواهی كه گردی او را یار | |
از حرام و سفاح1دست بدار | |
در حریم وی ای سلامت جوی | |
شرمدار از حرام و دست بشوی | |
ای فرو مانده زاروار و خجل | |
در حجیم تن و جهنم دل | |
گر تو را دیده هست و بینایی | |
چون ز دوزخ سبك برون نایی؟ | |
پاك شو، پاك، رستی از دوزخ | |
كو رهاند ترا از آن برزخ | |
خاك او باش و پادشاهی كن | |
آن او باش و هر چه خواهی كن | |
تا به حشر ای دل ار ثنا گفتی | |
همه گفتی چو مصطفی گفتی | |
شمع بود آن همای فرخنده | |
از درون سوز و از برون خنده | |
گنج همسایه بد دل پاكش | |
رنج سایه نبود بر خاكش |
پینوشت:
1- سفاح : زنا كردن
* برگزیده حدیقه سنائی، به كوشش ناصر عاملی، كتابخانه طهوری 1356هـ. ش. تهران ص40.