آیا تربیت همان عادت است؟

تا جایی که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق فاضله از او صادر نمی شود. مثلاً آنقدر راستگو می شود که حتی در عالم خواب هم دروغ نمی گوید و یا به نامحرم نگاه نمی کند. مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری می گفتند من حتی اگر در خواب هم زن نامحرم ببینم چشم هایم را می بندم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آيا تربيت همان عادت است؟

از نظر علماي قديم عادت و ايجاد يک ملکه و خوي نيکو و يا طبيعت ثالث مبتني بر فضيلت، اصلي ترين محصول تربيت است و اساساً تربيت چيزي جز ايجاد فضائل و عادات نيکو در فرد نيست. به عبارتي ساده تر: تربيت همان فن تشکيل عادت است.

از نظر علماي قديم: «روحيه انسان در ابتدا حکم ماده ي شل و قابل انعقادي مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب مي ريزند شل است و بعد سفت مي شود. وقتي اين ماده شُل است آن را در هر قالبي بريزيم به همان شکل درمي آيد. مي توان آن را به صورت انسان درآورد يا به صورت خوک و يا خروس. در هر قالبي که بريزيم همين که سرد شد همان شکل را مي گيرد و سفت مي شود. مي گويند روح انسان در زمان کودکي حالت قابل انعطافي دارد و مانند همان ماده ي شل است، و هر چه انسان بزرگتر شود قابليت انعطاف آن کمتر مي شود. اينکه گفته اند "العلمُ فِي الصَّغَر کَاالنَّقشِ فِي الحَجَر اختصاص به علم ندارد گفته شد: اَلتَّرّ بِيَةُ فِي الصَّغَر کَاالنَّفش فِي الحَجَر، البته علماي امروز هم به تربيت دوران کودکي بيشتر اهميت مي دهند.» (تعليم و تربيت در اسلام- مرتضي مطهري- ص 77 و 78)

 

گناه در عالم خواب

بر اساس اين نظريه فضائل اخلاقي تا بدانجا در انسان رشد نموده و به صورت عادت و ملکه انساني جلوه مي کند که زوالش بسيار مشکل شده و به صورت يک فضيلت و امري اخلاقي و دروني درمي آيد. تا جايي که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق فاضله از او صادر نمي شود. مثلاً آنقدر راستگو مي شود که حتي در عالم خواب هم دروغ نمي گويد و يا به نامحرم نگاه نمي کند. "مرحوم آقا شيخ عبدالکريم حائري مي گفتند من حتي اگر در خواب هم زن نامحرم ببينم چشم هايم را مي بندم." (همان- ص 78)

«عادت، بشر را به صورت ماشين درمي آورد و روح ابتکار را در انسان مي کشد و اختيار و حرّيت و اراده را از او سلب مي کند. کانت مي گويد "هر اندازه عادات بشر زياد باشد، استقلال و آزاديش کمتر مي شود."

آيا عادات مطلقاً بد است؟

گروهي از علماي جديد معتقدند: «تربيت فقط و فقط پرورش نيروي عقل و اراده ي اخلاقي است و بس. و انسان را به هيچ چيز - چه خوب و چه بد- نبايد عادت داد، زيرا عادت مطلقاً بد است. چون همين که چيزي عادت شد؛ بر انسان حکومت مي کند و انسان به آن انس مي گيرد و نمي تواند آن را ترک کند و آن وقت کاري را که انجام مي دهد، نه به حکم عقل و نه به حکم اراده، اخلاقي و نه به حکم تشخيص اينکه اين کار ما کار خوبي است يا کار بدي، انجام مي دهد، بلکه به حکم اين که عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت مي شود؛ انجام مي دهد ... کانت و روسو سر دسته اين مکتب هستند. روسو در کتاب "اميل" مي گويد: "اميل (فرزندي که بايد تربيت شود) را بايد عادت دهم که به هيچ چيز عادت نکند. درست نقطه مقابل عقيده ي قدما که تربيت را فن تشکيل عادت مي دانستند، پس غير از عادت ندادن روح، تربيت چيست؟ تقويت روح و اراده که در هر کاري نيروي عقل آزادانه بتواند فکر کند و اراده ي اخلاقي آزادانه بتواند تصميم بگيرد و مخصوصاً با عادت ها مبارزه کند.»(همان- ص 81 و 82)

 

عادت هاي اخلاقي و غير اخلاقي

صاحبان نظريه مذکور مي گويند: «عادت، بشر را به صورت ماشين درمي آورد و روح ابتکار را در انسان مي کشد و اختيار و حرّيت و اراده را از او سلب مي کند. کانت مي گويد "هر اندازه عادات بشر زياد باشد، استقلال و آزاديش کمتر مي شود." البته منظور آزادي عقل است، (خلاصه اينکه مي گويند) عادت در هر زمينه بد است (چرا که) تربيت فني بر هم زدن عادت است برخلاف آنان که مي گويند تربيت فني تشکيل عادت است.» (همان- ص 83)

 

نقد اين نظريه

«اينکه گفته اند انسان نبايد کاري کند که چيزي برايش به صورت عادت درآيد و به آن انس بگيرد به طوري که ترک کردنش برايش دشوار باشد و کار را نه به حکم عقل و اراده انجام دهد، بلکه به حکم عادت انجام دهد، به صورت کلي درست است، ولي اين دليل نمي شود که عادت مطلقاً بد باشد، چون عادت بر دو قسم است.»(همان- ص 83)

علماي اخلاق که به عادت خيلي اهميت مي دادند مي گفتند: عادت، کاري را که بر حسب طبيعت براي انسان دشوار است آسان مي کند. بطور مثال سحرخيزي مشکل است. ولي با تکرار آن عادت و آسان مي شود.

1- عادت فعلي

"عادت فعلي" آن است که انسان تحت تأثير يک عامل خارجي قرار نمي گيرد، بلکه کاري را در اثر تکرار و ممارست، بهتر انجام مي هد، هنرها و فنون، عادت است همين نوشتن ما عادت است نه علم. اگر خط ننوشته باشيم نمي توانيم بنويسيم و به عبارت ديگر ما نمي توانيم يکباره بنويسيم، بلکه بايد به تدريج در اثر تمرين، عادت به نوشتن کنيم. حتي بسياري از ملکات نفساني، عادات فعلي است، مثل شجاعت. شجاعت قوت قلب است البته ممکن است که انسان کمي از آن را بطور طبيعي داشته باشد، ولي اينکه انسان يک حالت فوق العاده و قوت قلبي پيدا کند ... در اثر عادت پيدا مي شود.

وقتي انسان زياد در مهالک قرار گرفت تدريجاً اين حالت در او پيدا مي شود. جود و سخاوت، عفت و پاکدامني نيز از اين قبيل است ... انسان تا وقتي که عادت نکرده است اراده اثر در مقابل محرکات که در جهت خلاف است ضعيف است، ولي وقتي که عادت کرد قدرت مقاومت پيدا مي کند. مثل همان چيزي که فقها در باب ملکه تقوا و عدالت مي گويند. ملکه تقوا و عدالت در اين حد است نه در آن حد که انسان اسير شود. از نظر "روسو" و "کانت" اراده ي اخلاقي اراده اي است که فقط زمان عقل را مي برد و ترک اين صفات، او را ناراحت نمي کند، فقط يک نيرو است و جز نيرو چيز ديگري نيست.

علماي اخلاق که به عادت خيلي اهميت مي دادند مي گفتند: عادت، کاري را که بر حسب طبيعت براي انسان دشوار است آسان مي کند.(همان- ص 84) بطور مثال سحرخيزي مشکل است. ولي با تکرار آن عادت و آسان مي شود. اما باز انسان مي تواند با عقل خود مصلحت انديشي کند و تصميم بگيرد، که بخوابد يا بيدار بماند. «اين را نمي توان بد دانست. نمي توان گفت که انسان مدام در زير فشار طبيعت، با اراده و فرمان عقل سحرخيزي کند، وقتي که عادت کرد، عادت را بشکند تا باز طبيعت در مجراي خود قرار گيرد ... اراده انسان بايد تابع عقل و ايمانش باشد. اما اينکه بايد حکومت عقل و ايمان را در وجود خود برقرار کنيم، آيا راهش اين است که نيروهاي ديگر را در خود تضعيف کنيم خواه نيروي طبيعي باشد يا نيروي تربيتي يعني عادت؟»(همان- ص 85)

حديثي داريم: «نظر به طول رکوع و سجود شخص نکنيد چون اين امري است که براي او عادت شده و او از ترکش وحشت دارد "توجه به اين مطلب است که گاهي عادت به صورتي درمي آيد که ارزش کار خوب را از ميان مي برد.»

عادت، طبيعت دوم

«عادت طبيعت دوم است. ما بايد ببينيم که از نيروي عادت کاري ساخته هست يا نه؟ مي بينيم ساخته است چون کارها را بر ما آسان مي کند. ولي در عين حال بايد عقل و اراده - و يا عقل و ايمان- را آنچنان قوي نگه داريم که همان طور که اسير طبيعت نيست، اسير عادت هم نباشد.»(همان- ص 86)

متاسفانه خيلي ها اسير عادت مي شوند. "مثلاً بعضي ها مي گويند اگر بميرم روزه ام را نمي خورم. (خيال مي کند اين ايمان است) يعني اگر خدا و پيغمبر هم بگويند، روزه اش را نمي خورد. اين ديگر عادت است. بايد انسان آنقدر روزه گير باشد که تابع ايمانش باشد. اگر ايمان بگويد روزه ات را بخور، بايد بخورد ... شخصي با حضرت صادق(عليه السلام) در باغي بودند. به سيبي اشاره کرد و به حضرت عرض کرد: اگر شما الآن بگوييد نيمي از اين سيب حلال و نيم ديگر حرام است من قبول مي کنم". اين يعني همان که به چيزي عادت نکنيم که از عقل و ايمان هم فرمان نبريم.

معلوم شد که سخن علماي غرب تا اين حد درست است، و آن حديثي که فرمود: «نظر به طول رکوع و سجود شخص نکنيد چون اين امري است که براي او عادت شده و او از ترکش وحشت دارد "توجه به اين مطلب است که گاهي عادت به صورتي درمي آيد که ارزش کار خوب را از ميان مي برد.» (همان- ص 88)

 

2- عادت انفعالي

"عادات انفعالي" عاداتي است که انسان تحت تاثير يک عامل بيروني است هميشه مي خواهد اين دود سيگار به او برسد. عادات انفعالي معمولاً حالت انس براي انسان ايجاد مي کند و انسان را اسير خود مي کند، و تن پروري ها به آن معني که قبلاً ذکر شد غالباً عادات انفعالي است. مثلاً انسان عادت مي کند که روي تشک پر قو بخوابد يا مثلاً به غذاي خاصي عادت مي کند به طوري که اگر آن غذا به او نرسد هر چند غذاي ديگر مقوّي باشد، نمي تواند بخورد. اينها عادات انفعالي است که در هر مورد بد است... (همان- ص 88)

 

نوشته سيدصالح زاهدي – گروه دين و انديشه تبيان

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت