هفته اول ولادت
هفته اول ولادت
ساعتی پس از تولد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه بنت اسد نزد آمنه آمد. آمنه پرسید آیا آنچه من می بینم تو هم می بینی؟ پرسید: چه می بینی؟ پاسخ داد: نوری که بین مغرب و مشرق ساطع شده و سرزمین فارس و قصرهای شام در آن دیده می شود.
فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب رفت و او پرسید: چه شده است؟ از چه چیزی تعجب کرده ای. او آنچه را که آمنه گفته بود به ابوطالب خبر داد و ابوطالب گفت این مطلب را پنهان کن و به کسی مگو. آیا بشارتی به تو بدهم.
پاسخ داد: آری. فرمود:سی سال صبر کن تا فرزندی به دنیا آوری که همانند این مولود است. اما پیامبر نیست. او وزیر و وصی همین محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
بوی مشک
عباس عموی پیامبر می گوید پس از ولادت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نزد آمنه رفتم و نوزاد او را در آغوش گرفتم در بین دو چشمش نوری درخشان دیدم و از او بوی مشک شنیدم.
عقیقه برای فرزند
یک روز پس از ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عبدالمطلب گوسفندی برای آن حضرت عقیقه کرد و نام نوه اش را «محمد» اعلام کرد عده ای پرسیدند: چه چیز تو را واداشت که نام او را محمد بگذاری و چرا از نام اجداد خود اسمی را انتخاب نکردی؟
عبدالمطلب که طبق دستور آسمانی به آمنه نام محمد را بر تازه مولود گذاشته بود گفت: دوست داشتم خداوند در آسمان و مردم در زمین او را ستایش کنند.
ابر بالای کعبه
روز دوم مردم مکه کنار کعبه آمدند ناگهان هاتفی نداد داد:
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
حق آمد و باطل از بین رفت که باطل نابود شدنی است.
گهواره مولود
در روز سوم میلاد، عبدالمطلب گهواره ای برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خرید. این گهواره از چوب خیزران مشکی ساخته شده بود. گهواره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دو حلقه از نقره سفید داشت که رنگ آن مانند لعل زرد بود و گهواره را با حریر سفید پوشانده بودند.
هرگاه پیامبر بیدار می شد تسبیح خداوند می گفت و تکان دهنده گهواره ملائکه ی پروردگار بودند.
نور عجیب در گهواره
روز چهارم میلاد، سواد بن قارب نزد عبدالمطلب آمد که نزدیک کعبه نشسته بود و قریش و بنی هاشم گرد او حلقه زده بودند سوار گفت:
ای عبدالمطلب شنیده ام که برای پسرت عبدالله فرزند پسری زاده شده و مردم درباره ولادت او مطالب عجیبی می گویند. اینک از تو خواهش می کنم اجازه دهی تا لحظه ای سیمای وی را ببینم. آنگاه به اتاق حضرت رفتند و دیدند در گهواره خوابیده و هیبت پیامبران از وجود او نمایان است.
سوار با دیدن این منظره روی گهواره خم شد و سرو پای کودک را بوسید و به عبدالمطلب گفت: تو را بر خود شاهد می گیرم که من به این پسر و آنچه از نزد پروردگار می آورد ایمان آوردم. آنگاه گونه های پیامبر را بوسید و خارج شد.
برکت مولود نورانی
در سالی که آمنه باردار شد و پیامبر به دنیا آمد باران مفصلی پس از چند سال خشکسالی بارید و همه جا سرسبز شد و درختان میوه دادند. این بود که آن سال را سال گشایش و سرور نامیدند و آن را از قدوم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دانستند.
برگرفته از کتاب بحارالانوارجلد15