ای حجت غایب!

ای حجت غایب زمانها در مدح تو نارسا، بیانها ای سایه لطف رحمت حق سلطان زمین و آسمانها در مكتب عشق، غیبت توست جانكاه ترین امتحانها بسیار شكوفه ها شكفتند بگذشت بهارها، خزانها بازآ كه دوباره فصل گل شد ای زیور حسن بوستانها بس در ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ای حجت غایب!

ای حجت غایب زمانها

در مدح تو نارسا، بیانها

ای سایه لطف رحمت حق

سلطان زمین و آسمانها

در مكتب عشق، غیبت توست

جانكاه ترین امتحانها

بسیار شكوفه ها شكفتند

بگذشت بهارها، خزانها

بازآ كه دوباره فصل گل شد

ای زیور حسن بوستانها

بس در كه زباغها گشودند

بستند به خدمتت میانها

در راه تو یاسمن، گل افشان

فرش قدم تو، ارغوانها

سرواست به حالت خبردار

صف بسته به رسم پادگانها

اشك غم تو به چشم نرگس

مرغان چمن سرودخوانها

چشم همه مانده بر در باغ

آماده مركبت مكانها

آنقدر نیامدی تو مهدی

تا پیر شدند، باغبانها

پروانه زبس نشست و برخاست

شد خسته دگر به گلستانها

نومید زباغ، پرزنان رفت

بویت چو نجست بین آنها

سوی ده و شهر، رهنمونش

سوسوی چراغ خانمانها

پنداشت كه نور منزل توست

از دور، فروغ آستانها

خاكستر او كنون توان یافت

در اشك مذاب شمعدانها

از هجر تو ای همای رحمت

بر باد شده است آشیانها

از بار غمت خمیده پیران

از یاد تو خون جگر، جوانها

گویی كه فغان دوری از توست

فریاد دِرای كاروانها

تا كی ز غمت به گوش صحرا

آوای خدای ساربانها؟

با یاد تو تا به كی بگرییم؟

هم ناله ما نی شبانها

سرگشته به دشت و كوه تا چند

ای خسته دل از غم زمانها؟

یك ره بنشین، دمی بیاسای

خالی ز تو مانده سایبانها

محراب، گشوده بر تو آغوش

ای جان همه نماز خوانها

بر خوان ِكـَرَم  تو میزبانی

ای منتظر تو، میهمانها

ای نوح زمان! شكیب تا كی؟

طوفان بلا گرفت جانها

تا كشتی دل رسد به ساحل

بیچاره شدند ناوبانها

بازآی و به فرق ما قدم نه

ای نام تو بر سر زبانها

كن صحن و سرای چشم ما را

با جلوه خویش، جمكرانها

در منقبتت(حسان) چه گوید؟

ای شأن تو برتر از گمانها

حبیب چایچیان(حسان)

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت