چهره ی سرخ شفق
چهره ی سرخ شفق
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است |
|
عالم سیاه پوش به سوگ سه سرور است | |
ذرّات غم نشسته به رخسار آفتاب |
|
از داغ آن که بر دو جهان سایه گستر است | |
زمزم هنوز زمزمه دارد به زیر لب |
|
وز سیل اشک و خون جگر چشم او تر ست | |
سنگ حجر ز داغ دل قبله قیرگون |
|
کعبه سیاه پوش عزا، پای تو سر است | |
ماه عزای زاده ی طاها و هل اتی |
|
دوم امام و روشنی چشم حیدر است | |
شد سرخ چهره ی شفق از قطره قطره خون؟ |
|
یا پاره پاره ی جگر سبط اکبر است؟ | |
ماه شهادت شه دنیا و دین رضا |
|
سلطان ارتضا که نگهبان کشور است | |
زهر جفا چه با دل شمس الشموس کرد |
|
در طوس هم مصیبت عظمای دیگر است | |
ماه سقیفه آمد و افروخت آتشی |
|
که دود آن به چشم بشر تا به محشر است | |
داغ سقیفه معجز شقّ القمر نمود |
|
این معجزه ز شقّ قمر نیز برتر است | |
خود ماه چیست؟ یک کره ی کوچکی زخاک |
|
در پیش کاینات ز یک ذرِّه کمتر است | |
آن جا دو نیمه شد مه و پیوند یافت باز |
|
اعجاز هم ز شخص شخیص پیمبر است | |
اینجا کتاب و عترت، از هم جدا شدند |
|
این ثقل اکبر آمد و آن ثقل اصغر است | |
شد دست مرتضی ز کتاب خدا جدا |
|
این یک کتاب داور و آن دست داور است | |
جز راه او به سوی خداوند راه نیست |
|
یعنی که شهر علم نبی را، علی، در است | |
از پشت در، طنین صدا می رسد به گوش |
|
خاکم به سر که ناله زهرای اطهر است | |
آن هم دری که روح امین اذن می گرفت | |
و الله جای گفتن الله اکبر است | |
گویند تهمتی است که ما شیعه می زنیم |
|
پس آتش خیام حسین از چه اخگر است؟ | |
راه علی پیوی «ریاضی» که آن ولی |
|
خلق خدای را به خداوند رهبر است |
محمد علی ریاضی یزدی
انتخاب شعر :جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان