یک صفحه سفید و یک صفحه سیاه از کربلا
«حادثه عاشورا و تاریخچه كربلا دو صفحه دارد: یك صفحه سفید و نورانى، و یك صفحه تاریك، سیاه و ظلمانى كه هر دو صفحهاش یا بىنظیر است یا كم نظیر.»
طبق فرمایش امام على علیهالسلام: «تعرف الاشیاء باضدادها.» نور را از ظلمت، حیات را از ممات، عقل را از جهل، و ادب را از بىادبى میتوان دریافت.
ویژگی های اخلاقی دو جبهه حق و باطل در کربلا
متّصف بودن انبیای گرامی و پیروان راستین آنان به صفات ارزشمند اخلاقی بیانگر این حقیقت است که بندگان مۆمن خدا همواره کوشیدهاند که در پرتو اعتقادات صحیح و اعمال صالح، از ویژگیهای بارز اخلاقی نیز برخوردار باشند و درون و بیرون خویش را از آلوده شدن به رذایل اخلاقی منزه دارند.
امام حسین(علیهالسلام) خود را این چنین معرفی میکند که «انا اهل بیت النّبوه و معدن الرّساله و مختلف الملائکه» و ویژگیهای یزید را «رجلٌ فاسد» و «شاربُ الخمر» بیان میکند . این اختلاف تفکر اجازه بیعت نمیدهد و کسانی با امثال یزید بیعت میکنند که جبهه خود و دشمن را درست نمینشناسند و این است که به دین آسیب میزند
ویژگیهای حق پویان
شهید مطهری (ره) فرمود: «داستان کربلا... یک داستان دو صفحهای است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حقخواهی و حقپرستی در آن موج میزند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان، پسران علی (علیهالسلام) هستند. حسین بنعلی (علیهالسلام) است، عباس بنعلی است، دختر علی، زینب است، یک عده از مردان فداکار درجه اولی هستند که خود حسین (علیهالسلام) که حاضر نیست یک کلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد، آنها را ستایش میکند.»
در این مقاله برآنیم تا قطرهای از دریا و نمونهای از بیشمار فضایلی کهدر سرور شهیدان و یاران فداکار او تبلور یافته است را اندک تأملی کنیم،باشد که الگویی برای جهانیان باشد.
غیرت و حماسه
در دوران حکومت بنیامیه - که سایه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همه سرزمینهای اسلامی سایه افکنده بود و نفس هر نفسکشی به راحتی قطع میشد، اظهار مخالفت و گفتن «نه» به حاکمان سنگدل و خونخوار اموی، زهره شیر میطلبید و تاریخ، چنین روحیه و شجاعت را جز در حسین بنعلی (علیهالسلام)، سراغ ندارد.
این حمیّت و غیرت حسینی بود که در برابر قدرت شیطانی بنیامیه به فریاد بدل شد و لرزه بر کاخ سبز دمشق انداخت و اسوه جاوید و حماسهسازی را رقم زد.
اصحاب امام نیز، جملگی از چنین روحیهای برخوردار بودند و یا آن را کسب کردند چنانکه وقتی امام در راه کوفه، با زهیر بنقین ملاقات میکند و او را به شرکت در نهضت دعوت مینماید، دعوت امام را میپذیرد و تا آخرین قطره خون خود پای آن میایستد.د
ر روز تاسوعا گفتگویی میان غررة بنقیس - از لشکر یزید - و زهیر اتفاق افتاد؛ غرره به زهیر گفت: «ای زهیر تا آنجا که من سراغدارم، تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی عثمانیبودی!» زهیر در پاسخ او گفت: «اینک نمیبینی که به آنان پیوستهام؟ من با اینکه برای امام حسین (علیهالسلام) نامه ننوشتهام و فرستادهای را به سویش نفرستادهام، ولی در راه که به چهره او نظر کردم، به یاد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و مقام او افتادم و تشخیص دادم که باید در حزب او قرار گیرم و یاریاش نمایم و جانم را فدایش کنم چرا که شما حق خدا و پیامبرش را پایمال کردهاید.»
شب عاشورا اوج نمایش روحیه حماسی یاران امام است، آنچنان که به تعبیر شهید مطهری؛ چنین روحیهای فرشتگان را از گفتن جمله «اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» شرمنده کردند!
در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود: «هر کسی دوست دارد در تاریکی شب، راه خود را پیش گیرد و به شهر و دیار خویش باز گردد، چرا که این لشکر در طلب من گرد آمدهاند و اگر به من دسترسی بیابند، با دیگرانشان کاری نیست.»
پس از ادای این سخنان، شور و ولولهای در میان یاران امام برپا شد، به ناچار گروهی یا فردی برخاستند و به امام خویش چنین پاسخ دادند؛ بنیهاشم جملگی ابراز داشتند: آیا ما چنین کنیم تا پس از تو زنده بمانیم، خدا نیارد چنین روزی را.
مصلحت اندیشی سبب بی غیرتی دینی
مصلحت اندیشی در اسلام جایی ندارد و این کار باعث بی غیرتی دینی می شود.
حادثه عظیم کربلا از آنجا رقم خورد که حضرت کوچک ترین تعاملی با ظالم نداشت.
امام حسین(علیهالسلام) خود را این چنین معرفی میکند که «انا اهل بیت النّبوه و معدن الرّساله و مختلف الملائکه» و ویژگیهای یزید را «رجلٌ فاسد» و «شاربُ الخمر» بیان میکند. این اختلاف تفکر اجازه بیعت نمیدهد و کسانی با امثال یزید بیعت میکنند که جبهه خود و دشمن را درست نمینشناسند و این است که به دین آسیب میزند.
دشمنی شناسی را باید از امام یاد گرفت
نتیجه فشار ظالمان این میشود که حضرت از مدینه خارج می شود، باز از مکه خارج می شود و در بیابانها آواره میشود ولی زیر بار ذلت نمیرود.
برای افزایش بصیرت حداقل مقتل خوارزمی را بخوانید، خواهید دید که غربت امام حسین(علیهالسلام) ناشی از عدم منفعت مادی برای مردم کوردل آن زمان بود.
سانی که تفکر مادی دارند بدانند که امام دنیا را رها کرد و در کربلا خونش را فدای دین خدا کرد که این نشانه همراهی نکردن مردم دنیا پرست با امام است.
حر به ولایت ارادت نشان داد و خداوند او در دنیا و آخرت عاقبت به خیر کرد. حر را سر لوحه قرار دهید و عبرت بگیرید از کسانی که مانند زبیر براساس میل به دنیا و دوری از ولایت در مقابل ائمه ایستادند و آسیب دیدند.
مانند حر در اسلام مصلحت اندیشی نکنید و شفاف خط خود را مشخص کنید و به جبهه حق بپیوندید.
ژرف اندیشی
بینش ژرف و گرایش صادقانه، خصلت دیگر حماسه آفرینان کربلا بود؛ آنان به نیکی میدانستند چه میخواهند، چه میکنند، در چه راهی گام نهادهاند و با چه کسانی سر ستیز دارند، ایشان بیشتر نسل دوم اسلام بودند که پیام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدان زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) با توصیف امیر مۆمنان صلوات اللَّه علیه؛ «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اَسْیافِهِمْ؛
بینش ژرف خویش را بر تیغه شمشیرهایشان حمل میکردند.» آنان جملگی چنان بودند که سیدالشهدا (علیهالسلام) فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُنْتَهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُۆمِنُ فی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا فَاِنّی لااَری الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاَّ بَرَماً؛ آیا نمیبینید که به «حق» عمل نمیشود و کسی از «باطل» جلوگیری نمیکند؟ حقیقتاً مؤمن باید به دیدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسران نمیبینم.»
پستی و زبونی
تاریخ بر این نکته تأکید کرده است که امویان و هواداران آنها کسانی بودند که از پستی و دنائت، عقده حقارت و کمبود شخصیت رنج میبردهاند. زید بنارقم در مجلس عبیداللَّه بنزیاد حضور یافت، وقتی مشاهده کرد او با چوب بر لب و دندان امام حسین (علیهالسلام) میکوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترک کرد و گفت: «بردهای، به برده دیگر امارت بخشیده است، ای مسلمانان از این پس شما نیز چون بردگان خواهید بود. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه بدکاره را امیر خویش کردهاید، او خوبان رامیکشد و بدان را به بردگی میگیرد، شما به زبونی تن دادهاید و نفرین بر هر کس که چنین باشد.»
شهید مطهری (ره) فرمود: «داستان کربلا... یک داستان دو صفحهای است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حقخواهی و حقپرستی در آن موج میزند
پس از بازگشت عمر سعد از کربلا و درخواست حکم فرمانروایی ری، میان او و عبیداللَّه مشاجره لفظی رخ داد، عثمان - برادر عبیداللَّه - با ناراحتی اظهار داشت، به خدا سوگند مایل بودم تا قیامت بر سر و دهان فرزندان زیاد افسار میزدند ولی حسین بنعلی (علیهالسلام) کشته نمیشد!
عقّاد تصریح میکند کسانی چون شمر، عبیداللَّه، مسلم بنعقبه و عمر سعد علاوه بر منع سیرت انسانی، برخی از آنها از زشتی صورت و پستی نسب و شرافت ظاهری نیز محروم بودند و با احساس حقارت همه جانبه تلاش میکردند با قتل و غارت و جنایت، کیش شخصیت خود را جبران کنند و حاضر بودند ایمان خویش را فدای حقد و کینه و مال و منال دنیا نمایند، به همین دلیل مسلم بن عقبه وقتی به مدینه حمله کرد، حرم پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در مدت سه روز برای هر کاری آزاد اعلام کرد، اهل مدینه را قصابی کرد و در آنجا حمام خون جاری ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدریّون را قتل عام کرد و از همه اصحاب پیامبر و تابعان تعهد گرفت که برده حلقه به گوش یزید باشند!
طبری نیز مینویسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادی فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند.
پس از شهادت سیدالشهدا (علیهالسلام)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوانهایش را خرد کنند، آنها نزد عبیداللَّه به این عمل ننگین خود افتخار کردند و جایزه ناچیزی دریافت کردند. ابوعمرو زاهر میگوید ما در باره این ده نفر «تحقیق کردیم، معلوم شد همگی فرزندان نامشروع هستند!»
چنانکه سرکرده آنان، عبیداللَّه بنزیاد، و پدرش نیز چنین بودند و حضرت اباعبداللَّه (علیهالسلام) در باره او فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیّ ابْنَ الدَعِیّ قَدْ تَرَکَنی بَیْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَیْهاتَ لَهُ ذلِکَ؛ آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک، مرا میان کشتن و خواری قرار داده و هرگز او به خواستهاش نخواهد رسید.»
منبع:
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسلامی انگلیس
برگرفته از درس حضرت آیت الله جوادی آملی
بیانات حجت الاسلام مۆمنی در مسجد ارگ