لطیفه های بامزه
لطیفه های بامزه
شناگر ماهر
مادر پویا لب دریا داد می زد: آفرین! ماشاء الله!از او پرسیدند: چه می کنی؟
گفت: پسرم یک ساعت است رفته زیر آب و هنوز برنگشته... عجب نفسی داره!
جواب خیلی ساده
برادر کوچک: داداش بن بست چیه؟
برادر بزرگ: می روی...می روی...می روی...دیگر نمی توانی بروی.
خرگوش عینکی
پسر: بله مامان. تا حالا خرگوشی را ندیدم که عینک زده باشد!
کتک
نیما همان طور که سعید را می زد، می گفت: می کشمت حمید! رضا از راه رسید و گفت: نیما چرا کتکش می زنی؟ سعید گفت: بگذار بزند، من که حمید نیستم!
آسانسور
شاهین وارد آسانسور شد. برگه ای را دید که روی آن نوشته شده بود: ظرفیت دوازده نفر. با خودش گفت: عجب بدبختی! حالا یازده نفر دیگر را از کجا بیاورم.
موهای خشک
به ناصر گفتند: چرا قبل از حمام شامپو می زنی؟
ناصر گفت: آخر شامپوش مخصوص موهای خشکه!
خرما
سارا خوردن را خیلی دوست دارد و به سارا شکمو معروف است. از سارا می پرسند: قشنگ ترین کارتونی که تو عمرت دیدی چی بوده؟
سارا: کارتون خرما!
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:سروش کودکان
مطالب مرتبط: