اگر با تو باشم - داستان دوازدهم

اخر مرد حسابی چرا پیشنهاد دادی که سفره ی خدمت کاران از سفره ی امام جدا باشد؟...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر با تو باشم - داستان دوازدهم


باید دلش را به دست می آوردم. چه حرف بدی زدم حضرت را ناراحت کردم و رنجاندم. خداوندا از گناهانم نمی گذرد، باید زبان به دندان می گرفتم.

گوشها را به کلام امام تیز کردم که می فرمودند:

خدای ما یکی است و پدر و مادرمان هم یکی، اجر و ثواب هم که به اعمال خوب و درست است.

یکی نبود به من بگوید، اخر مرد حسابی چرا پیشنهاد دادی که سفره ی خدمت کاران از سفره ی امام جدا باشد؟ ان هم امامی رئوف.


منبع : الكافی ج 8 ص 230

بخش حریم رضوی

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت