ای اتصال نوری ما تا خدا حسین

اي اتصال نوري ما تا خدا حسين بي تو نبود خلقت ما كيميا حسين اي نور تو امانت اصلاب شامخه گشتي شهود خلق وعيان شدخدا حسين
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اي اتصال نوري ما تا خدا حسين

اي اتصال نوري ما تا خدا حسين

بي تو نبود خلقت ما كيميا حسين

اي نور تو امانت اصلاب شامخه

گشتي شهود خلق وعيان شدخدا حسين

دنيا و آخرت به جمالت جلا گرفت

عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسين

روشن تر از درخشش خورشيد مشرقين

در جان ماست نور جمال شما حسين

 

تسليم عشق هول قيامت نمي چشد

اي سايه ي ولاي تو تاييد ما حسين

بي تو بشر قابل ذكر و ثنا نبود

تو آمدي و شد گل ما بر ملا حسين

خيل ملك به طينت ما سجده كرد وگفت

مسجود ماست آيه اي از هل اتا حسين

هر جا كه هست نور خدا سجده واجب است

آري به پيشگاه خدا سجده واجب است

بي تو اله نور پرستش نمي شود

رب جلي بدون تو كرنش نمي شود

اي باطن حقايق واسرار لو كشف

در ذات دين بجز تو سفارش نمي شود

دستي نمي رسد به تو الا المطهرون

بي دست تو تكامل و جوشش نمي شود

عشق حقيقي دل مومن ولاي تست

با تو خيال عشق مشوش نمي شود

اي صورت گذشته و آينده دست تو

بي پاسخت ز نزد تو پرسش نمي شود

 

هرگز پيمبري به مقام پيمبري

بي اشك روضه ي تو پذيرش نمي شود

اي ساقي سبوي شهادت اراده كن

جان را اراده كن كه به كوشش نمي شود

آن ساغري كه پرده ي پندار مي درد

ما را ز خويش تا به سر دار مي برد

دل را شعاع جلوه ي جانان عوض كند

غم را نگاه مست طبيبان عوض كند

مستي كجا و باده ي هجده عيار عشق

جان را پي امام شهيدان عوض كند

عشقت چو پيش دوزخيان عرضه ميشود

صدها زهير خيمه به رضوان عوض كند

 

اي از  نسيم يكدم تو نو بهار ها

نامت مسير گردش طوفان عوض كند

ما از ره تراجمه الوحي مي رويم

دل را صداي ناطق قرآن عوض كند

آن را كه از مسير تو بيرون نهد قدم

هر روز رنگ چهره ي ايمان عوض كند

باور نمي كنيم به جز بِر والدين

نيكي به تو مسير گناهان عوض كند

رفتار تو معلم رفتار انبياست

گفتار تو ملين دلهاي اولياست

اي گاهواره ي تو همان كشتي نجات

ما را رسان به ساحل سرخابي فرات

جبريل در ترنم لالايي تو ديد

مادر گرفته بود به نجواي كربلات

قامت بلند از چه به كوته ترين زمان

طاقت نداشتي به رحم مادرت فدات

 

از بس نواي العطش تو بلند بود

خشكيده شير مادر مظلومه ات برات

گفتا مرا به تشنه جگر حاجتي نبود

گفتند اين گلوست همان چشمه ي حيات

گفتا مگر كه گريه كني دارد اين پسر

گفتند تا قيام قيامت چو امهات

گويا ز راز سينه ي مادر شنيده اي

سازم نثار، كودك شش ماهه اي به پات

 

مهدي بيايد و تو خطاب از حرم كني

رجعت بيايد و تو علي را علم كني

اي خوي تو به نرمي احساس فاطمه

وي لهجه ات ز گرمي انفاس فاطمه

اي وارث شجاعت وجود پيمبري

دست كرامتت گل احساس فاطمه

آن صورتت كه صورت تمثيلي خداست

يك جلوه است از دل حساس فاطمه

اي سرو ناز باغ علي زودتر ببال

شايد كمك شوي تو به دستاس فاطمه

چندان مجال نيست به اين روز هاي خوش

واي از هجوم دشمن خناس فاطمه

بعد از عروج فاطمه نيلي شوند باز

باغ شكوفه هاي گل ياس فاطمه

روز ي كه خون زاده اي ام البنين چكد

عباس اوست حضرت عباس فاطمه

با عاشقان سخن زجدايي ملال نيست

تا عصر كوفه فاصله بيش از هلال نيست

بخش سيره‌ و‌ عترت تبيان


حاج محمود ژوليده

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت