سحر غار حرا خورشید باران بود(شعر مبعث)

و آن شب تا سحر غار حرا خورشید باران بود زمان،دل بی قرار لحظه تکوین قرآن بود سکوت لحظه ها را می شکست از آه خود مردی که در هر قطره اشک او غمی دیرین نمایان بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سحر غار حرا خورشید باران بود

و آن شب تا سحر غار حرا خورشید باران بود

زمان،دل بی قرار لحظه تکوین قرآن بود

سکوت لحظه ها را می شکست از آه خود مردی

که در هر قطره اشک او غمی دیرین نمایان بود

امین مکه را می گویم آن نارفته مکتب را

یتیم خسته آری او که چندین سال چوپان بود

هُبَل آن سو میان کعبه در آشفته خوابی سرد

و عزی غرق حیرت از خدا بودن پشیمان بود

حضور عرشیان را در حریم خود حرا حس کرد

که «اقرأباسم ربک» یا محمد ذکر آنان بود

                                             

شاعر: محمود شریفی

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت