خانه پیتی پیتی
خانه پیتی پیتی
روزی پیتی پیتی به آفتاب پرست گفت: «خیلی دلم می خواهد خانه ای داشته باشم.»
آفتاب پرست با تعجب به پیتی پیتی نگاه کرد و گفت: «تو که خانه داری پیتی پیتی!»
سپس به صدف پیتی پیتی خیره شده و پرسید: «چه شده؟ سوراخ شده؟ برایت تنگ شده؟»
پیتی پیتی سرش را تکان داد و گفت: «نه! نه سوراخ شده، نه تنگ شده. اما توی آن فقط برای من و پینه دوز جا هست. دلم می خواهد خانه ای مثل جوجه تیغی داشته باشم تا همه دوستانم در آن جا بشوند.»
آفتاب پرست با دلخوری گفت: «من که توی خانه جوجه تیغی جا نشدم.»
پیتی پیتی با شادی گفت: «پس می بینی؟ خانه ام باید آن قدر بزرگ باشد که تو هم در آن جا بشوی!»
آفتاب پرست مقداری شاخه خشک جمع کرد و دور تا دور خودش و پیتی پیتی چید و گفت: « این هم خانه تو پیتی پیتی!»
یک سنجاب که از آن جا رد می شد از آفتاب پرست پرسید: "چه کار داری می کنی؟ "
آفتاب پرست گفت: «برای پیتی پیتی خانه ساختم. بیا تو ببین.»
سنجاب با ناراحتی گفت: «من که توی آن جا نمی شوم!»
آفتاب پرست شاخه ها را کمی جا به جا کرد و سنجاب را در خانه پیتی پیتی جا داد.
آن وقت یک کلاغ از آن جا رد شد و پرسید: «این جا چه خبر است؟»
آفتاب پرست گفت: «برای پیتی پیتی خانه ساختم، بیا تو ببین.»
کلاغ با ناراحتی گفت: «شما که برای من جا نگذاشتید!»
آفتاب پرست و سنجاب شاخه ها را کمی جا به جا کردند و کلاغ را در خانه پیتی پیتی جا دادند. کمی بعد جوجه تیغی آمد و گفت: «وای، چه خانه قشنگی!»
اما پیتی پیتی و آفتاب پرست و سنجاب و کلاغ تمام جای خانه را گرفته بودند و جوجه تیغی نتوانست وارد شود. آفتاب پرست که از جا به جا کردن دیوارهای خانه خسته شده بود، گفت: «می خواهی تمام جنگل خانه تو باشد پیتی پیتی؟»
پیتی پیتی پرسید: « یعنی ممکن است؟»
آفتاب پرست گفت: « چرا که نه؟ این طوری خانه تو برای هیچ کس کوچک نیست.»
پیتی پیتی با خوشحالی فریاد کشید: «حتی برای اسب آبی!»
سپس به جوجه تیغی رو کرد و گفت: «پس توی خانه بزرگم، برای من جشن تولد می گیری جوجه تیغی؟»
آفتاب پرست خندید و گفت: «پس که این طور پیتی پیتی!»
کلر ژوبرت_سه چرخه
تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار
مطالب مرتبط