بپا روی دلت خط نیفتد!(باران حکمت37)

در یکی از شهرها لحاف‏دوزی زندگی می‏کند که از اولیا و مردان خداست، کسی می‏گفت: پیکان صفر کیلومتری خریده بودم، از قضا روز اول خطی روی آن انداخته بودند و همان خط سخت ذهن مرا خط خطی کرده بود. همان روز سری به آقای لحاف‏دوز زدم، نشسته بود و جمعی هم حلقه‏وار گرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باران حکمت(35)

(تفسیر تمثیلی قرآن)

بپا روی دلت خط نیفتد!

 

اشاره:

درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخ نبات مثال از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.

 

تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.

 

بی‏نوا از نان و خوان آسمان

اگر کسی در ماه مبارک رمضان ساک سفر بسته، بلیط  در جیب، و به راه فرودگاه برود و یا حتی در هواپیما نشسته باشد نمی‏تواند روزه خود را افطار کند مگر آنکه هواپیما پرواز کرده و از نقطه و مسافتی خاص عبور کند.

عرب‏ها به چنین کسی می‏گویند: «علی سفر» یعنی کسی که در سفر است، و در قرآن کریم آمده است که اگر کسی علی سفر، بوده یعنی در سفر باشد، می‏تواند سفره را گشوده و روزه خود را افطار کند.

دنیا چیزی شبیه ماه رمضان است، با این تفاوت که برخلاف آن ماه عزیز، سخت نامبارک است، زیرا در آن از سفره‏های آسمانی یعنی معنا و معنویت محروم و ممنوع می‏باشیم.

سری به آقای لحاف‏دوز زدم، نشسته بود و جمعی هم حلقه‏وار گرد او بودند و او داشت آنها را نصیحت می‏کرد و پند می‏داد. من هم به گوشه‏ای نشستم و به ظاهر حرف‏های او را گوش می‏کردم ولی در حقیقت نگران بودم و فکر و خیالم روی خط ماشین بود. در همین حال نگاهی به چهره‏ من انداخت و گفت: مشتی! یک کاری بکن که خط روی دلت نیافتد،

بی نوا از نان و خوان آسمان

و این تحریم و ممنوعیت وقتی کنار خواهد رفت که ما نیز «علی هدی» یعنی بر راه هدایت باشیم.

توضیح بیشتر اینکه: کسی که خود را آماده کرده است تا خوب شده و در راه خدا گام زند، یا گرد رفیقان ناباب را خط کشیده، یا از لقمه‏های حرام فاصله بگیرد، درست مثل همان مسافری است که چمدان خود را بسته و بلیط را تهیه کرده و در فرودگاه باشد، طبیعی است که سفره‏های عنایت و کرامت حق بر چنین کسی گشوده نخواهد شد، اما اگر گام‏هایی بلند بردارد، مثل اینکه به مقام ایمان و یقین دست پیدا کند و اهل تقوا و بذل و دهش باشد، و از خود و خودخواهی‏ها و هواپرستی‏ها فاصله بگیرد، چنین کسی «علی هدی» بوده و سفره‏های آسمانی بر او گشاده خواهد شد.

و اهل تقوا از این جماعت‏اند، از این‏رو در وصف آنان آمده است:

اولئک علی هدی

البته این هدایت نیز مدیون و مرهون تربیت خداوند است، زیرا اوست که گمراهی را هدایت، و غم را شادی و زهر را شکر می‏کند.

من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم

من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم

از این‏رو قرآن کریم می‏فرماید:

اولئک علی هدی من ربهم

اهل تقوا بر هدایت از جانب پروردگار خوداند.

نازنینانند در عالم بسی

زمین تا شکافته نشود سبز نمی‏شود، دانه تا شکافته نشود بالا نمی‏آید، پارچه تا شکافته نشود جامه نمی‏شود و مطلب تا شکافته نشود روشن نمی‏شود.

پس اساساً شکفتگی و شکوفا شدن در شکافتن است.

و شکافتن را در عربی به فلاحت یاد می‏کنند، از این‏رو به کشاورز فلّاح می‏گویند، زیرا زمین را شیار زده و می‏شکافد.

و از آنجا که تقوا همه چیز را برای انسان شکافته و روشن می‏کند، آن را به فلاح یاد کرده و انسان متقی و با تقوا را مفلح یعنی شکافنده می‏نامند.

او لئک هم المفلحون

علم خیلی که هنر کند هسته و اتم را خواهد شکافت، ولی تقوا هستی را برای انسان می‏شکافد.

برای انسان با تقوا هیچ چیز مثل هندوانه سربسته نیست، بلکه همه چیز مثل جام زلال و شفافی است که آن سوی آن پیداست.

انسان با تقوا همچون باغبان ماهری است که با دیدن یک سبزه نو رسته می‏تواند تشخیص دهد و دریابد که آن چه درختی است و یا چه ثمری خواهد داشت، ولی انسان بی‏تقوا مانند نابینایی است که زیر سایه درخت است ولی درخت را نمی‏شناسد.

اساساً تقوا انسان را به خداوند نزدیک و وصل می‏نماید و کسی که به وصال خداوند می‏رسد، اوصاف و ویژگی‏های او را می‏یابد. همان‏گونه که اگر هیزم سرد و خاموش را به آتش متصل کنی، صفات آتش را خواهد یافت و مثل آتش گرم و روشن خواهد شد.

انسان نیز زمانی که به خداوند اتصال یافت مثل او شده و صفات و ویژگی‏های او را به خود می‏گیرد، بدین معنی خداوند خبیر است و از همه جا با خبر، انسان پرهیزکار نیز از همه جا و همه چیز خبردار خواهد شد.

نازنینانند در عالم بسی

واقفند از کار و بار هر کسی

همین‏جا بد نیست خاطره‏ای را یاد کنم:

در یکی از شهرها لحاف‏دوزی زندگی می‏کند که از اولیا و مردان خداست، کسی می‏گفت: پیکان صفر کیلومتری خریده بودم، از قضا روز اول خطی روی آن انداخته بودند و همان خط سخت ذهن مرا خط خطی کرده بود. همان روز سری به آقای لحاف‏دوز زدم، نشسته بود و جمعی هم حلقه‏وار گرد او بودند و او داشت آنها را نصیحت می‏کرد و پند می‏داد. من هم به گوشه‏ای نشستم و به ظاهر حرف‏های او را گوش می‏کردم ولی در حقیقت نگران بودم و فکر و خیالم روی خط ماشین بود. در همین حال نگاهی به چهره‏ من انداخت و گفت: مشتی! یک کاری بکن که خط روی دلت نیافتد، و گرنه خط روی ماشین که جای غصه ندارد، می‏بری صاف‏کاری و مختصر پولی می‏دهی و درست می‏شود، اما وقتی خطی روی دل افتاد دیگر به همین راحتی‏ها صفا پیدا نمی‏کند!

البته همین‏جا بگویم که: هر کس توانست فکر و خیال انسان را بخواند معلوم نیست که از اولیای خدا باشد، چه بسیارند کسانی که شیاد بوده و از راه شیطنت و شیطانی به اسرار مردم پی می‏برند.

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند


تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت